8. اهتمام ویژه به رعایت شرعیات
مهمترین ویژگی که در اولین نگاه از آیت الله بهجت مشاهده می شود اهتمام ایشان به رعایت آداب شرعی و سیره اهل بیت علیهم السلام می باشد.
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
« همه علمای اخلاقی شیعه در اینکه راه صحیح تکامل، راه عبودیت است و انسان جز با اطاعت دستورات خدا نمی تواند به مقامی برسد، متفقند. مگر کسانی که انحرافاتی در فکر و رفتارشان باشد؛ اما بر اهمیت دادن به رعایت آداب شرعی و سیره اهل بیت علیهم السلام همه یکسان نیستند.
حضرت آقای بهجت(حفظه الله) هم شخصاً در رعایت آداب شرعی بسیار مقید هستند و ریزه کاریهای خاصی را در رفتارشان رعایت می کنند، که وصف آنها کار دشواری است.
اینک به عنوان نمونه یک نکته ای را نقل می کنم شاید اینها در تاریخ بماند و کسانی که مایل باشند از دستورات شرع پیروی کنند بدانند که تا کجاها باید انسان آداب شرعی را رعایت کند.
ملک مختصری در شمال، از پدرشان به ایشان به ارث رسیده بود که محصول برنج داشت و لااقل بخشی از مصرف خانه ایشان از آنجا تأمین می شد. ولی وقتی برنج را می آوردند ایشان مقید بودند که مقداری از آن (هر چند فرض کنید چند کیلو را) به همسایگان و دوستان اهداء کنند.
در جریان مبارزات، مدتی بود که بنده قم نبودم به مسافرت رفته بودم حتی نزدیکان ما هم درست اطلاع نداشتند که من کجا هستم. در این مدت ایشان یک بار کیسه ای برنج و بار دیگر مبلغی پول (که البته آن زمان هم خیلی زیاد نبود) به منزل ما فرستاده بودند، نکته اینجاست که مبلغ پول را توسط آقازاده خود علی آقا، و خانم خود ایشان به خانه ما فرستاده بودند و آقا زاده شان سر کوچه ایستاده بود و خانم ایشان آن را در منزل ما به خانواده ما داده بودند.
وقتی برگشتم و این جریان را شنیدم مدتی متحیر بودم که این چه سرّی بود که خانمشان تشریف بیاورند در منزل ما و این مبلغ را بدهند. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که یکی از آداب شرعی این است که اگر زنی شوهرش مسافرت هست مرد نامحرم در خانه اش نرود و اگر کاری هست به وسیله خانمی انجام بگیرد.
این قدر ظرافتها و ریزه کاریها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولیای خدا وجود دارد که فهمیدن آنها خود یک علمی میخواهد، چه رسد به اینکه انسان بتواند دقیقاً آنها را رعایت کند، و همینهاست که بنده را در بندگی پیش می برد و پیش خدا عزیز می کند و به مقامات بلندش می رساند.
و نصیحت ایشان به کسانی که از ایشان دستور می خواهند، رعایت مسلّمات شرع است، و افرادی که نصیحتی می خواهند ایشان تأکید می کنند مسلمات شرع را درست رعایت بکنید. و آن چیزهای که مشکوک و مشتبه است در درجه بعد است.
ایشان یک استدلالی در این زمینه دارند که بسیار آموزنده است، و بنده هم از ایشان یاد گرفته ام و گاهی در سخنرانیها یا جاهای دیگر مطرح می کنم، و آن این است که:
خداوند که می خواهد بندگان را هدایت کند و به کمال برساند، اموری را که بیشتر در سعادت انسان مؤثر است بیشتر بیان می کند، لذا ما نیز اگر بخواهیم بفهمیم چه چیزهایی موجب سعادت انسان می شود، باید ببینم خداوند بر چه چیزهایی بیشتر تأکید کرده است. هر مطلبی که در قران و روایات و کلمات اهل بیت علیهم السلام و سیره عملی آنها بیشتر مورد توجه بوده، معلوم می شود در تکامل انسان بیشتر مؤثر است. از مهمترین آنها اهتمام به نماز است، این همه آیاتی که در قرآن درباره نماز آمده است و این همه روایاتی که درباره رعایت وقت نماز، حضور قلب در نماز و آداب نماز است شاید در هیچ بابی از ابواب فقه و دستورات شرع نداشته باشیم.
ایشان گاهی به عنوان طعن و طنز می گفتند: ماها برای تکامل مان دنبال یک چیزی می گردیم که نه خدا گفته نه پیغمبر و نه امامی...».
آیت الله شیخ جواد کربلایی نیز در این باره می گوید:
« آیت الله العظمی بهجت به بنده با یک آب و تابی می فرمودند:
« کی بر طبق مسلمات شرع مانند: ترک معاصی، اتیان واجبات و نوافل و قرائت قرآن در جای خلوت با حضور قلب، و خلاصه انجام عبادت با شرایط صحت و شرایط قبول و با محتوا بودن عبادت از حیث اسرار نماز و اسرار سایر عبادات عمل کرده ای تا نتایج آنها را بیابی، که حال از ما دستورالعمل برای سیر الی الله تعالی می خواهی، و گویا منتظری پیری از پشت کوه قاف بیاید و تو را راهنمایی کند! آیا این همه مسلمات شرع اطهر کافی نیست که کما هو حقه عمل کنی و به جایی برسی. »
خلاصه بنده از بیان ایشان فهمیدم که سالک باید کاملا" و از همه جهات مواظب ظواهر شرع مقدس بوده، و نسبت به حالات معنوی کتوم باشد مگر از اهلش. و اهل آن اندکند. »
چندی پیش نیز که بنده در قم درس اخلاق می گفتم ایشان به من فرمودند:
« آنچه را اهل علم می فهمند بگو، و ما فوق درک آنها را مگو. »
9. الگوی رفتاری مجسّم
یکی از ویژگیهای آیت الله بهجت که ایشان را از دیگر عالمان، و بلکه مجتهدان ممتاز می کند، الگوی رفتاری برگرفته از شیوه معصومین علیهم السلام است که گفتار و کردار، اعمّ از نشست و بر خاست، و سخن گفتن و خاموش بودن، و در نحوه انجام عبادات و راز و نیاز با معبود یکتا، و برخورد با افراد، و ... نمایان است. این ویژگی به گونه ای است که حتی هر انسان غافلی را به خدا متوجه می کند.
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
« بنده از سال1331 که به قم آمدم با ایشان آشنا شدم، منزل ایشان جنب مدرسه حجتیه بود، و تقریبا" هر روز آقا را هم در راه و هم در حرم زیارت می کردم، چهره نورانی ایشان برای هر بیننده ای جاذبه داشت، و کیفیت نشست و برخاست و حرکات و سکنات ایشان جلب توجه می کرد و نشان می داد که ایشان در یک فضای معنوی خاصی زندگی می کند و توجه شان به فوق مطالبی است که دیگران به آن توجه دارند تقیّد ایشان به عبادات و سحر خیزی و زیارت حضرت معصومه علیها السلام و برنامه های متعددی که هر روز اجرا می کردند. همگی اولین چیزهایی بود که هر بیننده ای را به خود متوجه می کرد، مخصوصاً کسانی که دوست داشتند یک الگوی رفتاری برای خودسازی بشناسند و پیروی کنند.
آنچه بر این عوامل می افزود توجّهات خاص و نگاه های نافذ ایشان بود، گاهی نسبت به بعضی از افراد مثل یک جاذبه ای که روح طرف را به خود جذب کند، اثر می گذاشت.
به هر حال، این خصوصیات باعث شد که کنجکاوی ما تحریک بشود و ببینم ایشان کیست و چه خصوصیات و چه ویژگیهایی دارد. از دوستان و آشنایان و کسانی که احتمال می دادیم با ایشان بیشتر مأنوس باشند، تحقیق کردیم و برای ما روشن شد که ایشان هم از نظر علمی و هم از نظر معنوی ممتاز هستند. کم کم اجازه گرفتیم گاه گاهی به منزلشان برویم و از نصایحشان استفاده کنیم. »
10. تلاش برای سیر معنوی و تکامل دیگران
حضرت آیت الله حاج شیخ جواد کربلایی نقل می کردند:
« سالها قبل از حضرت آیت الله العظمی حاج ابوالقاسم خوئی(ره)، و نیز پیش از ایشان از آیت الله العظمی بهجت مدّظله شنیده بودم. که آقای خوئی در مبحث "استعمال لفظ در بیش از یک معنی" فرموده بودند که این گونه استعمال لفظ مستلزم دو لحاظ آلی و استقلالی در یک استعمال است، و لذا محال می باشد. »
ولی آیت الله بهجت در همان سنین جوانی به آیت الله خوئی عرض کرده بودند: ممکن است نفس انسان به مرتبهای از قوه برسد که بتواند بین این دو لحاظ جمع کند.
در واقع ایشان این مطلب را بهانه کرده بودند برای انتباه آیت الله خوئی به لزوم تحصیل معارف الهیه و اتّصاف به صفات اولیاء الله.
آیت الله خوئی نیز علت عنوان این مطلب را از ایشان جویا شده بودند. بعد از توضیح آیت الله بهجت، ایشان پرسیده بودند به کی و کجا مراجعه کنم؟ و آیت الله بهجت، حضرت آیه الحقّ آقای سید علی قاضی (ره) را معرفی کرده بودند.
سپس با وساطت آیت الله بهجت، جلسه ملاقاتی بین آیت الله قاضی و خوئی در صحن حضرت ابوالفضل علیه السلام ترتیب می یابد و یک ساعت و نیم به طول می انجامد.
آیت الله خوئی بعدها به بنده (کربلایی) فرمودند: ما تسلیم شدیم و تحت تأثیر قرار گرفتیم و سخنان ایشان را پذیرفتم. ایشان برنامه و شرائط ویژه ای ارائه فرمودند؛ که می بایست با لباس مخصوص، ذکر مخصوص و به تعداد مشخص تکرار انجام شود، همه شرائط را آماده نمودم و تصمیم گرفتم که ساعت دو بعد از ظهر در جای مناسب و خلوتی در حرم حضرت علی علیه السلام شروع کنم، ولی متأسفانه هنگامی که تمام شرایط را فراهم کردم و خواستم ذکر را بگویم هر چه فکر کردم آن ذکر به یادم نیامد، مأیوس شدم و به خود گفتم: ابوالقاسم! تو را برای این کار نخواستهاند .
آن ذکر این بود:
« لا إله إلا هو، و علی الله فلیتوکّل المؤمنون: معبودی جز او (خدا) نیست، پس مؤمنان تنها باید بر خدا توکل کنند. سوره تغابن/13 »
آقای مسعودی نیز در این باره می گوید:
« در هر صورت، ایشان برای عده ای امور تربیتی را اجرا می کردند گاهی به شخصی پیغام می دادند که:
این کار را بکن، یا فلان کار را نکن. یا این مسأله خوب است که این طور باشد.
یک روز به خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: آقا وضع زندگی ما خیلی سخت شده است، پول نداریم چه کار کنیم؟ ایشان یک ذکری به من گفتند که من آن ذکر را ادامه دادم، و از آن روز تا به حال هنوز بی پول نشده ایم. ایشان فرمودند: پیش خودت باشد. و من هر روز انجام می دهم. »
11- نظم و برنامه ریزی در کارها
یکی از شاگردان آقا می نویسد:
« حضرت آقا در کارشان دقیق و منظم هستند به عنوان مثال حتی برنامه ریزی کرده اند که از در منزل تا مسجد مشغول فلان ذکر، و بعد از آن ذکر خاصی را بگویند، تا وقت ایشان ضایع نگردد، و نوافل یومیه را نیز به همین منوال برنامه ریزی نموده اند. »
یکی از فضلای قم می نگارد:
« روزی نزدیک غروب چند دقیقه ای سر کوچه منزل آیت الله بهجت (مدظله) ایستادم تا همراه ایشان به مسجد بروم، ولی چون هوا مقداری تاریک شده بود با خودم گفتم ممکن است ایشان از منزل خارج شده و به مسجد تشریف برده باشند.
لذا به طرف مسجد حرکت کردم ولی دیدم هنوز ایشان تشریف نیاورده اند. از یکی از دوستان که همراه من بود خداحافظی کردم و قصدم این بود که بر گردم واز فرصت استفاده نموده و در فاصله حرکت معظّم له تا مسجد پرسشی مطرح کنم.
در فاصله زمانی که از مسجد می آمدم سعی کردم پرسشی را در نظر بگیرم چون سؤال خاصی را از پیش در نظر نداشتم.
حقیقت این بود که مقصودم از این مزاحمتها و طرح سؤالها بیشتر این بود که بهانه ای برای سخن گفتن و به حرف آمدن بزرگانی مثل ایشان فراهم کنم، چرا که معتقدم نَفَس گرم و مسیحایی این بندگان خوب خدا در نفوس ما اثر می کند، و در فرمایشاتشان یک کلمه و یک نکته ظریف مطرح می شود که به انسان نهیب می زند و فرد را از غفلت خارج می کند.
خلاصه این سؤال را در نظر آوردم: اینکه در قرآن کریم آمده است که خداوند « مبدل السیئات بالحسنات: تبدیل کننده بدیها به خوبیها » است به چه معناست؟ چگونه ممکن است سیئه به حسنه تبدیل شود؟ وقتی ایشان نزدیک شدند، سلام کردم و سپس عرض کردم: حاج آقا سؤالی داشتم اگر اجازه هست مطرح کنم؟ ایشان بلافاصله دستشان را به حالت نفی تکان دادند و با لحن تندی فرمودند:
« ابداً! هیچ! نه وقتش را دارم و نه حالش را! وقت گذشته است نماز دیر شده و منتظرند! شما هم متوجه باشید که سؤالاتتان از این جور سؤالات نباشد. سپس نگاهی سر تعظیم به سوی حرم حضرت معصومه علیها السلام فرو آورده و سلامی کرده و داخل مسجد شدند!
حقیقت این بود که من حسابی به اصطلاح جا خوردم و در برابر این برخورد معظم له واقعا" دست و پایم لرزید. لذا یکی دو قدم عقب کشیدم و به دنبال ایشان وارد مسجد شدم. در نماز هم حواسم پرت بود و تماماً راجع به این جریان و علت آن و منظور معظم له فکر می کردم. بعد از نماز هم در همین زمینه فکر می کردم.
در مجموع از این برخورد فهمیدم همانطور که خداوند قهر و رحمتش هر دو به نفع بندگان است، به نظر خودم یک احتمال این بود که ایشان می خواستند بفهمانند که انسان قبل از نماز باید خود را مهیای اقامه آن کند، ذکری بگوید، توجهی پیدا کند، و آمادگی روحی و نفسانی برای نماز و سخن گفتن با خدا پیدا کند، خود ایشان نیز در حین آمدن به مسجد مشغول ذکر بودند و بدین وسیله برای نماز مهیا می شدند.
احتمال دیگر این بود که چون دیدند من از روبروی ایشان می آیم و به محض دیدن ایشان جلو رفتم سؤال را مطرح کردم، خواستند بفهمانند که این کار درستی نیست. البته من از مسجد بر گشته بودم و می خواستم از فرصت استفاده کرده، و در بین راه از ایشان بهره ای بر گیرم.
احتمال سوم این بود که ایشان از سؤال جور کردن فوری من و آنچه در ضمیر من گذشته بود ـ که در واقع سؤال کردن من چیزی جز بهانه به حرف کشیدن ایشان نبودـ خبردار بودند و با این برخورد از ما فی الضمیر من خبر دادند. و البته جای تعجب ندارد چرا که خود ایشان به دوستان ما گفته بودند که در گذشته هر طلبه ای در نجف اشرف که «طی الارض» نداشت بین طلاب دیگر انگشت نما بود. یعنی این گونه امور خارق العاده بایستی برای طلبه و علما، عادی و طبیعی باشد. »
12. دائم الذکر بودن
حجة السلام والمسلمین خسرو شاهی می گوید:
« یکی از خصوصیات بارز آیت الله بهجت دائم الذکر بودن ایشاناست.
روزی ایشان هنگام بازگشت پس از اقامه نماز جماعت از مسجد به طرف منزل، به طلابی که همراه و پشت سر ایشان حرکت می کردند، رو کردند و فرمودند: با من کاری دارید؟ گفتند: نه می خواهیم همراه حضرتعالی چند قدمی برداریم وهمراهی شما نصیب ما بشود. ایشان فرمودند: من از مسجد تا منزل برنامه ای برای ذکر گفتن دارم، چون فکر می کنم شما با من کاری دارید ذکر را متوقف می کنم، و وقتی منزل می رسم می بینم برنامه ام کامل انجام نشده است و ناراحت می شوم. »
13. اندیشیدن پیش از سخن گفتن
نیز آقای خسرو شاهی می گوید:
« یکی از ویژگیهای بارز ایشان آن است که وقتی می خواهند مطلبی بفرمایند، علاوه بر رعایت مقتضی حال، اول فکر می کنند. حتی در این زمینه فکر می کنند که مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتی بگویند. تا از سویی کوتاه باشد و از جهتی رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند. »
14. کتوم بودن
آقای مصباح در این باره می گوید:
« یکی از ویژگیهای ایشان این است که در اظهار مقامات معنوی کتوم هستند، و بسیار نادر اتفاق می افتد که چیزی بگویند و یا به گونه ای رفتار کنند که شخص متوجه و مطمئن شود که ایشان یک امر خارق العاده ای را انجام داد، و یا علم خارق العاده ای دارند؛ ولی افرادی که ارتباط نزدیک با ایشان دارند در طول سالها زندگی و معاشرت با ایشان گاهی به نکته هایی برخورد کرده اند که نشانه های قطعی است برای اینکه ایشان قدرتهایی بیش از آنچه دیگران دارند، در اختیار شان است. »
15. تربیت غیر مستقیم
دراین باره باز آقای مصباح می گوید:
« برای اینکه از نکات اخلاقی ایشان استفاده کنیم معمولاً چند دقیقه ای زودتر در جلسه درس حاضر می شدیم، و ایشان معمولاً پیش از درس تشریف می آوردند و در اتاق محل درس جلوس می فرمودند و به صورتهای مختلف و غالباً بلکه همیشه بطور غیر مستقیم نصیحت می کرد. یعنی همین که می نشستند یک حدیثی می خواندند، یا یک داستان تاریخی نقل می کردند، ولی حدیثی یا ذکر آن داستان تاریخی با رفتار روز گذشته چنان تناسب داشت که گویی ایشان دارند حالات ما را بیان می کنند، و به این صورت نقصها موجود در رفتار ما را با نقل حدیث یا ذکر داستان و یا جریان تاریخی به ما گوشزد می کرد.
و این مطلبی بود که سایر دوستان نیز بدان اذعان داشتند و می گفتند: ایشان یک مطالبی می گویند که درست منطبق می شود بر زندگی ما، و با ذکر آن داستان یا حدیث مشکلات ما را در زندگی حل می کنند و قصور و اشتباهاتمان را به ما گوشزد می کنند.
به هر حال روش تربیتی ایشان در برخورد با دیگران به طور مستقیم نبود و نمی گفتند که این کار را بکنید یا نکنید، یا فلان کار بد را انجام دادید بلکه با ذکر حدیث، جریان تاریخی و داستانی شخص را متوجه نقص کارش می کردند و به او گوشزد می کردند که خودش را اصلاح کند. »
شاگردان
با توجه به اینکه ایشان به خاطر شهرت گریزی عمدتاً در منزل خود تدریس می کردند، با وجود این افراد بسیاری از محضر آن جناب استفاده کرده و می کنند. که برخی از آنان خود صاحب رساله و فتوی می باشند، اینک نام بعضی دیگر از آنان را با حذف القاب ذکر می کنیم:
1. محمد تقی مصباح یزدی.
2. عبدالمجید رشید پور.
3. سید مهدی روحانی.
4. علی پهلوانی تهرانی.
5. مختار امینیان.
6. محمدهادی فقهی.
7. هادی قدس.
8. محمود امجد.
9. محمد ایمانی.
10. محمد حسن احمدی فقیه یزدی.
11. محمد حسین احمدی فقیه یزدی.
12- مسعودی خمینی
13- سید رضا خسروشاهی.
14- حسن لاهوتی
15- عزیز علیاری
16- سید محمد مؤمنی
17- حسین مفیدی
18- جواد محمد زاده تهرانی
19- سید صابر مازندرانی
20- شهید نمازی شیرازی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ