سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] تنگ چشمى همه بدیها را فراهم گرداند و مهارى است که به سوى هر بدى کشاند . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 90 مرداد 9 , ساعت 10:10 عصر

استادان شیخ بهائی

آن طور که مؤلف عالم آرا آورده است، استادان او بجز پدرش از این قرار بوده اند: "تفسیر و حدیث و عربیت و امثال آن را از پدر و حکمت و کلام و بعضی علوم منقول را از مولانا عبدالله مدرس یزدی مؤلف مشهور حاشیه بر تهذیب منطق معروف به حاشیه ملا عبدالله آموخت. ریاضی را از ملا علی مذهب ملا افضل قاضی مدرس سرکار فیض کاشانی فرا گرفت و طب را از حکیم عماد الدین محمود آموخت و در اندک زمانی در منقول و معقول پیش رفت و به تصنیف کتاب پرداخت."

"مؤلف روضات الجنات استادان او را پدرش و محمد بن محمد بن محمد ابی الطیف مقدسی می شمارد و گوید که صحیح بخاری را نزد او خوانده است."

علاوه بر استادان فوق در ریاضی؛ "بهائی نزد ملا محمد باقر بن زین العابدین یزدی مؤلف کتاب مطالع الانوار در هیئت و عیون الحساب که از ریاضی دانان عصر خود بوده نیز درس خوانده است."

 

 

 

ایرادهای وارد بر عملکرد سیاسی شیخ :

الف) همکاری با سلاطین صفوی در قالب پذیرش منصب شیخ الاسلامی.

ب) مدح سلاطین معاصر خود و تالیف کتاب یا رساله به نام آن‏ها.

ج) تضاد و دوگانگی در نظر و عمل سیاسی.

الف) همکاری با سلاطین صفوی :

تعامل نزدیک شیخ بهایی با دربار صفوی به لحاظ مشروعیت چنین رفتاری از دیرباز مورد بحث اندیشمندان بوده است. در فقه شیعه سه عامل اساسی همکاری عالم دینی را با حاکم جائر، جائز می‌کند، مشروعیت رفتار سیاسی شیخ را در غالب این سه عامل بررسی می‌کنیم:

اول تقیه:

هرچند شیخ در جایی آورده: «از خشم پادشاه ظالم و جائر بپرهیز که خشم او مانند خشم فرشته مرگ است که جان را می‏ستاند و موجب هلاکت و نابودی حیات انسان می‏شود] با این وجود در نظر گرفتن تقیه به عنوان توجیهی برای عملکرد سیاسی شیخ ، چندان به واقعیت نزدیک نیست چراکه در آن زمان عالمان بزرگی همانند محقق اردبیلی و دیگران نیز بوده‏اند که علیرغم دوری جستن از دربار متحمل هیچگونه گزندی نشده‌اند.

دوم مصلحت عامه:

 با توجه به نقلها ونوشته‌ها*هیچگونه جای تردیدی نیست که شیخ به پشتوانه? موقعیت ‏شیخ‌الاسلامی خویش در تامین مصلحت عباد، یاری رساندن به نیازمندان جامعه و دادرسی مظلومان تلاش بسیار کرده.

و سوم اقامه امر به معروف و نهی از منکر: درخیرالبیان و عالم‌آرا از نفوذ فراوان شیخ نزد شاه عباس و اجابت خواسته‌های او توسط شاه بسیار آمده، این خواسته‌ها که مستقیماً و یا در لفافه ادا می‌شد اکثراً دینی بود و حمایت نظام سیاسی از این خواسته‌های عالم دینی باعث شد اوج رشد فرهنگ و معارف تشیع را در آن دوره شاهد باشیم و این خود بزرگترین معروفی است که به دست عالمان شیعی در طول تاریخ سیاسی اسلام انجام شده.

امام خمینی رحمه الله در رد این گونه شبهات چنین می‏فرماید:

...می‏بینیم که یک طایفه از علما این‏ها گذشت کرده‏اند از یک مقاماتی و متصل شده‏اند به یک سلاطین با این که می‏دیدند مردم مخالفند، لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، این‏ها متصل شده‏اند به یک سلاطین، و این سلاطین را وادار کرده‏اند خواهی نخواهی برای ترویج مذهب تشیع و این‏ها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما می‏کنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش می‏خورد که مثلا مجلسی رحمه الله، محقق ثانی رحمه الله، شیخ بهایی رحمه الله با این‏ها روابط داشته‏اند و می‏رفتند سراغ این‏ها، همراهی‏شان می‏کردند، خیال کنند که اینها مانده‏اند برای جاه و عزت، و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آن‏ها عنایتی بکنند. این حرف‏ها نبوده در کار، آن‏ها گذشت کردند، یک مجاهده نفسانی کرده‏اند برای این که مذهب را به وسیله آن‏ها، به دست آن‏ها ترویج کنند.

ب) مدح سلاطین معاصر و تالیف کتاب و رساله به نام آن‏ها

از جمله انتقاداتی که بر شیخ وارد می‌شود مدح و ثنایی است که نسبت به پادشاهان زمان خود داشته، شیخ کتاب حبل‏المتین را به اسم شاه طهماسب، خلاصه را به اسم حمزه میرزا، رسالة فی مباحث الکر را به نام سلطان محمد خدابنده و کتابهای العروة الوثقی، جامع عباسی و رساله تحریم ذبایح اهل کتاب را به نام شاه عباس اول نوشته و در ابتدا یا در متن این کتب شاه صفوی را به اقتدار سیاسی، عدالت، انتساب به خاندان اهل‏بیت (صاحب النسب النبوی شاه عباس الحسینی الموسوی الصفوی و دین مداری ستوده.

حال چرا شیخ به مدح درباریان پرداخته: اول جوابی که به ذهن می‌رسد تلاش یک مؤلف است برای حفظ و ترویج آثارش، که این رسم غالب اکثر مؤلفان گذشته و به خصوص آن دوره بوده اما این کار کاملاً حساب‌شده صورت گرفته چراکه بسیاری از عبارات به کار رفته توسط شیخ در مدح شاهان درواقع شرح وظایفی بوده که از حاکمان عدل انتظار عمل به آن‏ها می‌رفته و نکته? دیگر اینکه بهایی هر چند شاه صفوی را به عدالت و جلوه‏های اقتدار ستوده ، ولی هرگز آنان را به تقوا و پرهیزگاری توصیف نکرده، زیرا فسق شاهان صفوی برایشان امری مسلم بوده است، نکته? سومی هم که وجود دارد اینکه شیخ بهایی در وصف شاهان صفوی فقط به توصیف سلطان معاصر خود پرداخته و از تعریف و تمجید دودمان صفوی و شاهان پیشین این سلسله خودداری کرده است که البته لازم به ذکر است این تایید اقتدار پادشاهان شیعی (صفوی) از سوی علمای دوراندیش امامیه در قبال حکومت رقیب (عثمانی) امری لازم و اجتناب‏ناپذیر بوده.

ج) تضاد و دوگانگی در نظر و عمل سیاسی :

سومین جنبه از شبهات در عملکرد سیاسی شیخ است چراکه در تألیفات متعدد مخاطبان به خصوص علما را به دوری جستن از ریا و تلبیس برای رسیدن به مناصب توصیه کرده و بدترین عالمان دینی را، کسانی معرفی کرده که با پادشاهان معاشرت و مجالست دارند در حالیکه خود منصب شیخ الاسلامی را که مهم‏ترین منصب سیاسی مذهبی دوران بوده برای مدتی طولانی ، در دست داشته و به گفته مورخان در سفر و حضر همراه شاه عباس، انیس و جلیس او بوده و این تناقضی آشکار در نظر و عمل سیاسی اوست.

پاسخ این رفتار به ظاهر تناقض‏آمیز را باید در نوع نگرش بهایی نسبت‏به مسایل سیاسی، اجتماعی و دینی و نیز با ملاحظه اوضاع زمان او جست‏وجو کرد، نکوهش‏های شیخ در باره دنیا، جملگی در صورتی است که دنیا فی نفسه هدف باشد و انگیزه و خواسته انسان در دستیابی به مال و منصب و ریاست‏های دنیوی فقط رسیدن به دنیا باشد. این امر از مصادیق بارز دنیاطلبی است و ریشه هر خطایی است که از طرف ائمه علیهم السلام و عالمان دین از جمله خود بهایی نکوهش شده است، با توجه به این تا حدی روشن می‏شود که چرا شیخ بهایی مخاطبان خود را از معاشرت شاهان پرهیز می‏داد ولی خود از طرفی به آن تن می‏داد. علت آن است که نگاه او به دنیا و ریاست‏های دنیایی نگاهی ابزاری بوده است و هدف شیخ کسب نتایج دینی از مناصب دنیایی بوده، آثاری هم که شیخ در صحنه سیاسی برای ایران و شیعیان و فرهنگ تشیع به جای گذاشته مؤید این ادعا است.


یکشنبه 90 مرداد 9 , ساعت 10:6 عصر

 "شیخ بهایی"
 

بهاء الدین محمد بن عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن حسن بن محمد بن صالح حارثی همدانی عاملی جبعی (جباعی) معروف به شیخ بهائی در سال 953 ه.ق 1546 میلادی در بعلبک متولد شد. او در جبل عامل در ناحیه شام و سوریه در روستایی به نام "جبع" یا "جباع" می زیسته و از نژاد "حارث بن عبدالله اعور همدانی" متوفی به سال 65 هجری از معاریف اسلام بوده است.

 


ناحیه "جبل عامل" همواره یکی از مراکز شیعه در مغرب آسیا بوده است و پیشوایان و دانشمندان شیعه که از این ناحیه برخاسته اند، بسیارند. در هر زمان، حتی امروزه فرق شیعه در جبل عامل به وفور می زیسته اند و در بنیاد نهادن مذهب شیعه در ایران و استوار کردن بنیان آن مخصوصاً از قرن هفتم هجری به بعد یاری بسیار کرده و در این مدت پیشوایان بزرگ از میان ایشان برخاسته اند و خاندان بهائی نیز از همان خانواده های معروف شیعه در جبل عامل بوده است.

 


بهاءالدین در کودکی به همراه پدرش به ایران آمد و پس از اتمام تحصیلات، شیخ الاسلام اصفهان شد. چون در سال 991 هجری قمری به قصد حج راه افتاد، به بسیاری از سرزمینهای اسلامی از جمله عراق، شام و مصر رفت و پس از 4 سال در حالی که حالت درویشی یافته بود، به ایران بازگشت.

 وی در علوم فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت، مجموعه تألیفاتی که از او بر جای مانده در حدود 88 کتاب و رساله است. وی در سال 1031 ه.ق در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش جنازه او را به مشهد بردند و در جوار مرقد مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام جنب موزه آستان قدس دفن کردند.

 
شخصیت ادبی شیخ بهایی 

ـ بهائی آثار برجسته ای به نثر و نظم پدید آورده است. وی با زبان ترکی نیز آشنایی داشته است. عرفات العاشقین (تألیف 1022ـ 1024)، اولین تذکره ای است که در زمان حیات بهائی از او نام برده است.

 
بهترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی، کشکول است تا جائی که به عقیده برخی محققان، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده است به بهائی ثابت نیست. از اشعار و آثار فارسی بهائی دو تألیف معروف تدوین شده است؛ یکی به کوشش سعید نفیسی با مقدّمه ای ممتّع در شرح احوال بهائی، دیگری توسط غلامحسین جواهری وجدی که مثنوی منحول « رموز اسم اعظم » (ص 94 ـ 99) را هم نقل کرده است. با این همه هر دو تألیف حاوی تمام اشعار و آثار فارسی شیخ نیست.


اشعار فارسی بهائی عمدتاً شامل مثنویات، غزلیات و رباعیات است. وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حافظ، در رباعی با نظر به ابو سعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی به شیوه مولوی شعر سروده است. ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان است. ازمثنوّیات معروف شیخ می توان از اینها نام برد: «نان و حلوا یا سوانح سفر الحجاز»، این مثنوی ملمّع چنانکه از نام آن پیداست در سفر حج و بر وزن مثنوی مولوی سروده شده است و بهائی در آن ابیاتی از مثنوی را نیز تضمین کرده است. او این مثنوی را به طور پراکنده در کشکول نقل کرده و گردآورندگان دیوان فارسی وی ظاهراً به علت عدم مراجعه دقیق به کشکول متن ناقصی از این مثنوی را ارائه کرده اند.

 «نان و پنیر»، این اثر نیز بر وزن و سبک مثنوی مولوی است؛ «طوطی نامه» نفیسی این مثنوی را که از نظر محتوا و زبان نزدیکترین مثنوی بهائی به مثنوی مولوی است، بهترین اثر ادبی شیخ دانسته و با آنکه آن را در اختیار داشته جز اندکی در دیوان بهائی نیاورده و نام آن را نیز خود براساس محتوایش انتخاب کرده است.

 «شیر و شکر»، اولین منظومة فارسی در بحر خَبَب یا مُتدارک است. در زبان عربی این بحر شعری پیش از بهائی نیز مورد استفاده بوده است. « شیر و شکر » سراسر جذبه و اشتیاق است و علی رغم اختصار آن (161 بیت در کلیات، چاپ نفیسی، ص 179 ـ 188؛ 141 بیت در کشکول، ج 1، ص 247 ـ 254) مشحون از معارف و مواعظ حکمی است، لحن حماسی دارد و منظومه ای بدین سبک و سیاق در ادب فارسی سروده نشده است؛ مثنویهایی مانند «نان و خرما»، «شیخ ابوالپشم» و «رموز اسم اعظم» را نیز منسوب بدو دانسته اند که مثنوی اخیر به گزارش میر جهانی طباطبائی (ص 100) از آنِ سید محمود دهدار است. شیوه مثنوی سرایی بهائی مورد استقبال دیگر شعرا، که بیشتر از عالمان امامیه اند واقع شده است. تنها نثر فارسی بهائی که در دیوان های چاپی آمده است، « رساله پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش » است.


بهائی در عربی نیز شاعری چیره دست و زبان دانی صاحب نظر است و آثار نحوی و بدیع او در ادبیات عرب جایگاه ویژه ای دارد. مهمترین و دقیقترین اثر او در نحو، « الفوائد الصمدیه » معروف به صمدیه است که به نام برادرش عبدالصمد نگاشته است و جزو کتب درسی در مرحله متوسط علم نحو در حوزه های علمیه است. اشعار عربی بهائی نیز شایان توجه بسیار است. معروفترین و مهمترین قصیده او موسوم به « وسیله الفوزوالامان فی مدح صاحب الزّمان علیه السلام » در 63 بیت است که هر گونه شبهه ای را در اثناعشری بودن وی مردود می سازد. بهائی در ارجوزه سرایی نیز مهارت داشت و دو ارجوزه شیوا یکی در وصف شهر هرات به نام « هراتیه یا الزّهره » (کشکول، ج1،ص 189 ـ 194) و دیگر ارجوزه ای عرفانی موسوم به « ریاض الارواح » (کشکول، ج1، ص225 ـ 227) از وی باقی مانده است.


دوبیتیهای عربی شیخ نیز از شهرت و لطافت بسیاری برخوردار بوده که بیشتر آنها در اظهار شوق نسبت به زیارت روضة مقدّسه معصومین علیه السلام است.

 شیخ محمدرضا فرزند شیخ حرّعاملی (متوفی 1110) مجموعه لطیفی از اشعار عربی و فارسی شیخ بهائی را در دیوانی فراهم آورده است. اشعار عربی وی اخیراً با تدوین دیگری نیز به چاپ رسیده است. بخش مهمی از اشعار عربی بهائی، لُغَز و معمّاست.


از بررسی شیوه نگارش بهائی در اکثر آثارش، این نکته هویداست که وی مهارت فراوانی در ایجاز و بیان معمّا آمیز مطالب داشته است. وی حتی در آثار فقهی اش این هنر را به کار برده که نمونه بارز آن «رسائل پنجگانه الاثناعشرّیه »، است. این سبک نویسندگی در « خلاصه الحساب، فوائد الصمّدیه، تهذیب البیان و الوجیزه فی الدرایه » آشکاراتر است. بهائی تبحّر بسیاری در صنعت لغز و تعمیه داشته و رسائل کوتاه و لغزهای متعدّد و معروفی به عربی از وی بر جا مانده است. مانند:

« لغزالزبده » ( لغزی است که کلمه زبده از آن به دست می آید )، « لغزالنحو »، « لغزالکشّاف » ، « لغزالصمدیه »، « لغزالکافیه » و « فائده ». نامدارترین اثر بهائی الکشکول، معروف به « کشکول شیخ بهائی» است که مجموعه گرانسنگی از علوم و معارف مختلف و آینه معلومات و مشرب بهائی محسوب می شود.

 بهائی در شمار مؤلفان پر اثر در علوم مختلف است و آثار او که تماماً موجز و بدون حشو و زواید است، مورد توجه دانشمندان پس از او قرار گرفته و بر شماری از آنها شروح و حواشی متعدّدی نگاشته شده است. خود بهائی نیز بر بعضی تصانیف خود حاشیه ای مفصّل تر از اصل نوشته است. از برجسته ترین آثار چاپ شده بهائی می توان از اینها نام برد: « مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین» ( تألیف 1015)، که ارائه فقه استدلالی شیعه بر مبنای قرآن (آیات الاحکام) و حدیث است. این اثر دارای مقدمه بسیار مهمی در تقسیم احادیث و معانی برخی اصطلاحات حدیثی نزد قدما و توجیه تعلیل این تقسیم بندی است. از اثر مذکور تنها باب طهارت نگاشته شده و بهائی در آن از حدود چهارصد حدیث صحیح و حسن بهره برده است؛ «جامع عباسی»، از نخستین و معروفترین رساله های علمیه به زبان فارسی؛ « حبل المتین فی اِحکام احکام الدّین » (تألیف 1007)، در فقه که تا پایان صلوه نوشته است و در آن به شرح و تفسیر بیش از یکهزار حدیث فقهی پرداخته شده است؛ « الاثنا عشریه » در پنج باب طهارت، صلات، زکات، خمس، صوم و حج است. بهائی دراین اثر بدیع، مسائل فقهی هر باب را به قسمی ابتکاری بر عدد دوازده تطبیق کرده است، خود وی نیز بر آن شرح نگاشته است.

« زبده الاصول » این کتاب تا مدتها کتاب درسی حوزه های علمی شیعه بود و دارای بیش از چهل شرح و حاشیه و نظم است. « الاربعون حدیثاً » (تألیف 995) معروف به اربعین بهائی ؛ « مفتاح الفلاح » (تألیف 1015) در اعمال و اذکار شبانه روز به همراه تفسیر سورة حمد. این اثر کم نظیر که گفته می شود مورد توجه و تأیید امامان معصوم علیه السّلام قرار گرفته است.

« حدائق الصالحین » (ناتمام)، شرحی است بر صحیفة سجادیه که هر یک از ادعیة آن با نام مناسبی شرح شده است. از این اثر تنها الحدیقه الهلالیه در شرح دعای رؤیت هلال (دعای چهل و سوم صحیفة سجادیه) در دست است.

« حدیقة هلالیه » شامل تحقیقات و فوائد نجومی ارزنده است که سایر شارحان صحیفه از جمله سید علیخان مدنی در شرح خود موسوم ریاض السالکین از آن بسیار استفاده کرده اند. همچنین فوائد و نکات ادبی، عرفانی، فقهی و حدیثی بسیار در این اثر موجز به چشم می خورد.

خدمات شیخ بهائی

در عرف مردم ایران، شیخ بهائی به مهارت در ریاضی و معماری و مهندسی معروف بوده و هنوز هم به همین صفت معروف است، چنانکه معماری مسجد امام اصفهان و مهندسی حصار نجف را به او نسبت می دهند. و نیز شاخصی برای تعیین اوقات شبانه روز از روی سایه آفتاب یا به اصطلاح فنی، ساعت آفتاب یا صفحه آفتابی و یا ساعت ظلی در مغرب مسجد امام (مسجد ش-ا-ه سابق) در اصفهان هست که می گویند وی ساخته است.

در احاطه وی در مهندسی مساحی تردید نیست و بهترین نمونه که هنوز در میان است، نخست تقسیم آب زاینده رود به محلات اصفهان و قرای مجاور رودخانه است که معروف است هیئتی در آن زمان از جانب ش-ا-ه عباس به ریاست شیخ بهائی مأمور شده و ترتیب بسیار دقیق و درستی با منتهای عدالت و دقت علمی در باب حق آب هر ده و آبادی و محله و بردن آب و ساختن مادیها داده اند که هنوز به همان ترتیب معمول است و اصل طومار آن در اصفهان هست.

دیگر از کارهای علمی که به بهائی نسبت می دهند طرح ریزی کاریز نجف آباد اصفهان است که به نام قنات زرین کمر، یکی از بزرگترین کاریزهای ایران است و از مظهر قنات تا انتهای آبخور آن 9 فرسنگ است و به 11 جوی بسیار بزرگ تقسیم می شود و طرح ریزی این کاریز را نیز از مرحوم بهائی می دانند.

دیگر از کارهای شیخ بهائی، تعیین سمت قبله مسجد امام به مقیاس چهل درجه انحراف غربی از نقطه جنوب و خاتمه دادن به یک سلسله اختلاف نظر بود که مفتیان ابتدای عهد صفوی راجع به تشخیص قبله عراقین در مدت یک قرن و نیم اختلاف داشته اند.

یکی دیگر از کارهای شگفت که به بهائی نسبت می دهند، ساختمان گلخن گرمابه ای که هنوز در اصفهان مانده و به حمام شیخ بهائی یا حمام شیخ معروف است و آن حمام در میان مسجد جامع و هارونیه در بازار کهنه نزدیک بقعه معروف به درب امام واقع است و مردم اصفهان از دیر باز همواره عقیده داشته اند که گلخن آن گرمابه را بهائی چنان ساخته که با شمعی گرم می شد و در زیر پاتیل گلخن فضای تهی تعبیه کرده و شمعی افروخته در میان آن گذاشته و آن فضا را بسته بود و شمع تا مدتهای مدیدهمچنان می سوخت و آب حمام بدان وسیله گرم می شد و خود گفته بود که اگر روزی آن فضا را بشکافند، شمع خاموش خواهد شد و گلخن از کار می افتد و چون پس از مدتی به تعمیر گرمابه پرداختند و آن محوطه را شکافتند، فوراً شمع خاموش شد و دیگر از آن پس نتوانستند بسازند. همچنین طراحی منارجنبان اصفهان که هم اکنون نیز پا برجاست به او نسبت داده می شود.

 


یکشنبه 90 مرداد 9 , ساعت 10:5 عصر

زندگینامه شیخ بهایی

شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. اصل وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید.

 
مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند.
شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است. شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می کند. از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است.
تا کی به تمنای وصال تو یگانه 

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

 

خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه

 

ای تیره غمت را دل عشاق نشانه

 

جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه

 

رفتم به در صومعه عابد و زاهد

 

دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد 

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

 

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد 

یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه 

روزی که برفتند حریفان پی هر کار

 

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار 

من یار طلب کردم و او جلوه گه یار

 

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

 

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

 

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو 

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو 

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

 

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو 

مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه

 

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید 

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

 

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

 

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید 

دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه

 

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

 

دیوانه برون از همه آئین تو جوید 

تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید

 

هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید 

بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

 

بیچاره بهایی که دلش زار غم توست

 

هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست

 

امید وی از عاطفت دم به دم توست

 

تقصیر "خیالی" به امید کرم توست

 

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

 

 


سه شنبه 90 تیر 28 , ساعت 12:30 صبح

ابوبکر محمد بن زکریای رازی(313-251 قمری) بزرگ‌ترین پزشک ایرانی که در زمینه‌ی شیمی، فیزیک و فلسفه نیز پژوهش‌های ارزنده‌ای داشته است. شمار کتاب‌ها و رساله‌های او را بیش از 200 نوشته‌اند که دانش‌نامه‌ی پزشکی الحاوی، شناخته شده‌ترین آن‌هاست. کشف الکل و اسید سولفوریک را به او نسبت می‌دهند. ترجمه‌ی کتاب المنصوری او نخستین کتاب پزشکی است که با شیوه‌ی چاپ گوتنبرگی در اروپا چاپ شد. او دانشمندی تجربه‌گرا بود و می‌گفت: تجربه بهتر از علم طب است. او را پیشگام نظریه‌ی ایمنی اکتسابی و بینان‌گذار شیوه‌ی نوی در آموش پزشکی نیز می‌دانند.

زندگینامه

  ابوبکر محمد بن زکریا بن یحیی رازی، در شعبان سال 251 قمری برابر با 865 میلادی، در شهر ری به دنیا آمد. ری از شهرهای کهن ایران است که نام آن در اوستا نیز آمده است. این شهر در آن روزگار مرکز علم و ادب ایران بود و بزرگان و دانشمندان زیادی از آن شهر برخاستند. مقدسی در کتاب احسن التقاسیم درباره‌ی این شهر نوشته است:"در این شهر مدارس و مجالس علم فراوان است. مذکران آن‌جا فقیه و رؤسای آنان عالم و محتسبشان مشهور و سخنورانشان ادیب هستند."

  از کودکی و نوجوانی رازی چیز زیادی نمی‌دانیم. برخی نوشته‌اند که او در نوجوانی به موسیقی گرایش فراوان داشت و در نواختن نی یا عود بسیار توانا بود. زمانی را نیز به زرگری و صرافی پرداخته است. هم‌چنین، آن گونه که خود در کتاب شکوک علی جالینوس نوشته، به تجربه و آزمایش اکاذیب معزمان، (کسانی که به کارهای عجیب مانند احضار ارواح می‌پردازند) علاقه داشته است. شاید از همین رو بود که به کیمیاگری گرایش پیدا کرد و در جریان کار با مواد شیمیایی و نزدیک شدن به آتش به چشم خود آسیب رساند.

  می‌گویند او برای درمان چشم خود به نزد پزشکی رفت و آن پزشک برای درمان او پانصد دینار از او درخواست کرد و او ناچار شد بپردازد. سپس، با خود گفت:"کیمیای واقعی علم طب است نه آن‌که تو بدان مشغولی" و این گونه بود که به پزشکی گرایش پیدا کرد. نخست مفاهیم پایه‌ی فلسفه، ریاضی، اخترشناسی و ادب را در همان ری آموخت. آن‌گاه برای آموزش بیش‌تر به بغداد رفت که به دست ایرانیان بنیان گذاری شده بود و دانشمندان بزرگ آن روزگار در آن‌جا گرد هم آمده‌ بودند.

  رازی در بغداد به ریاست بیمارستانی برگزیده شد که بدر، غلام معتضد عباسی، در سده‌ی سوم هجری ساخته بود. برخی گمان می‌کنند که رازی ریاست بیمارستان عضدی را داشته است که به دست عضدالدوله‌ی دیلمی به سال 372 بازگشایی شد. اما رازی نزدیک نیم سده پیش از بازگشایی آن بیمارستان از دنیا رفت و به نظر می‌رسد بیمارستانی که غلام معتضد ساخت، طی زمان با بیمارستان عضدی مشتبه شده باشد.

  رازی به زودی به جایگاه نخست در پزشکی دست یافت و فرمان‌روایان گوناگون او را به نزد خود می‌خواندند و رازی کتاب‌هایی نیز به نام آن‌ها نوشته است. برای نمونه، زمانی به درخواست ابوصالح منصور بن اسحاق سامانی، به زادگاه خود بازگشت و ریاست بیمارستان ری را پذیرفت. در همین شهر بود که کتاب طب المنصوری را به نام او نوشت که یکی از شناخته شده‌ترین و پرآوازه ترین نوشته‌های او در غرب است. ترجمه‌ی این کتاب، نخستین کتاب پزشکی است که با شیوه‌ی چاپ گوتنبرگی در اروپا چاپ شد.

  رازی سال‌های پایانی زندیگ خود را در ری گذراند و دانشجویان زیادی از او درس گرفتند و پزشکان چیره‌دستی شدند. در همان سال‌ها بود که چشمان رازی آب آورد و یکی از شاگردانش از طبرستان برای درمان او آمد و از استاد خود خواست اجازه دهد به درمان او بپردازد. رازی گفت که این کار بر رنج و درد من می‌افزاید، چرا که مرگ من نزدیک به نظر می‌رسد و روا نیست برای بازیافتن بینایی، خود را دچار رنج و سختی سازم. دیری نگذشت که او در پنجم شعبان سال 313 قمری در ری از دنیا رفت. او در آن هنگام، اندکی بیش از 60 سال داشت.

  شیوه‌ی رازی در پزشکی

  رازی در پزشکی بسیار نوآور بود و پیروی کورکورانه از پزشکان پیش از خود را روا نمی‌دانست. او کتابی به نام شکوک نوشته و نظریه‌ها و روش‌های درمانی نادرست جالینوس را بر شمرده است. او بر این باور بود که "تجربه بهتر از علم طب است" و منظور او از علم طب، نوشته‌های پیشینیان است. یادداشت‌ها او که در آن‌ها به دقت فراوان چگونگی وضعیت بیماران و بهبودی آن‌ها را توصیف کرده است، او را یکی از برجسته‌ترین پزشکان بالینی همه‌ی دوران‌ها ساخته است. یکی از آن یاداشت‌ها این گونه است:

  "عبدالله بن سواده دچار تب‌های نامنظمی بود که گاه هر روز به وی عارض می‌گشت و زمانی یک روز در میان و گاهی هر چهار روز و شش روز. و پیش از عارض شدن تب، لرز مختصری به او دست می‌داد و به دفعات بسیار بول می‌کرد. من این نظر را ابراز داشتم که این تب‌ها می‌خواهد به تب ربع مبدل شود و یا این است که بیمار زخمی در کلیه دارد. پس از اندکی در بول بیمار چرک ظاهر شد. من به او خبر دادم که دیگر تب باز نخواهد گشت و چنین شد.

  تنها چیزی که مانع آن بود که در نخستین بار نظر خود را درباره‌ی این که بیمار زخم کلیه دارد، ابراز کنم این بود که پیش از آن به تب غب و تب‌های دیگر مبتلا بود و گمان می‌رفت که این تب‌های نامنظم از التهاباتی باشد که چون نیرو گیرد به تب ربع مبدل خواهد شد. به علاوه، بیمار به من شکایت نکرده بود که در ناحیه‌ی گرده‌اش سنگینی مانندی دارد که چون بر می‌خیزد آن را احساس می‌کند و من نیز فراموش کرده بودم که دراین باره چیزی از او بپرسم. در واقع می‌بایستی بسیاری بول گمان مرا در زخم کلیه‌ی وی قویتر کند، منتها نمی‌دانستم که پدرش نیز سستی مثانه دارد و از چنین دردی شکایت می‌کند ..."

  زمانی که در بیمارستان ری پزشک مسوول بود، در حالی که شاگردانش و شاگردان شاگردانش پیرامون او را گرفته بودند، به کار بیمارستان رسیدگی می‌کرد. هر بیماری که به بیمارستان وارد می‌شد، نخست در نزد شاگردان شاگردان معاینه می شد و اگر مساله‌ای برای آن‌ها دشوار می‌آمد، با شاگردان اصلی رازی عرضه می‌شد و اگر آن‌ها نیز در تشخیص بیماری در می‌ماندند، به خود رازی مراجعه می‌کردند. این شیوه‌ی سازمان‌دهی پزشکان از یادگارهای رازی است که هنوز هم در بیمارستان های آموزشی جهان رعایت می‌شود.

  هنگامی که می‌خواستند بیمارستان معتضدی بغداد را بسازند، با او برای جای مناسب بیمارستان مشورت کردند. رازی فرمان داد قطعه‌های مساوی از گوشت را در محله‌های گوناگون شهر بیاویزند و آن جایی را برگزینند که قطعه‌ی گوشتن در آن‌جا دیرتر از جاهای دیگر فاسد شده است. رازی در آن بیمارستان بخش ویژه‌ی بیماران روانی بنیان‌ گذاشت و برای هر گروه از بیماران رژیم غذایی مناسب آن‌ها را تعیین کرد.

  نوشته‌های رازی

  رازی پژوهشگر و نویسنده‌ی پرکاری بوده و خود در این باره در کتاب السیره الفلسفیه چنین نوشته است:"کوشش و پشتکار من در فراگیری دانش به اندازه‌ای بود که به خط تعویذ(خط ریز) بیش از 20 هزار ورقه چیز نوشتم و پانزده سال از عمر خود را شب و روز در تالیف جامع کبیر(همان حاوی) صرف کردم و بر اثر همین کار در نیروی بینایی من سستی پدید آمده و عضله‌ی دستم گرفتار سستی شده و من را از نوشتن محروم ساخته است. با این همه، از جست و جوی دانش باز نمانده‌ام و پیوسته به یاری این و آن می‌خوانم و بر دست ایشان می‌نویسم."

  نخستین فهرست از نوشته‌های رازی را خود او فراهم کرده که ابن‌‌ندیم آن را در الفهرست آورده است. ابن قفطی نیز در کتاب خود با نام اخبار الحکماء، آن فهرست را به نقل از ابن‌ندیم آورده است. سپس، ابوریحان بیرونی کتابی پیرامون نوشته‌های رازی نوشت که پول کراوس، خاورشناس فرانسوی، در سال 1936 آن را با عنوان "رساله ابی‌ریحان فی فهرست کتب محمد بن زکریای رازی" به چاپ رساند. البته، بیرونی فهرست کتاب‌های خود را تا سال 427 قمری، که در آن هنگام 65 سال داشت، نیز در این رساله آورده است.

  بر پایه‌ی فهرست بیرونی، رازی 184 کتاب در موضوع‌های گوناگون نوشته است: پزشکی، 56 کتاب؛ طبیعیات، 33 کتاب؛ منطق، 7 کتاب؛ ریاضیات و اخترشناسی، 10 کتاب؛ تفسیر و تخلیص کتاب‌های فلسفی و پزشکی دیگران، 7 کتاب؛ علوم فلسفی و تخمینی، 17 کتاب؛ ماوراءالطبیعه، 6 کتاب؛ الهیات، 14 کتاب؛ کیمیا، 22 کتاب؛ کفریات، 2 کتاب و فنون مختلفه، 10 کتاب.

  ابن‌ابی اصیبعه، از پزشکان سده‌ی هفتم هجری، در کتاب عیون الانباء فی طبقات الاطباء، 238 کتاب برای رازی فهرست کرده است. محمود نجم‌آبادی، پژوهشگر تاریخ علم، با برابر نهادن فهرست بیرونی، ابن‌قفطی، ابن‌ابی اصیبعه و ابن‌ندیم، کتابی به نام مولفات و مصنفات ابوبکر محمد بن زکریای رازی، فراهم آورده است که در سال 1339 از سوی انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد. او دراین کتاب 271 کتاب برای رازی برشمرده است. در این جا برخی از مهم‌ترین آثار رازی معرفی می‌شود.

  در پزشکی

  1. الحاوی یا الجامع الکبیر

  الحاوی بزرگ‌ترین دانش‌نامه‌ی پزشکی است که در آن نظریه‌های پزشکان پیش از رازی گردآوری شده است. او در این کتاب نظر پزشکان را بی آن که در آن‌ها تغییری دهد، آورده و هر مطلبی را از هر کجا گرفته، منبع آن را نوشته است. همان گونه که پیش از این گفته شد، رازی برای این کار بزرگ بیش از 15 سال از عمر خود را صرف کرد تا این که بینایی و توان نوشتن را از دست داد و از شاگردانش کمک گرفت. با این همه، سازمان‌دهی نهایی کتاب به دست شاگردان رازی و پس از مرگ استاد انجام شد.

  کتاب حاوی در سال 1297 میلادی به درخواست شارل انجو، شاه سیسیل، به کوشش فرج بن سالم به لاتینی ترجمه شد. نخستین چاپ متن لاتین آن در سال 1486 در شهر برسکیا انجام شد و سپس در سال‌های 1505، 1506، 1509 و 1542 در شهر ونیز بار دیگر به چاپ رسید. حاوی یکی از 9 کتابی بود که کتابخانه‌ی دانشکده‌ی پزشکی پاریس در سال 1395 میلادی در خود داشت.

  2. الکناش المنصوری

  این کتاب پس از الحاوی مهم‌ترین اثر پزشکی رازی به شمار می‌آید. رازی این کتاب را به نام ابوصالح منصور بن اسحاق بن احمد بن اسد، والی ری، نام نهاده است. او در این کتاب، که به طب منصوری پرآوازه شده، مفاهیم پایه‌ی پزشکی را در ده مقاله آورده است. مقاله‌ی نهم این کتاب، با عنوان"درباره‌ی درمان همه‌ی بیماری‌ها از فرق سر تا نوک پا" بیش‌تر مورد توجه بوده و در اروپا به صورت جداگانه نیز به چاپ رسیده و شرح‌های گوناگونی بر آن نوشته شده است.

  طب منصوری را جرارد کرمونیایی در سال 1481 به لاتین ترجمه کرد. ترجمه‌ی لاتینی آن نخست در سال 1484 به چاپ رسید و سپس تا سال 1519، شش بار دیگر در ونیز چاپ شد. چاپ‌های دیگری از آن نیز در سال‌های 1533، 1544 و 1551 در سوئیس و 1674 در اولم فراهم آمد. این کتاب تا پایان سده‌ی نوزدهم میلادی بخشی از برنامه‌ی درسی دانشگاه توبینگن آلمان بود و ریاست دانشگاه مون‌پولیه، در فرانسه، تا سال 1558 هنوز درس خود را از روی این کتاب می‌گفته است.

  3. کتاب الجدری و الحصبه

  این کتاب کهن‌ترین و مهم‌ترین کتابی است که پیرامون آبله و سرخک نوشته شده است. رازی نخستین پزشکی است که این دو بیماری را دو بیماری جداگانه دانسته و شیوه‌ی نگارش آن به اندازه‌ی با اصول علمی امروزی هم‌خوانی دارد که برخی از پژوهشگران تاریخ پزشکی، از جمله نوبرگر در کتاب تاریخ پزشکی خود، آن را برجسته‌ترین خدمت فرهنگ اسلامی به علم پزشکی دانسته‌اند.

  ترجمه‌ی لاتین کتاب آبله و سرخک رازی در سال 1548 در پاریس منتشر شد و ترجمه‌های لاتینی دیگری از‌ آن در سال‌های 1498 و 1555 در ونیز، در سال‌های 1529 و 1544 در سوئیس، در سال 1549 در استراسبورگ، در سال 1749 در لندن و در 1781 در گوتینگن چاپ شد. ترجمه‌ی فرانسوی آن در سال 1762 در پاریس منتشر شد. ترجمه‌ی انگلیسی آن در سال 1747 در لندن انجام شد، اما در سال 1848 منتشر شد. محمود نجم‌آبادی آن را به فارسی ترجمه کرده است.

  4. تقاسیم العلل

  کتاب تقسیم‌های بیماری‌ها، گونه‌ای فرهنگ پزشکی است که بیماری‌ها و چگونگی درمان آن‌ها چکیده‌وار در آن آمده است. این کتاب را نیز جرالد کرمونیایی به لاتین ترجمه کرده است.

  5. من لایحضره الطبیب

  چنان‌که از نام این کتاب بر می‌آید، برای کسی نوشته شده است که به پزشک دسترسی ندارد. شیخ صدوق که عنوان این کتاب را پسندیده بود، کتابی با نام من لایحضره الفقیه در فقه شیعی نوشته است.

  6. دفع مضار الاغذیه

  این کتاب درباره‌ی جلوگیری از زیان غذاهاست و عبدالعلی نائینی آن را به فارسی ترجمه و با عنوان بهداشت غذایی منتشر کرده است.

  7. فی محنه الطبیب و کیف ینبغی ان یکون

  کتابی در چگونکی آزمایش کردن پزشکان و این که یک پزشک چگونه باید باشد.

  8. المرشد

  کتاب راهنما که با نام الفصول نیز شناخته می‌شود، چکیده‌ی دانش پزشکی است.

  9. الادویه المسهله الموجود فی کل مکان

  این کتاب پیرامون داروهای آسان‌یافتنی است که در هر جایی وجود دارند.

  10. القرابازین

  رازی دو کتاب با این نام دارد که یکی کبیر(بزرگ) و دیگری صغیر(کوچک) نامیده می‌شود. این کتاب‌ها پیرامون داروهایی هستندکه پزشکان باید با آن‌ها آشنا باشند.

  دیگر کتاب‌های برجسته‌ی رازی در پزشکی عبارتند از: اطمعه المرضی(غذای بیماران)، برء‌الساعه(فوریت‌های پزشکی)؛ کتابه فی تولد الحصاه(کتاب او در پدید آمدن سنگ‌‌ریزه)، کتابه فی القولنج(کتاب او در درد رودکان)، کتابه فی النقرس و اوجاع المفاصل(کتاب او در درد پا و مفصل‌ها)، الطب الملوکی(پزشکی شاهانه)، فی العله التی صارالخریف ممرضا(در چرایی آن‌که پاییز بیماری‌آور است)، فی العله التی تحدث الورم و الزکام فی رووس الناس وقت الورد(در علت آن که ورم و زکام در سر مردم هنگام گل سرخ عارض می‌گردد)، تقدیم الفاکهه قبل الطعام و تاخیر منه(خوردن میوه پیش از غذا و پس از آن)، فی عله التی لها ینجح جهال الاطباء و العوام و انساء اکثر من العلماء(در علت آن که طبیبان نادان و عامه‌ی مردم و زنان، بیش از طبیبان دانشمند توفیق می‌یابند) و ... .

  دستاوردهای علمی رازی

  1. بحث علمی پیرامون ایمنی اکتسابی

  در سال 1797 میلادی، ادوارد جنر، پزشک انگلیسی، دریافت دخترانی که شیرگاوهای مبتلا به آبله‌ی گاوی را می‌دوشند، نسبت به آبله انسانی(آبله مرغان) ایمن هستند. جنر بر پایه‌ی این مشاهده و چند آزمایشی که انجام داد، مفهوم ایمنی اکتسابی(به دست آوردنی) را مطرح کرد. اما نزدیک 900 سال پیش از جنر، محمد زکریای رازی، برای نخستین بار آبله مرغان را به صورت علمی توصیف کرد. او در کتاب الجدری و الحصبه خود نوشته است که این بیماری از فردی به فرد دیگر منتقل می‌شود، اما اگر کسی از این بیماری جان سالم به در برد، بار دیگر به این بیماری دچار نمی‌شود.

منبع:

  1. مصاحب، غلامحسین. دایره‌المعارف فارسی(مقاله‌ی رازی). انتشارات فرانکلین، چاپ اول 1345

  2. محقق، مهدی. فیلسوف ری، محمد بن زکریای رازی. نشر نی، چاپ سوم، 1368

  3. بروان، ادوارد. تاریخ طب اسلامی. ترجمه‌ی مسعود رجب‌نیا. انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، 1383

  4. نصر، سید حسین. علم و تمدن در اسلام. ترجمه‌ی احمد آرام. چاپ دوم ترجمه‌ی فارسی 1359

  5. هونکه، زیگرید. فرهنگ اسلام در اروپا. ترجمه‌ی مرتضی رهبانی. دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم 1373

  6. سارتن. جرج. مقدمه‌ای بر تاریخ علم. ترجمه‌ی غلامحسین صدری افشار. انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1383


سه شنبه 90 تیر 28 , ساعت 12:19 صبح

داستانهایی از ابوریحان بیرونی
پیرمرد باز هم به گذشته اندیشید. سلطان ظالم عصر غزنوی. سلطان محمود. خاطره ای به یاد آورد...
... قصر سرسبز سلطان محمود از طراوت بهار جلا یافته بود. سر سبزی باغ، سلطان را سر شوق آورده بود و او را به سوی خود می خواند. تصمیم گرفت که به داخل باغ برود. ناگهان منصرف شد و تصمیمی گرفت. به چهار در خروجی عمارت نظری افکند. سپس رو به ابوریحان کرد و گفت: ای حکیم دانشمند که در علم و حکمت یکه تازی. اندیشه و استشاره کن و بگو ما از کدامین یک از این چهار در بیرون خواهیم رفت. آنگاه روی کاغذی بنویس و در زیر تخت من قرار بده.

 

ابوریحان در چهره سلطان نگریست. خنده شومی گوشه لب سلطان بود. بیرونی اسطرلاب خواست. ارتفاع گرفت و محاسبه کرد. چندی که تعقل کرد روی کاغذ چیزی نوشت و در زیر تخت سلطان قرار داد.
محمود به یکباره بر خواست و دستور داد تا با بیل و تیشه بر دیوار عمارت شکافی بازکنند و از باغ خارج شد. آنگاه گفت: کاغذ را بیاورید. سلطان محمود کاغذ را خواند. بیرونی این طور پیش بینی کرده بود: (( از این چهار در از هیچ یک بیرون نشود، بر دیوار مشرق دری بکنند و از آن در بیرون شود!))
سلطان محمود برآشفت. از خشم تیره شد و فریاد کشید. آنگاه دستور داد تا ابوریحان را از بالای عمارت باغ به پایین پرتاب کنند. واجه حسن به فراست دریافت که شفاعت کردن در آن لحظه موثر نخواهد بود. بنابراین دستور داد تا در پایین عمارت دام نرمی قرار دهند. ابوریحان به پایین پرتاب شد و به لطف نرمی دام، از مرگ گریخت.
سلطان پس از چند روز از کشتن ابوریحان پشیمان شد. خواجه حسن میمندی شرح حال رفته را بازگفت. بار دیگر ابوریحان در نزد سلطان محمود حاضر شد. این بار بر چهره سلطان شادی نشسته بود و بر چهره ابوریحان بی تفاوتی. محمود گفت: ای ابوریحان! آیا از این که قرار بود از بام عمارت به پایین بیفتی و جان به در ببری نیز خبر داشتی؟
ابوریحان گفت: آری ای امیر.
سلطان محمود دلیل خواست. ابوریحان باز گفت: تقویم روزانه ام گواه است. و تقویم را به محمود نشان داد. سلطان در احکام آن روز ابوریحان این گونه خواند: (( مرا از جای بلندی بیندازند، ولیکن به سلامت بزمین آیم و تندرست برخیزم!))
سلطان محمود باز دیگر خشمگین شد و دستور داد تا ابوریحان را به زندان بیاندازند. ابوریحان شش ماه در حبس بود و بار دیگر به وساطت خواجه حسن میمندی آزاد شد...
پیرمرد روزهای زندان ِ سلطان محمود را به یاد آورد. چه سالهای سختی را پشت سر گذاشته بود. سالهایی که حق بازگشت به موطن خویش، خوارزم را نداشت.
ابوریحان در سال 418 هجری قمری زمانسنج ویژه ای را بر پایه نظام خورشیدی برای مسجد جامع غزنین ساخت و در همان سال با ملاقات سیاحان چینی در دربار سلطان محمود اطلاعات مفیدی از ایشان کسب کرد. ابوریحان بیرونی به واسطه سفرهای پیاپی اش به هند در ملازمت سلطان محمود، زبان سانسکریت را آموخت و در باره هندوان دانش های بسیاری کسب کرد و سرانجام در سال 424 هجری قمری، شاهکاری به نام تحقیق ماللهند را تالیف نمود.
... پیرمرد به یاد عالمان هم عصر خویش افتاد. ابن هیثم بصری را به یاد آورد که با او در هندسه بحث کرده بود. سپس به یاد ابن سینا افتاد و مناظره معروفش با شیخ الرئیس را به یاد آورد. ابوریحان از فلسفه یونانی و ارسطویی پرسیده بود و ابن سینا پاسخ گفته بود. صحبت آن دو به سکون ارض و میل اجسام به مرکز زمین و امتناع خلاء و ابطال جزء لایتجزی و تناهی ابعاد و ... هم کشیده بود و به اعتراض ابوریحان بر پاسخ های ابن سینا انجامیده بود. پیرمرد، حالا که به گفتگوهایش با ابن سینا فکر می کرد، افسوس لحظات گذشته را می خورد... این قافله عمر عجب می گذرد!
عمر سلطان پیر به پایان می رسید. بوی وطن، مشام ابوریحان را عطرآگین می کرد. در عصر سلطان مسعود، ابوریحان اجازه رجعت به دیار خود را دریافت کرد و پس از 13 سال دوباره خوارزم را دید و تاریخ آن جا را نوشت.
در بازگشت به غزنین و در سال 423 هجری قمری، بیرونی تالیف کتاب اقانون مسعودی را به اتمام رساند و به سلطان مسعود تقدیم کرد. ارزش این کتاب تا حدی بود که آنرا تا حد مقایسه با المجسطی بطلمیوس بالا برد. این کتاب دایره المعارف کاملی در نجوم به شمار می رفت، همان طور که قانون الطب شیخ الرئیس ابوعلی سینا دایره المعارف پزشکی بود. ابوریحان، پیلواری را که سلطان مسعود برای قدردانی از قانون مسعودی برایش فرستاده بود را باز فرستاد. علاوه بر آن، ابوریحان بر تالیف التفهیم را در نجوم و نیز الجماهر را در شناخت گوهر ها و کانی شناسی همت گماشت.
ابوریحان در محاسبات خویش از نوعی ترازوی ویژه استفاده می کرد که پدربزرگ ماشین حساب های امروزی محسوب می شود. مسائلی را که او در ریاضیات پایه گذاشت، شالوده طرح اعمال و راه حل ها توسط حکیم عمر خیام نیشابوری شد و در قرن هفت از این دو به خواجه نصیرالدین طوسی انتقال یافت. ابوریحان عدد پی را محاسبه کرد، محیط زمین را اندازه گیری نمود، موقعیت ستارگان را با اسطرلاب بدست آورد و کره جغرافیایی ساخت.
سال 440 هجری قمری فرار سیده است. مردی که به جز در نوروز و مهرگان دست از کار نمی کشید اینک در بستر بیماری افتاده است. نفس های آخر بزرگ مرد علم و حکمت فرار سیده است. علی بن عیسی الولواجی به دیدن او آمده است. ابوریحان به یاد مسئله ای می افتد: ای شیخ! حساب جدات ثمانیه را که وقتی به من گفتی بازگوی که چگونه بود؟!
شیخ گفت: ای حکیم بزرگوار. اکنون چه جای این سوال است؟
ابوریحان می گوید: کدامیک از این دو امر بهتر است؟ بدانم و بمیرم یا ندانم و نادان درگذرم؟
شیخ مسئله را بازگفت و از حضور ابوریحان مرخص شد. چندی دور نشده بود که صدای شیون و زاری از خانه او بلند شد... ابوریحان بیرونی در گذشت.

 اعیاد ایران باستان

«آن روز را که روز تازه‌ای بود جمشید عید گرفت، اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود.»
 

«ابوریحان بیرونی» دانش‌مند نام‌دار ایرانی (440-362 ق) در کتاب پارسی خود «التفهیم لاوائل صناعت التنجیم» گزارشی بسیار رسا و شیوا و حاوی نکاتی بی‌نظیر و ارزش‌مند از جشن‌های ایرانیان عرضه داشته است. وی می‌نویسد (2):

«نوروز چیست؟
- نخستین روز است از فروردین ماه و از این جهت، روز نو نام کرده‌اند؛ زیرا که پیشانی سال نو است و آن چه از پس اوست از این پنج روز [= پنج روز اول فروردین] همه جشن‌هاست. و ششم فروردین ماه را «نوروز بزرگ» دارند؛ زیرا که خسروان بدان پنج روز حق‌های حشم و گروهان و بزرگان بگزاردندی و حاجت‌ها روا کردنی، آن گاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصگان را. و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین آن است که اول روزی است از زمانه و بدو، فلک آغازید گشتن.


تیرگان چیست؟
- سیزدهم روز است از تیرماه. و نام‌اش تیر است هم نام ماه خویش، و همچنین است به هر ماهی آن روز که همنام‌اش باشد، او را جشن دارند. و بدین تیرگان گفتند که «آرش» تیر انداخت از بهر صلح منوچهر که با افراسیاب ترکی کرده است بر تیر پرتابی از مملکت…


مهرگان چیست؟
- شانزدهم روز است از مهرماه و نام‌اش مهر. و اندر این روز «افریدون» ظفر یافت بر «بیوراسپ» جادو، آن که معروف است به ضحاک. و به کوه دماوند بازداشت و روزها که سپس [= پس از] مهرگان است، همه جشن‌اند بر کردار (= مانند) آن چه از پس نوروز بود. و ششم آن مهرگان بزرگ بود و «رام» روز نام است و بدین دانندش.


پروردگان چیست؟
- پنج روز پسین اندر آبان ماه [است] و سبب نام کردن آن چنان است که گبرکان [= زرتشتیان] اندرین پنج روز خورش و شراب نهادند روان‌های مردگان را. و همی گویند که جان مرده بیاید و از آن غذا گیرد. و چون از پس آبان ماه پنج روز افزونی بوده است، آنک [= اینک] «اندرگاه» خوانند. گروهی از ایشان پنداشتند که این روز «پروردگان» است و خلاف به میان آمد و اندر کیش ایشان مهم چیزی بود. پس هر دو پنج [روز] را به کار بردند از جهت احتیاط را. و بیست و ششم روزِ آبان ماه، فروردگان [= پروردگان] کردند و آخرشان، آخر دزدیده. و جمله فروردگان ده روز گشت. (3)


برنشستن کوسه [= سوار شدن مرد بدون موی صورت] چیست؟
- آذر ماه به روزگار خسروان، اولِ بهار بوده است (4). و نخستین روز از وی - از بهر فال - مردی بیامدی کوسه، برنشسته بر خری و به دست کلاغی گرفته و به بادبیزن خویشتن باد همی‌زدی و زمستان را وداع همی‌کردی و از مردمان بدان چیزی یافتی. و به زمانه‌ی ما به شیراز همی‌کرده‌اند و ضریبت [= خراج] پِذرفته از عامل،‌ تا هر چه ستاند از بامداد تا نیمروز به ضریبت دهد و تا نماز دیگر [= نماز عصر] از بهر خویشتن را بستاند (5) و اگر از پسِ نماز دیگر بیابندش، سیلی خورد از هر کسی.


بهمنجه چیست؟
- بهمن روز است از بهمن ماه [= دومین روز ماه]. و بدین روز، بهمن [= برف] سپید به شیر خالص پاک خورند و گویند که حفظ [= حافظه] فزاید مردم را و فرامشتی [= فراموشی] ببرد. و اما به خراسان مهمانی کنند بر دیگی که اندر او از هر دانه‌ی خوردنی کنند [= بریزند] و گوشت هر حیوانی و مرغی که حلال‌اند و آن چه اندر آن وقت بدان بقعت [= ناحیه] یافته شود از تره و نبات.


سده چیست؟
- آبان روز است از بهمن ماه و آن دهم روز بود. و اندر شب‌اش که میان روز دهم است و میان روز یازدهم، آتش زنند به گوز [= درخت گردو] و بادام و گرد بر گرد آن شراب خورند و لهو و شادی کنند. و نیز گروهی از آن بگذرند بسوزانیدن جانوران. اما [وجه تسمیه‌ی سده] چنان است که از او [= روز سده] تا نوروز، پنجاه روز است و پنجاه شب. و نیز گفتند که اندرین روز از فرزندان پدر نخستین [= گیومرث]، صد تن تمام شدند (6).


گهنبار چیست؟
- روزگار سال، پارها کرده است زرادشت و گفته است که به هر پاره‌ای [از سال]، ایزد تعالی گونه‌ای [از مخلوقات] را آفریده است؛ چون آسمان و زمین و آب و گیاه و جانور و مردم، تا عالم به سالی تمام آفریده شد. و به اول هر یکی از این پاره‌ها، پنج روز است، نام‌شان «گهنبار»

ابوریحان بیرونی کاشف آمریکا
آفتاب: پیشینگان همه معتقد بودند که بخش خشکی معمور و قابل سکونت زمین منحصر به ربع شمالی است که آنرا ربع مسکون میگفتند ,ولی ابوریحان دانشمندی است که به نیروی علم و فراست حدس زد و اعتقاد داشت که در ربع شمالی دیگر یا در نیم کره ی جنوبی زمین یعنی در نقطه ی مقابل مقاطر ربع شمالی که فقط آنرا مسکون و معمور می دانستند نیز خشکی وجود دارد و دو ربع دیگر کره ی زمین را آب دریا فرا گرفته و وجود همین دریا ها ما بین دو قاره جدایی انداخته و مانع از ارتباط دو قسمت خشکی با یکدیگر شده است .
گفته های این دانشمند در دو جای کتاب ارزشمندش ( الهند ) ثبت و بحث شده است و نیز در کتاب ( تحدید نهایات الاماکن ) که تاریخ تحریرش به سال 409 هجری قمری است در این باره که آیا در نیم کره جنوبی زمین نیز خشکی قابل عمارتی هست بحث مفصلی کرده است.

باری خشکی مقاطر با ربع شمالی که ابوریحان حدس زده بود با همان سرزمینی منطبق میشود که واقع بین اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام است و پس از 462 سال توسط کریستوف کلمب کشف شد و آنرا ( آمریکا ) نامیدند . کریستوف کلمب هم چنانچه معروف است از روی قواعد و اطلاعات و بصیرت علمی آن قاره را کشف نکرده ، چرا که اصلاً از وجود چنین سرزمینی آگاهی نداشت و احتمال آن را هم نمی داد و بطوریکه گفتند او به مقصد هندوستان سفر کرده بود و در اثر اتفاقاتی که رخ داد در آن قاره سر در آورد که آنرا هیچ نمی شناخت ، اما ابوریحان از روی قواعد متقن و بصیرت علمی بوجود چنین سرزمینی پی برده و آنرا چندین قرن ( در حدود 5 قرن ) پیش از کریستوف کلمب صریح و واضح خبر داده بود ، پس درود به این دانشمند و فیلسوف و درود بر تمامی بزرگ مردان ایران زمین که نه فقط با علم خود بلکه حتی با اسم خود نیز این سرزمین را به سر افرازی برده اند .


سه شنبه 90 تیر 28 , ساعت 12:18 صبح

زندگی نامه ابوریحان بیرونی

این مرد بزرگ و دانشمند در بامداد پنج‌شنبه سوم ذی‌الحجه سال 362 ه.ق مطابق مهر روز 16 شهریور ماه 342 یزدگردی و 972 م. در بیرون یعنی حوالی خوارزم دیده به جهان گشود و با تولد او (در شهر بیرون که امروزه یکی از شهرهای کوچک ازبکستان کنونی است و در شمال شرقی اورگنج و در سمت راست رود جیحون قرار دارد) ایران یکی دیگر از بزرگترین مفاخر جهان را به خود دید.. هیچ اطلاعی در باره اصل و نسب و دوره کودکی بیرونی در دست نیست. نزد ابو نصر منصور علم آموخت در 17 سالگی از حلقه ای که نیم درجه به نیم درجه مدرج شده بود، استفاده کرد تا ارتفاع خورشیدی نصف النهار رادرکاث رصد کند، و بدین ترتیب عرض جغرافیایی زمینی آن را استنتاج نماید چهار سال بعد برای اجرای یک رشته از این تشخیص ها نقشه هایی کشید و حلقه ای به قطر 15 ذراع تهیه کرد.
در 9 خرداد 376 بیرونی ماه گرفتگی(خسوفی)رادرکاث رصد کرد و قبلاٌ با ابوالوفا ترتیبی داده شده بود که او نیز در همان زمان همین رویداد را از بغداد رصد کن. اختلاف زمانی که از این طرق حاصل شد به آنان امکان داد که اختلاف طول جغرافیایی میان دو ایستگاه را حساب کنند وی همچنین با ابن سینا فیلسوف برجسته و پزشک بخارایی به مکاتبات تندی در باره ماهیت و انتقال گرما و نور پرداخت در دربار مامون خوارزمشاهی قرب و منزلت عظیم داشته چند سال هم در دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر به سر برده، در حدود سال 404 هجری قمری به خوارزم مراجعت کرده، موقعی که سلطان محمود غزنوی خوارزم را گرفت در صدد قتل او برآمد و به شفاعت درباریان از کشتن وی در گذشت و او را در سال 408 هجری با خود به غزنه برد در سفر محمود به هندوستان، ابوریحان همراه او بود و در آنجا با حکما و علماء هند معاشرت کرد و زبان سانسکریت را آموخت ومواد لازمه برای تالیف کتاب خود موسوم به تحقیق ماللهند جمع‌آوری کرد.
بیرونی به نقاط مختلف هندوستان سفر کرد و در آنها اقامت گزید و عرض جغرافیایی حدود 11 شهر هند را تعیین نمود خود بیرونی می نویسد که در زمانی که در قلعه نندنه به سر می برد، از کوهی در مجاورت آن به منظور تخمین زدن قطر زمین استفاده کرد. نیز روشن است که او زمان زیادی را در غزنه گذرانده است تعداد زیاد رصدهای ثبت شده ای که به توسط او در آنجا صورت گرفته است با رشته ای از گذرهای خورشید به نصف النهار شامل انقلاب تابستانی سال 398 آغاز می شود و ماه گرفتگی روز 30 شهریور همان سال را نیز در بر دارد. او به رصد اعتدالین و انقلابین در غزنه ادامه داد که آخرین آنها انقلاب زمستانی سال 400 بود.
ابوریحان شخصیتی کم‌نظیر و ماندگار است که جهان از قرن 19 به بعد او را شناخت. ابوریحان مردی است که به اکثر علوم زمان خود احاطه داشته است. او از اولین کسانی است که به پیداکردن وزن مخصوص بسیاری از اجسام مبادرت ورزید و آن‌چنان وزن مخصوص این اجسام را دقیق محاسبه کرده که اختلاف آنها با وزن مخصوصهایی که دانشمندان قرون اخیر با توجه به تمام وسایل جدید خود تهیه کرده‌اند بسیار ناچیز است. ابوریحان در طول عمر خود به شهرهای مختلفی سفر می‌کرد و به اندازه‌گیری طول و عرض جغرافیایی آن شهرها می‌پرداخت و سپس موقعیت هر شهر را روی یک کره مشخص می‌‌کرد و پس از سالها توانست آن نقاط را روی یک نقشه مسطح پیاده کند و این مقدمه علم کارتوگرافی بود که این‌کار با ابوریحان شروع شد.

بیرونی تقریبا به تمام علوم زمان خود مسلط بود و همین طور در تمام شاخه‌های ریاضیات آن زمان دستی داشت. وی در جبر ، مثلثات ،‌ هندسه و نگاشت گنج‌نگاشتی ، مجموع سری‌ها ، آنالیز ترکیبی ، روش‌های حل معادلات جبری ، مسایل حل‌ناپذیر ریاضی مانند تثلیث زاویه ، قضیه سینوس ها در صفحه ، عددهای گنگ ،‌ مقاطع مخروطی و ... پژوهش‌های فراوان داشت و آثار بزرگی از خود به جا گذاشت.



ابوریحان در طول 72 سال زندگی خود حدود 143 کتاب نوشت (که از مهمترین کتابهای وی می‌توان به التفهیم، آثارالباقیه، قانون مسعودی، و تحقیق ماللهند و … اشاره کرد) این تعداد، اوراق نوشته شده به وسیله او را به 12 هزار برگ می رساند.
بیرونی تالیفات بسیار در نجوم و هیات و منطق و حکمت دارد از جمله تالیفات او قانون مسعودی است در نجوم و جغرافیا که به نامه سلطان مسعود غزنوی نوشته، دیگر کتاب آثار الباقیه عن القرون الخالیه در تاریخ آداب و عادات ملل و پاره ای مسائل ریاضی و نجومی که در حدود سال 390 هجری به نام شمس المعالی قابوس بن وشمگیر تالیف کرده این کتاب را مستشرق معروف آلمانی زاخائو در سال 1878 میلادی دررلیپزیک ترجمه وچاپ کرده و مقدمه ای بر آن نوشته است. دیگر کتاب ماللهند من مقوله فی العقل اومر ذوله در باره علوم و عقاید و آداب هندیها که آن را هم پروفسور زاخائو ترجمه کرده و در لندن چاپ شده است دیگر التفهیم فی اوائل صناعه التنجیم در علم هیات و نجوم و هندسه. بیرونی هنگامی که شصت و سه ساله بود کتابنامه ای از آثار محمد بن زکریای رازی پزشک تهیه نمود و فهرستی از آثار خود را ضمیمه آن کرد این فهرست به 113 عنوان سر می زند که بعضی از آنها بر حسب موضوع گه گاه با اشاره کوتاهی به فهرست مندرجات آنها تنظیم شده اند این فهرست ناقص است زیرا بیرونی دست کم 14 سال پس از تنظیم آن زنده بود و تا لحظه مرگ نیز کار می کرد به علاوه 7 اثر دیگر او موجود است و از تعداد فراوان دیگری هم نام برده شده است. تقریباٌ‌ چهار پنجم آثار او از بین رفته اند بی آن که امیدی به بازیافت آنها باشد از آنچه بر جای مانده در حدود نیمی به چاپ رسیده است.

 

زمانی که در اروپای غربی، جهل قرون وسطایی حکومت می‌کرد و اثری از علم در هیج جای دنیا به‌چشم نمی‌خورد، جز سوسوهایی از علم در هند و چین، دانشمندانی بنام در ایران درخشیدند که از آن میان، ابوریحان بیرونی شاخص است. ابوریحان یکی از شخصیتهایی است که به‌عقیده دکتر شهریاری هنوز به‌درستی شناخته نشده است. ابوریحان در همه زمینه‌ها کار کرده است. ابوریحان اولین کسی بود که به کرویت زمین اعتقاد داشت. اولین کسی بود که جز به تجربه هیچ چیز را قبول نداشت. فرانسیس بیکن را که سرچشمه تجربه می‌دانند، قرنها پس از او مسئله تجربه را مطرح کرد.

از کتابهای اوست «الجماهیر». ابوریحان در این کتاب شرح می‌دهد که جز با تجربه و مشاهده نباید و نمی‌تواند چیزی را بپذیرد.

ابوریحان عاشق ایران بود. داستانی درباره او نقل است که وقتی محمود غزنوی بنا بود به ایران لشکر بکشد، مأموران خلیفه نزد او در خوارزم آمدند و پیام دعوت خلیفه را به بغداد به او رساندند. ابوریحان نپذیرفت و گفت: «من در ایران می‌مانم، ولو در بند محمود غزنوی باشم و به بغداد نمی‌آیم.»

مشهور است وقتی ابوریحان در بستر مرگ بوده، مسئله‌ای از کسی می‌پرسد. او می‌گوید: «حالا چه وقت پرسیدن است؟» ابوریحان می‌گوید: «بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم.» آن شخص می‌گوید: «وقتی از خانه ابوریحان بیرون آمدم، هنوز یک کوچه بیشتر نرفته بودم که صدای شیون بلند شد.»

ابوریحان بیرونی به‌دستور محمود غزنوی به هند رفت. محمود غزنوی به‌دنبال قتل و غارتش بود اما ابوریحان به محفل علمای هند رفت. رهاورد این سفر کتابی شد به‌نام «کتاب‌الهند» شامل تمام گذشته هند، و اگر این کتاب نبود، حتی خود هندیان هم از سابقه هند هیچ اطلاعی نداشتند. این کتاب حاوی مباحث مردم‌شناسی فراوانی هم هست. اما متاسفانه به فارسی ترجمه نشده است. ابوریحان وقتی در هند بود، زبان سنسکریت را آموخت و بسیاری از کتابهای عربی و نیز کتابهای خودش را به سنسکریت ترجمه کرد. چند کتاب هم از سنسکریت به عربی ترجمه کرد. او چنان عاشق ایران بود که کتابهایی به زبان فارسی نوشت و این مسئله در آن دوره که بیشتر کتابها به زبان عربی نوشته می‌شد، عجیب بود. «التفهیم» را ابوریحان اول به فارسی نوشت و بعد به عربی برگرداند.

دکتر پرویز شهریاری در پایان توضیحات خود درمورد ابوریحان می‌گوید: «همزمان با ابوریحان دانشمندانی مثل پورسینا، کوشیار گیلانی و خجندی هم بودند که همه در ریاضیات و اخترشناسی سرآمد بودند اما از آن میان، ابوریحان مشهورتر است. در آن دوره 600 ساله که دوران علم ایرانی است، دانشمندان مختلفی داشتیم که در همه جای دنیا درخشیدند و هیچکس نمی‌توانست با آنها برابری کند اما اگر به تاریخ تمدن ویل دورانت که در حدود 18 جلد نوشته شده، مراجعه کنید، سهم ایران در تمدن جهان فقط حدود 10 صفحه است. ما باید برای شناساندن تمدن خود بیشتر کار کنیم و حداقل کتابهای دانشمندان خود را به فارسی ترجمه کنیم.»

در برخی تقویمها، امروز 13 شهریور را روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی نوشته‌اند اما طبق محاسبات زنده‌یاد احمد بیرشک که پژوهشهای زیادی بر گاهشماری انجام داده بود، روز تولد ابوریحان بیرونی مصادف می‌شود با 19 شهریور. ابوریحان بیرونی در سوم ذی‌حجه 362 قمری به‌دنیا آمد که بنابر محاسبات استاد بیرشک مطابق می‌شود با روز پنجشنبه 19 شهریور 352 خورشیدی.

ابوریحان در طول عمر خود با قناعت زندگی می‌کرد و به تجملات و ظواهر دنیا اهمیتی نمی‌داد و زمانی که در غروب شب جمعه دوم رجب 440 ه.ق برابر با 1048 م. در غزنه چشم از جهان فروبست، ثروت زیادی را برای خانواده‌اش باقی نگذاشت و ثروت خانواده‌اش همان نام نیک ابوریحان بود که همیشه برای آنها جاودان ماند.

دانشنامه علوم چاپ مسکو ابوریحان را دانشمند همه قرون و اعصار خوانده است. در بسیاری از کشورها نام بیرونی را بر دانشگاهها، دانشکده‌ها و تالار کتابخانه‌ها نهاده و لقب «استاد جاوید» به او داده اند. بیرونی گردش خورشید، گردش محوری زمین و جهات شمال و جنوب را دقیقا محاسبه و تعریف کرده است. خورشید گرفتگی هشتم آوریل سال 1019 میلادی را در کوههای لغمان (افغانستان کنونی) رصد و بررسی کرد و ماه گرفتگی سپتامبر همین سال را در در غزنه به زیر مطالعه برد.

ادوارد ساخائو درباره زبان‌ دانی و لغت‌شناسی او می ‌گوید: تالیفات ابوریحان به دو زبان است، عربی و پارسی، و از مطالعه کتب او معلوم می‌شود که ابوریحان زبان سانسکریت و زبان عربی و سریانی را می‌دانسته است. و ادوارد براون از قول ساخائو می افزاید: که اگر در دوران ما کسی بخواهد با استفاده از ادبیات و علوم جدید زبان سانسکریت و فرهنگ هنر را مورد مطالعه قرار دهد باید سالها بکوشد تا بتواند چون ابوریحان بیرونی با دقت و تعمق کامل به ماهیت تمدن باستانی هند پی ببرد و حق مطلب را ادا کند.

و عبدالحمید دجیلی درباره بیرونی چنین می‌گوید: اگرچه ابوریحان معمولا آثار خود را به عربی و سانسکریت می‌نوشت، اما از لحاظ فارسی دارای تسلط کامل بود تا آنجا که کتاب التفهیم وی که به دو زبان پارسی و تازی نوشته شده است هم‌اکنون به عنوان یک مرجع لغت فارسی مورد توجه دانشمندان و ادبای فارسی است و می‌افزاید هنگامی که ایشان از بابت تسلط ابوریحان بر فلسفه، تاریخ، طب، و هندسه آگاه می‌شود و از آن سخن می‌گوید نمی‌تواند بپذیرد که وی ادیبی ممتاز نیز بشمار می ‌آمده است. صاحب اعیان‌الشیعه در مورد او می‌گوید: که محاسباتش در علوم ریاضی آنچنان دقیق بود که با اندازه‌گیریهای زمان ما هیچ‌گونه اختلافی نشان نمی‌دهد و عنوان می‌کند که برتری بیرونی بر دیگران آن است که نوشته‌های خود را با خطوط و اشکال همراه می‌کرده است تا خواننده کتاب، افکار او را نه تنها از طریق نظری بلکه از راه عملی آن بخوبی دریابد و فرا گیرد.
نظر پردازی، نقش کوچکی در تفکر او ایفا می کرد وی بر بهترین نظریه های علمی زمان خود تسلط کامل داشت اما دارای ابتکار و اصالت زیادی نبود و نظریه های تازه ای از خود نساخت ابوریحان بیرونی در سال 440 هجری در سن 78 سالگی در غزنه بدرود حیات گفت.

 

 


 


دوشنبه 90 تیر 27 , ساعت 11:23 عصر

ابوعلی حسین بن عبد الله بن سینا در سال  359  در روستایی در حوالی بخارا چشم بر جهان گشود  . پدرش عبد الله  ‏اهل بلخ بود و مادرش ستاره نام داشت ، زنی از اهالی روستای افشنه .‏

عبد الله پدر بو علی دوران جوانی اش را در زادگاه گذرانیده و  سپس به بخارا پایتخت حکومت سامانیان عزیمت کرد ‏‏.‏

هنگامی که عبد الله از شهر پدران خود به بخارا رفت سیصد سال از حکومت تازیان بیگانه گذشته بود و سامانیان بر ‏بخارا حکم می راندند .‏

هنگامی که ابن سینا پنج سال داشت ، نزد پدر که مردی فاضل بود حساب ، ریاضیات ، رو خوانی قرآن و صرف و نحو ‏زبان عربی می آموخت او از همان ابتدا بسیار باهوش بود و برای کسب دانش شوق و اشتیاق فراوانی داشت پس از ‏چندی نیز به مکتب رفت که سر آمد هم مکتبی های خود بود ‏

او در ده سالگی قرآن را  حفظ کرده و ادبیات و هندسه  ریاضیات و صرف و نحو عربی را نیز میدانست ، او به طبیعت ‏و گیاهان و حیوانات علاقه خاصی داشت و اوقات فراغت را در دشت و صحرا به جستجو و کسب تجربه می پرداخته و ‏بدین صورت از دوران کودکی به خواص گیاهان دارویی و طبابت علاقه مند شده است ‏

هنگامی که ابوعلی دوازده سال داشت به همراه خانواده در بخارا ، پایتخت سامانی می زیست و پدرش عبد الله نیز ‏دارای شغل و منصب دیوانی بود .‏

عبد الله فرزند خویش را نزد استادی به نام عبد الله ناتلی فرستاد تا نزد او معلومات خود را تکمیل کند . پیش از آن ‏هم ابوعلی علم فقه را از شخصی به نام اسماعیل زاهد فرا گرفته بود .‏

ابوعلی به حدی باهوش بود که گاهی در مطالب علمی وجوه تازه ای میافت به طوری که باعث تعجب استاد خود می ‏گشت . ناتلی نیز وی را تشویق به فراگیری علوم و دانش اندوزی میکرد و بدین گونه ابوعلی علم منطق را فرا گرفت و ‏بعد به تکمیل ریاضیات پرداخت .‏

ابوعلی سینا برای تکمیل و ارتقا معلومات خود چاره ای جز مداومت و کوشش خویش نداشت او طبیعیات و الهیات را ‏نزد خود خواند . او تمامی کتابهایی که در دسترسش قرار میگرفت سود می جست  و علم پزشکی را نیز خود به وسیله ‏کتابهای بزرگان و تجربیات عملی نزد خود فرا گرفت ‏

ابوعلی در جوانی حکمت ماوراء الطبیعه را نیز آموخت و هر کتابی که در این زمینه به دستش می رسید مطالعه و ‏تجزیه و تحلیل میکرد . روزی کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو را به دست آورد و شروع به مطالعه آن کرد اما هر چه ‏میخواند مفاهیم نهفته در آن را به دست نمی آورد  و باز از ابتدا می خواند تا اینکه بیش از بیست بار کاتب را خواند ‏اما هنوز مفهوم جملات کتاب را به درستی درک نمیکرد تا اینکه یک روز که از بازار بخارا عبور میکرد فروشنده ای ‏راه او را گرفت و کتاب فرسوده ای را به وی فروخت . وقتی شروع به خواندن کتاب کرد متوجه شد که کتاب نوشته ‏ابونصر فارابی و در مورد شرح اغراض ما بعید الطبیعه ارسطو است همان کتابی که هر چی ابوعلی رد آن اندیشیده ‏بود برایش مفهوم نشده بود .‏

در سال 375 هنگامی که ابوعلی سینا هجده سال داشت نوح دوم بر بخارا حکومت میراند  . روزی غلامان امیر به ‏دنبال وی آمدن تا برای معالجه امیر به بالین ی رهسپار شود .‏

ابو علی سینا سابقه بیماری و نشانه های بیماری را که در امیر ظاهر شده بود از ابن خالد -  پزشک مخصوص دربار  -  ‏پرسید .معلوم گشت که امیر از مدتی پیش دچار  درد و سوزش شدید معده و حالت تهوع شده و نیز بخشی از بدنش ‏لمس گشته . ابو علی از روی عوارض بیماری به بیماری امیر پی برد و با بررسی  ظروف مخصوص خوراک امیر  ‏بیماری امیر را مسمومیت ناشی از سرب اعلام کرد  و  اقدام به  درمان بیماری امیر کرد . ‏

ابوعلی در قبال معالجه امیر از وی خواست اجازه ورود و استفاده آزادانه  از کتابخانه سلطنتی بخارا را کرد  - چرا ‏که تنها شاهزادگان و بزرگان حق استفاده از ان را داشتند - و نوح ابن منصور نیز موافقت کرد .‏

این واقعه که در هجده سالگی ابوعلی سینا اتفاق افتاد فصل تازه ایی در علم اندوزی و کسب دانش برای وی گشوده ‏شد . کتابخانه بخارا کی از کاملترین کتابخانه های آن روزگار ایران به شمار میرفت و از اکثر کتابهای قدیمی و ‏کمیاب یک نسخه در آن موجود بود

روزی که ابن سینا به کتابخانه سلطنتی پا گذاشت ، شادی اش از دیدن کتابهای گوناگون موجود در آن بی حد و ‏حصر بود  . ابو علی با حرص و ولع  همه آنها را از نظر گذرانید و در طول سه سالی که ابو علی در آن کتابخانه بود و ‏به گفته یکی از شاگردانش دوره طلایی برای تکامل وی محسوب می شد را بگذراند و معلوماتش را در فقه عمیق تر ‏کند . همچنین در مورد ادبیات و موسیقی و زوایای مختلف انها به تجربه و تحقیق بپردازد . او توانست بر روی نقشه ‏های نجومی منجمان گذشته کار کند  ‏

ابو علی در سن بیست سالگی شروع به نوشتن کرد  و  مجموعه ای در ده جلد به نام حاصل و محصول را به رشته تحریر ‏در آورد بعد کتابی در باب اخلاق با عنوان البر و الائم - بی گناهی و گناه - نوشت ، نوشته بعدی وی کتابی در باب ‏فلسفه به نام حکمت عروضی در بیست و یک جلد می باشد ‏

هنگامی که ابوعلی سینا بیست و یک سال داشت . روزی در کتابخانه مشغول مطالعه بود که متوجه حریق در قسمت را ‏کتابخانه شد  . سعی ابوعلی و نگهبانان برای خاموش کردن آتش بی فایده بود و کتابها طعمه آتش قرا گرفت  بعد از ‏آتش سوزی که به روایاتی عمدی و توسط دشمنان ابوعلی در دربار صورت گرفته بود  در شهر شایعه کردند که خود ‏بوعلی کتابخانه را آتش زده که این موضوع نیز در امیر اثر کرد و سبب شد تا از ورود ابوعلی به بیمارستان و درمانگاه  ‏جلوگیری کنند . در همین حال پدر بوعلی نیز درگذشت وسبب شد تا بوعلی تصمیم به سفر گیرد و با دوست خود ‏ابوسهل مسیحی در سال  379 ترک دیار کرد و راهی مقصدی نا معلوم شد ‏

ابوعلی سینا پس از ترک پایتخت سامانی و گذشت نزدی به یک ماه در یکی از استراحتگاه های میان راه با مردی به ‏نام منصور بن عراق برخورد کرد کسی که خود از نجیب زادگان و اندیشمندان دربار خوارزم بود و ابن سینا را به ‏دربار خوارزم دعوت کرد  . در آن زمان دربار خوارزم تمامی دانشمندان و فرزانگان را به دربار خود دعوت ‏میکردند که به سبب وزیر فاضل ابن مامون  ابوالحسن احمد بن سهیلی بود که دانشمندان را در دربار خوارزم جمع ‏میکرد ‏

مرکز حکومت ابن مامون خوارزمشاه ، شهر گرکامج در ساحل رود جیحون بود  . در دربار خوارزمشاهیان ابوعلی ‏سینا و ابوسهیل به گرمی استقبال شدند ، و خود سهیلی وزیر خوارزمشاه   به پیشواز ایشان آمد  . پس از مدتی ‏استراحت با امیر ابن مامون دیدار کردند و او نیز به ایشان خوش آمد گفت ‏

ابو علی برای مدتی نزدیک به سیزده سال در گرگانج ماند و در طول این مدت وقت خود را به تدریس ، تحریر و ‏معالجه بیماران گذراند  . وی در این مدت کتابها و رسالات زیادی به رشته تحریر در آورد که از جمله آنها میتوان ‏رساله ای در مورد نبض به زبان فارسی ، رساله ای در مورد بیهودگی پیش بینی آینده بر اساس حرکت ستارگان به ‏زبان عربی  و قصیده ای در مورد منطق ، کتابی در باب فلسفه  به نام بقاء النفس الناطقه  و رساله ای در باب ‏افسردگی با نام حزن الاسبابه و بسیاری  بسیاری دیگر نوشت ‏

در این سالها ابوسهل همواره همرا بوعلی بود و دوستی بسیاری بین آنها پدید آمده بود . یک روز فرستاده ای از ‏سلطان محمود غزنوی خبر داد که خوارزمشاه باید تمامی دانشمندان خود را نزد او و به پایتخت غزنویان روانه کند ‏در این زمان بوعلی بر خلاف دیگر دانشمندان به غزنین نرفت و بعد از سیزده سال اقامت در گرگانج در زمستان سال  ‏‏392  به هراه دوست خود ابوسهل مسیحی شبانه از گرگانج گریخت . سلطان محمود از نیامدن ابن سینا ناراحت شده ‏و دستور میدهد تصاویر زیادی از وی کشیده برای فرمانروایان خراسان بفرستند وبرای دستگیری و تحویل او جایزه ‏بزرگی تعیین میکند .‏

ابو علی سینا ابتدا برای دیدن مادر خود راهی خراسان و شهر بخارا میشود . اما به زودی ماموران از برگشتن وی ‏باخبر میشوند و و او دوباره مجبور به فرار میشود  . و این بار همراه دوست خویش ابوسهیل راهی گرگان نزد سلطان ‏قابوس بن وشمگیر میشود در بین راه بر اثر طوفان شن دوست و همراه خود ابوسهل را از دست میدهد .ابوعلی سینا ‏بعد از طی مراحلی سخت وارد گرگان میشود که باخبر میشود سلطان قابوس توسط سپاهیانش کشته شده است ‏‏.ابوعلی سینا هنگام ورود به شهر مورد لطف و احترام زرین گیس دختر سلطان قابوس که مانند پدر دوستدار فضلا ‏بود قرار گرفت ‏

ابن سینا  اوایل سال 392 به گرگان رسیده بود در منزل شخصی به نام ابو محمد شیرازی سکنا گزیددر این دوران بود ‏که ابو عبیداله جوزجانی یکی از دانشجویان مستعد ابن سینا به خدمت او درآمد  و تا پایان عمر ابوعلی سینا ‏درخدمت او ماند . اوبعلی مدت یک سال در خانه ابو محمد ماند  . ی مطالب را به ابو عبید جوزجانی میگفت و او ‏مینوشت  و مطالبی  تحت عنوانهای الادویة القلبیه - دارویی برای قلب -  و اروزة فی الطب - قصیده ای در باب طب ‏‏-  و در همینجا بود که فکر تالیف کتابی به نام قانون در مورد طب در ذهن ابوعلی پیریزی شد .‏

ابوعلی در سال 393  عازم ری شد در این زمان  پادشاهان آل بویه در نواحی شمالی و مرکزی ایران سلطنت ‏میکردند ابن سینا به درخواست سیده خاتون ، زن فخر الدوله ، پادشاه ال بویه برای درمان فرزندش به ری رفت و ‏پس از درمان مجدالدوله که صرع داشت ریاست و سرپرستی بیمارستان ری را پذیرفت ‏

در سال 394 ابوعلی به خدمت شمس الدوله در آمد ، شمس الدوله که از بیماری قولنج رنج میبرد و پزشکان بیماری ‏وی را تشخیص نمیدادند توسط ابوعلی بهبود یافت  و سمت طبیب مخصوص امیر را گرفت و بعد از چند ماه به سمت ‏وزارت شمس الدوله منصوب گشت .‏

در طی سالهایی که در همدان گذرانید نوشتن کتاب قانون در سال  398 به پایان رسید  او در این دوران تعداد قابل ‏توجهی کتاب و رساله نوشت  . روز ها را صرف تدریس و طبابت در بیمارستان و رسیدگی به امور سیاست میکرد و ‏شب ها را صرف تحریر و تالیف کتاب و بعضا بحث و شب نشینی با اندیشمندان همدان میکرد .‏

در چهارمین سال وزارت قانونی برای کم کردن جیره غلامان و سپاهیان تدوین کرد که سبب شد سپاهیان علیه وی ‏شورش کنند . شمس الدوله برای راضی کردن سپاهیان ابوعلی را به خانه شخصی  به نام شیخ سعید ابن دخدوک  ‏تبعید کرد و فرمان او را جلوی چشم سپاهیان سوزاند . در دوران تبعید بود که ابوعلی کتاب شفا در مورد فلسفه و ‏نکات مثبت نظریات ارسطو نوشت ‏

بعد از مدتی بیماری امیر وخیم شد و ابوعلی را نزد وی آوردند  و بوعلی  سمت وزارت خود را از سر گرفت . در ‏همین ایام نامه ای از ابو ریحان بیرونی دریافت کرد که حاوی ده سوال بود که جواب آنها را در رساله ای به نام ‏الاجویه عن مسائل ابوریحان بیرونی نوشت ‏

بعد از مرگ شمس الدوله ابوعلی سینا با علاء الدوله دائی شمس الدوله که حاکم اصفهان بود مکاتبه کرد و خواستار ‏حضور در دربار وی شد که بعد از باخبر شدن سماء  الدوله جانشین شمس الدوله ، به جرم خیانت او را در زندان دژ ‏فرد جان در ناحیه فرهان زندانی کرد . ابوعلی کار نوشتن را در زندان نیز ادامه داد  در سال 402  علاء الدوله به ‏همدان حمله کرد ولی موفق به گرفتن دژ فرد جان نشد  . بعد از آن  سماء  الدوله ابن سینا را مورد عفو قرار داد و ‏او را به همدان باز گرداند . ولی بوعلی ماندن در همان را صلاح ندانست  و از همدان گریخت و راه اصفهان را در ‏پیش گرفت ‏

او در مدت زندان کتابهای الهدا فی الحکمت - راهنمای عقل - و کتابی دیگر با نام حی بن یقظان - زنده بیدار - را ‏به پایان رساند و رساله ای در باب قولنج و بیماری قلبی به رشته تحریر در آورد

در سال 403 ابو علی به اصفهان وارد شد وبه عنوان یکی از نزدیکان   علاء الدوله در آمد ‏

ابوعلی سینا در اصفهان کتاب شفا را به پایان رساند  . و بعد در سال های آخر عمر  تمامی تجربیات خود در زمینه ‏طب را در کتاب قانون نوشت  و کتاب ارزشمند  خود را کامل کرد ‏

در مهر 415 خبر حمله مسعود پسر سلطان محمود غزنوی به اصفهان رسید در همین هنگام  علاء الدوله با سپاهیان ‏خود از اصفهان خارج شد اوب علی نیز به همراه علاء الدوله از اصفهان خارج شد ولی کتابهایش در اصفهان ماند که ‏مورد تاراج غارتگران ترک قرار گرفت و بسیاری از آنها از بین رفت یا به غزنه منتقل شد ‏

علاء الدوله به سمت همدان حرکت کرد در این سفر ابوعلی به قلنج مبتلا شد  که جوزجانی به کمکش آمد ولی بوعلی ‏برای آنکه زودتر بهبود یابد میزان دارو را افزایش داد که سبب از بین رفتن قوای جسمی او گشت او در این زمان ‏کتابی در مورد اثبات خدا با نام حکمت المشرقین - فلسفه شرقی - که تقریبا نوعی وصیت نامه بود نوشت .‏

بعد از چندی بیماری ابن سینا شدت گرفت وی که چندین بار بر این بیماری در بدن دیگران غلبه کرده بود نتوانست ‏این بیماری را در خود درمان کند و در  هشتم آبان ماه 415 در شهر همدان رخت از جهان فانی بر بست  و او را در ‏همان شهر به خاک سپردن ‏

 

 

 


دوشنبه 90 تیر 27 , ساعت 11:23 عصر

آثار ابن سینا :

 

به دلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار می‌زیستند ‏کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد.‏

افزون بر این، ابن‌سینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشته‌است. بیش از ?? اثر فارسی به او منسوب است که از میان ‏آن‌ها انتساب دانشنامه علائی و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسی ابن‌سینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با ‏رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شده‌است

آثار فراوانی از ابن‌سینا به جا مانده و یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آن‌ها در فهرست نسخه‌های مصنفات ‏ابن سینا آورده شده‌است. این فهرست شامل شامل ??? نوشته اصیل از ابن سینا و ??? اثر منسوب به او است. ‏

از مصنفات او:

کتاب المجموع در یک جلد، کتاب الحاصل و المحصول در بیست جلد، کتاب البرّ و الاثم، در دو جلد، کتاب الشفاء، در هجده ‏جلد، کتاب القانون فى الطب، در هجده جلد، کتاب الارصاد الکلیه، در یک جلد، کتاب الانصاف، در بیست جلد، کتاب النجاه، در ‏سه جلد، کتاب الهدایه، در یک جلد، کتاب الاشارات، در یک جلد، کتاب المختصر الاوسط، در یک جلد، کتاب العلائى، در یک ‏جلد، کتاب القولنج، در یک جلد، کتاب لسان العرب فى اللغه، در ده جلد، کتاب الادویة القلبیه، در یک جلد، کتاب الموجز، در ‏یک جلد، کتاب بعض الحکمة المشرقیه، در یک جلد، کتاب بیان ذوات الجهه، در یک جلد، کتاب المعاد، در یک جلد، کتاب المبدأ ‏و المعاد، در یک جلد.‏

 رساله‏هاى او :‏

رسالة القضاء و القدر، رسالة فى الآلة الرصدیه، رسالة عرض قاطیغوریاس، رسالة المنطق بالشعر، قصائد فى العظة و ‏الحکمه، رسالة فى نعوت المواضع الجدلیه، رسالة فى اختصار اقلیدس، رسالة فى مختصر النبض به زبان فارسى، رسالة فى ‏الحدود، رسالة فى الاجرام السماویة، کتاب الاشاره فى علم المنطق، کتاب اقسام الحکمه، کتاب النهایه، کتاب عهد کتبه ‏لنفسه، کتاب حىّ بن یقطان، کتاب فى انّ ابعاد الجسم ذاتیة له، کتاب خطب، کتاب عیون الحکمه، کتاب فى انّه لا یجوز ان ‏یکون شى‏ء واحد جوهریا و عرضیا، کتاب انّ علم زید غیر علم عمرو، رسائل اخوانیه و سلطانیه و مسائل جرت بینه و بین ‏بعض العلماء.‏

فلسفه

• شفا ‏

• نجات ‏

• الاشارات والتنبیهات ‏

• حی بن یقظان ‏

 

ریاضیات

• زاویه ‏

• اقلیدس ‏

• الارتماطیقی ‏

• علم هیئت ‏

• المجسطی ‏

• جامع البدایع ‏

 

طبیعی

• ابطال احکام النجوم ‏

• الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد ‏

• فضا ‏

• النبات والحیوان ‏

 

پزشکی

• قانون ‏

• الادویة القلبیه ‏

• دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه ‏

• قولنج ‏

• سیاسة البدن وفضائل الشراب 

• تشریح الاعضا ‏

• الفصد ‏

• الاغذیه والادویه ‏

کتاب قانون یک دایره المعارف پزشگی است که در ان تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفته‌است مانند :مبانی ‏تشریح/اناتومی/ مبانی علامت شناسی/سمیولوجی/داروشناسی وداروسازی و نسخه نویسی/فارماکولوجی/وغیره.کتاب ‏قانون در سال ???? توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد وتوسط انتشارات ‏سروش منتشرگردید وتاکنون چندین بار تجدید چاپ شده‌است. کتاب قانون در دانشگاه‌های اروپایی وآمریکایی تادو قرن ‏پیش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده‌است. وبعد از انجیل بیشترین چاپ را داشته‌است. ‏افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضارا مثلث افلاطون /تریگونوم پلاطو/ ‏مینامیدند.ابن سینااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را ‏مربع ابن سینا/کوادرانگولا اویسینا / نامیدند. وی همچنین علاقه مند به تاثیرات اندیشه بر جسم بود و آثاری نیز در باب ‏روانشناسی دارد.‏

 

موسیقی

پورسینا تئوری‌دانی دارای دیدگاه‌های موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین ‏دانش نظری سخن می‌راند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان می‌شود پورسینا و فارابی بنیادگذاران نخستین ‏پایه‌های دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بوده‌اند. آثار موسیقایی پور سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در ‏بخش‌هایی از آنها به موسیقی پرداخته شده:‏

• شفا ‏

• جوامع علم موسیقی ‏

• المدخل الی صناعة الموسیقی ‏

• لواحق ‏

• دانشنامه علایی ‏

• نجات ‏

• اقسام العلوم ‏

 

 : شاگردان ابن سینا


ابن سینا علاوه بر آثار خود چند شاگرد نیز تربیت کرد که هر کدام دانشمند بزرگی در زمان خود شدند. از میان شاگردان او این چندتن سرشناسترند

:

ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان شاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیات آذربایجان بود.ولی بعدها مسلمان شد و کنیه? ابوالحسن را برگزید. .چنانکه بسیاری از اراب تواریخ به این مطلب تصریح کرده اند و از نوشته‌های خود ابوالحسن بهمنیار از جمله التحصیل چنین مطلبی تایید می‌شود. یکی از کتاب‌های ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات او است.


ابوعبیدالله عبدالواحد بن محمد جوزجانی از سال ??? هجری تا هنگام مرگ ابن سینا پیوسته در خدمت او بوده‌است و پس از مرگ او به گردآوری و تألیف آثار او پرداخت. تبحر او در ریاضیات بود.


ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی یکی دیگر از شاگردان مشهور ابن سینا است که رسالةالعشق را ابن سینا به نام او نوشت.وقتی نزاع علمی بوعلی سینا و ابوریحان بیرونی بر اثر برخی گفتارهای ابوریحان منقطع شد معصومی ادامه? بحث با ابوریحان را به عهده گرفت. مطالب معصومی به همراه اجوبه ابن سینا و سوالان و ردود ابی ریحان در کتابی به نام اسئله و اجوبه در ایران و لبنان چاپ شده است.


شیخ علی نسائی خراسانی یکی دیگر از شاگردان ابن سینا که ناصر خسرو هم در سفرنامه اش از وی نام می‌برد.

منابع: تاریخ و فرهنگ و تمدن سرزمین پارس


یکشنبه 90 تیر 26 , ساعت 10:11 عصر
7. اطلاع از غیب و ظهور کرامات

حضرت آیت الله بهجت از آن دسته اولیای خداست که بر خلاف غالب مردم که از عالم غیب اطلاعی ندارند، به قدرت خداوند متعال به مقاماتی رسیده که می تواند عوالمی از غیب را مشاهده کند. و شاید کثرت تکرار ذکر« یا ستار » توسط ایشان در خلوت و جلوت، و در حال نشستن و برخاستن از این حقیقت حکایت داشته باشد.

 آیت الله مصباح یزدی در این باره می فرماید:
« به نظر می رسد ایشان از نظر مراتب عرفانی و کمالات معنوی در مقامی هستند که غالباً عوالمی از غیب را شاهدند. و چه بسا در آن، حقایقی از جمله حقیقت بعضی افراد را آشکارا ( با دیده دل) می بینند، اما چون خود نمی خواهند افراد را این چنین ببینند، غالباً ذکر « یا ستار » را تکرار می کنند و از خداوند می خواهند آنچه را که می بینند بر ایشان پنهان سازد. »

در واقع امثال این امور از جمله کراماتی محسوب می شود که از اولیای خدا صادر می گردد، و ظهور کرامات رهاورد مجاهدت و مخالفت ممتدّ با هوا و هوس می باشد، و آیت الله بهجت شخصیتی است که در طول عمر با قصد خالص و توجه تامّ به حضرت حقّ سبحانه به خودسازی و تهذیب پرداخته است، لذا ظهور کرامات و امور خارق العاده از ایشان امری به دور از ذهن نیست؛ بلکه افرادی که با ایشان مصاحبت دارند نمونه های آن را بالعیان از ایشان مشاهده می‌کنند.

آیت الله مصباح با ذکر چند شاهد مثال در این باره می گوید:
« کسانی که سالیان متمادی با آیت الله بهجت معاشرت داشتند، گاهی چیزهایی از ایشان میدیدند که به اصطلاح «کرامت» و امر خارق العاده است، هر چند طوری برخورد می کردند که معلوم نشود امری که از ایشان به ظهور پیوسته کاملا" یک امر خارق العاده ای است.
که چند نمونه را بیان می کنم:

زمانی که حضرت امام(ره) در تبعید به سر می برند ( گویا در ترکیه بودند)، بسیاری از فضلا و بزرگان علاقمند به ایشان، مورد آزار و اذیت دستگاه قرار می گرفتند. و به محض اینکه کلمه ای می گفتند یا رفتاری از آنها ظاهر می شد، از منبر بازشان می داشتند و آنها را جلب می کردند و مدتها زندان بودند و به جاهایی می بردند که دیگران خبر نداشتند. از جمله یادم می آید زمانی آقای جنتی تحت تعقیب قرار گرفتند و ایشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بودیم ایشان را خیلی اذیت کنند. من آمدم خدمت آقای بهجت (حفظه الله تعالی) و جریان را حضورشان توضیح دادم، ایشان تأملی کردند و فرمودند:

« ان شاء الله خبر آزادی ایشان را برای من بیاورید ».

این فرمایش اشاره ای بود به اینکه آقای جنتی به زودی آزاد می شوند و مشکلی نخواهد بود، البته این سخن را ممکن است هر کسی بگوید، اما فرمایش آقای بهجت در آن موقعیت، مژده ای برای ما بود و ما مطمئن بودیم که آقا می دانند که این جریان ادامه پیدا نمی کند و مشکلی پیش نمی آید،؛ ولی مواردی هم بود که مثلاً ما به ایشان عرض می کردیم برای شخصی دعا بفرمایید، ولی آقا چنین چیزی نمی گفتند و شخص مورد نظر نیز به زودی آزاد نمی شد.

نمونه دیگر:
« برای خانواده ای حادثه ناگواری پیش آمده بود، به این صورت که در شب عروسی دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانه اش دزدیده بودند، و کسی اطلاع نداشت که عروس را کجا برده اند، شب عروسی بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسی را برگزار کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس نیست خیلی نگران شده بودند و جاهایی را که احتمال می دادند جستجو کرده بودند.
و به هر حال پدر و مادر عروس خیلی دستپاچه می شوند، یکی از دوستان ما که همسایه آنان بود می گوید: من هیچ چاره ای ندیدم، گفتم: می روم خدمت آقای بهجت عرض می کنم ببینم ایشان چه می گویند. با شتاب فراوان و ناراحتی آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم. آقا تأملی کردند و به طور خیلی عادی فرمودند:

« بروید حرم، شاید آمده باشد حرم! »

ایشان بر می گردد و مطمئن می شود که باید همین کار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطلاع می دهد و آنها میآیند و در بالا سر حضرت معصومه علیها السلام عروس را پیدا می کنند. حالا جریان چه بوده دقیقاً یادم نیست، ولی هیچ احتمال نمی دادند که بتوانند او را در چنین موقعیتی پیدا کنند. »

نمونه دیگر:
« یکی از دوستان می گفت: خانم من باردار بود و نزدیک ماه رمضان می خواستم به مسافرت بروم. برای خداحافظی و التماس دعا رفتم خدمت آقای بهجت. ایشان مرا دعا کردند و فرمودند:
« در این ماه خدا پسری به شما عطا خواهد کرد، اسمش را محمد حسن بگذارید. » در حالی که آقا علی الظاهر اصلا" اطلاعی نداشتند که خانم من حامله است، و طبعاً راهی برای تشخیص اینکه پسر است یا دختر و در چه تاریخی متولد می شود نبود. اتفاقاً در شب نیمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتیم.

از این گونه امور برای ایشان خیلی ظاهر می شد، اما ابداً ایشان اظهار نمی کنند و همین ها را هم راضی نیستند جایی نقل بشود، ولی برای اینکه مؤمنین بدانند که در این زمان هم خدا به بعضی از بندگانش عنایت دارد و اگر کسانی صادقانه راه بندگی خدا را طی کنند، خدا آنها را راهنمایی می کند؛ که:

« والَّذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: و حتماً آنان را که در راهِ ما تلاش و مجاهدت کنند، به راههای خود هدایت می کنیم. سوره عنکبوت/ 69 »

راه تکامل و انسانیت بسته نیست و در این زمان نیز کسانی که بخواهند راه تقرب خدا را طی کنند، در سایه عنایات ولی عصر(عج) و احیاناً به دست این چنین بندگانی که در بین مردم حضور دارند، می توانند به مراتبی از کمال و قرب خدا نایل گردند. اینها همه برای ما می تواند امید بخش باشد و بر ایمان ما بیفزاید.
اینها حقایق ثابتی است. شوخی نیست، حقایق عینی است که وجود دارد و می توانیم ببینیم و آثارش را درک کنیم و خود را قدری از شیفتگی به دنیا و زرق و برقهای آن رها کنیم و بدانیم که لذت و خوشی منحصر به لذتهای حیوانی و شیطانی نیست. انسان می تواند به کمالاتی و لذتهایی برسد که قابل مقایسه با این لذتهای مادی نیست؛ ولی افسوس که ضعف معرفت و ایمان از یک طرف، و هجوم عوامل شیطان داخلی و خارجی، انسانی و جنّی از طرف دیگر آن قدر زیاد است که کمتر به این گوهرهای گرانبها توجه می کنیم. »

آقای مسعودی نیز در این باره می گوید:
« هر کس به خدمت ایشان برسد، اگر توجه داشته باشد می بیند که ایشان درباره جهت خاصی که در او (مخاطب) وجود دارد بحث می کند. ما وقتی با آقای مصباح درس ایشان می رفتیم غالباً پیش از شروع درس درباره امور سیاسی یا اقتصادی یا امور معیشتی خودمان بحث می کردیم، زیرا آن زمان وضع معیشتی طلاب (ازجمله ما) خوب نبود، وقتی آقا می آمدند بدون هیچ مقدمه درست در همین رابطه بحث می کرد، و ما یقین می کردیم که آقا متوجه هست که ما چه بحث می کردیم. مثلاً وقتی ما می گفتیم: چه کار کنیم؟ وضع زندگیمان بد است، قرض داریم، نان شب نداریم. بلافاصله ایشان وقتی می نشستند می فرمودند: بله، طلاب زمان ما هم وضعشان اینطور بود. نداشتند، گرسنگی می خوردند، ولی صبر می کردند. و حکایتی از زندگی علمای گذشته را در این رابطه نقل می کردند.

به یاد دارم روزی با آقای مصباح گفتگو می کردیم: ما چیزی نداریم و نمی شود همیشه با نان خالی زندگی کرد. ایشان آن روز بعد از جلوس فرمودند: یک روز صبح بچه شیخ مرتضی انصاری(ره) نزد او آمد و گفت: آقا ما هیچ خورشتی نداریم، فقط نان خالی داریم. شیخ فرمود: نان تازه است، معلوم می شود که ایشان تازگی نان را خورشت می دانسته اند.
با بیان این مطلب ما یک مقدار آرام می شدیم که ما حداقل همراه نان، پنیر داریم.

آیت الله شیخ جواد کربلایی نیز می گوید:
« مرحوم آقای حاج عباس قوچانی که از شاگردان مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا علی قاضی (ره) بودند در یک جلسه خصوصی بعد از تعریف و تمجید بسیار از آیت الله بهجت، به بنده فرمودند: من در سفر خود به ایران برای تشرف به زیارت امام رضا علیه السلام خدمت آقای بهجت رسیدم و در جلسه خصوصی بعد از اصرار زیاد از ایشان خواستم که درباره حالات شخصی و الطاف حق تعالی نسبت به خودشان و برخی از مکاشفاتشان سخن بگویند. ایشان حدود بیست امر مهم الهی و لطف خاص الهی را که حق تعالی به ایشان عطا فرموده بود برای بنده نقل کردند واز من پیمان گرفتند که به کسی نگویم، ولی بنده یک مورد را به برخی از رفقا گفتم.
من(کربلایی) از آقای قوچانی با اصرار خواستم آن یکی را به بنده بفرمایند. فرمودند: ایشان فرمودند:
« بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببینم، می بینم. »
سپس می فرمودند: بعد از چند سال دیگر بنده به ایران مسافرت کردم و خدمت آیت الله بهجت رسیدم باز در جلسه خصوصی عرض کردم: آنچه را که چند سال پیش به بنده فرمودید آیا در قوه خودش باقی است؟ فرمودند: بله. »
یکی از نزدیکان آقا می گوید:
« یک بار به فومن رفته بودم، یک روز مانده به مراجعت خدمت آقای اریب، از علمای فومن رفتم، ایشان چند سکه داد و گفت: یکی از اینها را به آیت الله بهجت بده. وقتی برگشتم آن را خدمت آقا دادم. دوباره که می خواستم به فومن بروم آیت الله بهجت، 1000 تومان به من داد و فرمود: این را با یک واسطه به آقای اریب بدهید. آن مقدار پول را بردم به یک بازاری دادم و گفتم: این را به آقای اریب بده و نگو چه کسی داده، من در مغازه او نشستم او رفت و برگشت و دیدم خیلی تعجب کرده است. گفتم: چه شد؟ گفت: وقتی این پول را به آقای اریب دادم، گفت: قسمتی از خانه ما خراب شده بود و تعمیر کار آمده و گفته بود که 1000 تومان می گیرم درست می کنم. من که پولی نداشتم، به تعمیر کار گفتم: فعلاً صبر کن و اینک این پول درست به اندازه مخارج تعمیر خانه است ».

یکی از دوستان می گوید:
« یکی از بستگان نزدیک من به مرض سرطان مبتلی گردید. اطباء گفتند: حتماً باید در اسرع وقت تحت عمل جراحی قرار گیرد، در غیر این صورت غده سرطانی به جاهای دیگر بدن نیز سرایت خواهد کرد. متحیر مانده بودیم که چه کنیم، آیا بیمار را عمل بکنیم یا نه؟ قرار شد خدمت آیت الله بهجت مراجعه و از ایشان طلب استخاره کنیم.
به محضر ایشان رسیدم و مشکل را بازگو نموده و طلب استخاره نمودم، آقا استخاره کردند و فرمودند: عمل لازم نیست، و مبلغی پول دادند که برای او صدقه بدهیم، و نیز دستور فرمودند مقداری آب زمزم را با تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام مخلوط کرده به قصد شفاء هر روز مقداری از آن به مریض بدهید تا بیاشامد، همچنین دستور فرمودند تعداد زیادی از فقرا را اطعام نماییم، و یا هر چند به مقدار کم به آنان صدقه پرداخت کنیم و ضمناً به فقرای و صدقه گیرندگان بگوییم برای سلامتی بیمار دعا کنند.

بلافاصله دستورات آقا را مو به مو اجراء کردیم و مریضه جهت توسل عازم حرم امام رضا علیه السلام گردید و مدت سه روز در آن حرم شریف به دعا و راز و نیاز پرداخت. حالات بسیار روحانی و عجیبی به او دست داد، پس از برگشت دیگر احساس درد نکرد.
بلافاصله روانه منزل آقا شدم تا ایشان را در جریان بگذارم و دستورات بعدی را بگیرم، که در میانه راه بین منزل و مسجد آقا را دیدم ناگهان پیش از آنکه سخنی بگویم. آقا پرسید: حال مریضه شما چطور است؟ گفتم: الحمدالله و قضایای مشهد را نقل کردم. آقا فرمودند: به همان دستورات عمل کنید، و برای امتحان به پزشک مراجعه کنید.

وقتی مریضه به پزشک مراجعه کرد، پزشک معالج از بیمار با تعجب می پرسد: شما کاری کرده اید یا جایی رفته اید؟ بیمار می گوید: چطور؟ دکتر با تعجب می گوید: خانم، مرض شما به طور ناباورانه کاهش یافته و هیچ احتیاجی به عمل ندارد، و مقدار باقی مانده از غده را با دارو حل می کنیم. هم اکنون الحمدلله مریضه ما بطور کامل شفا یافته و به زندگی خود ادامه می دهد. آنچه که برای ما جالب توجه بود استخاره ای بود که آقا فرمودند و گفتند: نیازی به عمل ندارد.

یکی از طلاب حوزه علمیه می نویسد:
« بنده در اوان طلبگی که در تهران مشغول تحصیل بودم، گاهی برای زیارت به قم مشرف می شدم، و براساس سفارش اکید مرحوم پدرم که می فرمود هر وقت قم رفتی نزد آیت الله بهجت هم برو، خدمت آقا رسیده و عرض ادبی می نمودم. روزی پدرم خود پرده از علت این سفارش زیاد برداشت و فرمود:

« روزی در مسجد بالا سر واقع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام چشمانم به جمال دلربای حضرت ولی عصر(عج) روشن شد، شرم حضور و عظمت حضرت مانع از آن شد که مانند عاشقی که پس از مدتها به معشوقش رسیده با حضرت معاشقه نمایم، ولی پس از چند لحظه دیدم درست در همان مکان و نقطه ای که حضرت را دیده بودم آیت الله بهجت نشسته است. »
این دیدار را مرحوم ابوی یکی از دلایل عظمت آقا و چه بسا مرتبط بودن آن فقیه عظیم الشأن با حضرت ولی عصر(عج) می دانستند.

آقای قدس می گوید:
« یکی از روحانیون مازندران، که اینک رئیس دادگستری یکی از استانهای ایران است، برای حقیر نقل کرد: زمانی که آیت الله کوهستانی مازندرانی به رحمت ایزدی پیوستند، آقا زاده آن مرحوم خدمت آیت الله العظمی بهجت مشرف شدند آقا فرموده بودند:
« آقای شما که رحلت نمودند در آن عالم غوغا بر پا شد. » حقیر پرسیدم یعنی چه؟ شخص ناقل فرمودند: بیش از این نمی دانم.

آقای خسرو شاهی نیز در این رابطه می گوید:
« از یکی از طلاب که در قید حیات است شنیدم که می گفت: بعد از ازدواج، خانه ای در قم اجاره کردم، پس از استقرار در منزل، از نظر مالی دچار تنگدستی عجیبی شدیم تا روزی رسید که حتی به این فکر افتادیم که غذای شب را چگونه تهیه کنیم. و در شرایطی بودیم که نمی توانستیم از کسی قرض بگیریم. از خانه بیرون آمدم و برای زیارت به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شدم، پس از زیارت و هنگام خداحافظی دیدم کسی از پشت سر مقداری پول به من داد و گفت: این باید به شما برسد. برگشتم دیدم آیت الله العظمی بهجت است. در حالی که اصلاً به ایشان اظهار نیازی نکرده بودم. شبیه این قضیه را از یکی دیگر از طلاب نیز شنیده ام.

از اینجا به یاد مطلبی افتادم که آیت الله بهجت می فرمودند:
« آیا می شود مولایمان از ما بی خبر باشد یا ما را به حال خودمان وا بگذارد؟ اگر طلاب به وظایف خود عمل کنند نگران چیزی نباشند، خود مولا مواظب ما هست. اینطور نیست که ما را از چشم بیندازد. »

حجة السلام والمسلمین علم الهدی نیز می گوید:
« یکی از طلاب نقل می کرد که سالی برای تبلیغ می خواستم گیلان بروم، مخارج خانواده را فراهم کردم ولی هزینه راه را نداشتم ناچار به زیارت کریمه اهل بیت حضرت معصومه (سلام الله علیها) مشرف شدم و گلایه و درددل کردم، ما که دربست در اختیار شما اهل بیت علیهم السلام هستیم و می خواهیم شریعت جدّتان را تبلیغ نماییم ولی کرایه راه نداریم، بالاخره بعد از زیارت قصد کردم به نماز جماعت حضرت آیت الله بهجت بروم.
 بعد از شرکت در نماز ظهر و عصر، هنگامی که ایشان می خواستند بروند، ناگهان به طرف من که در صف دوم نشسته بودم اشاره نمودند، من خیال کردم با کسی دیگر کار دارد دوباره اشاره کردند و فرمودند:
با تو هستم. بلند شدم و به حضورش رسیدم. فرمودند: پشت سر من بیا.
همراه با عده ای در رکاب ایشان رفتیم تا به دم در منزل ایشان رسیدیم. فرمودند: اینجا بایست تا من برگردم. داخل منزل تشریف بردند و بعد از چند دقیقه کوتاه برگشتند و دویست تومان پول ( که آن زمان خیلی ارزش داشت) به من دادند. عرض کردم: چه کنم؟ فرمود: مگر پول نخواستی؟ جریان یادم آمد.
عرض کردم: این پول زیاد است. فرمود: نه، چند نفر دیگر هم احتیاج دارند آنها را هم تأمین می کنی. به هر حال خداحافظی کردم و عازم تهران شدم، در خیابان چراغ گاز که ماشین های گیلان از آنجا حرکت می کردند دیدم چند نفر از رفقا نیز می خواهند برای تبلیغ به گیلان بروند ولی پول ندارند. گفتم: نگران نباشید پول رسیده است، اول رفتیم و نهاری صرف کردیم و بعد سوار ماشین شدیم و به محض رسیدن به مقصد آن دویست تومان نیز تمام شد.

باز هم او می گوید:
« شخصی می گفت: می خواستم به حج مشرف شوم، به حضور آیت الله العظمی بهجت رسیدم و عرض کردم: خداوند یک بلائی را ازما دور کرد و آن اینکه در مسافرتی ماشین ما به خاطر سرعت زیاد یا اشکال دیگر کاملاً وارونه شد ولی بحمدالله هیچ یک از ما آسیبی ندیدیم.
حضرت آیت الله فرمودند: بیست سال یا بیست و پنج سال پیش (تردید از گوینده است) نیز چنین گرفتاری برای شما پیش آمد ولی شما جان سالم بدر بردید. بعد یادم آمد که آقا راست می فرمایند. »

جناب حجة السلام والمسلمین حاج آقا شوشتری می فرمودند:
« شخصی خدمت آیت الله بهجت می رسد و می گوید: آقا! من اکثر شبها برای نماز شب خواب میمانم چه کار کنم؟ دعایی بفرمایید. آقا هم می فرمایند: چه ساعت دوست داری بیدار شوی؟ میگوید: ساعت سه نصف شب. آقای بهجت به ایشان می فرمایند: برو ان شاءالله بیدار می‌شوید. »
حاج آقا شوشتری ادامه می دهد:
« اینک چندین سال است از آن جریان می گذرد، و آن شخص به من گفت: از آن تاریخ به بعد هر شب سر همان ساعت بیدار می شوم، هر چند یک ساعت قبل خوابیده باشم، و هیچگاه نماز شبم ترک نشده است. و این از کرامات آیت الله بهجت است.
یکی از اساتید محترم اخلاق، مرقوم داشته اند که ایشان روزی به بنده فرمودند:
« فلانی، آیا می خواهی آنچه از اول عمرت تا به حال انجام داده ای و آنچه از حال تا آخر عمرت واقع خواهد شد، به تو بگویم؟! »
و نیز شخصی از برخی شبهات اعتقادی در رنج بوده، از شهرش به سوی «قم» حرکت می نماید و در آنجا مأوی می گیرد. شبی، آیت الله بهجت را در خواب می بیند و ایشان جواب شبهات را بر او ارائه می کنند؛ آن شخص از خواب که بر می خیزد در صادقه بودن رؤیا، خلجانی در قلبش پدید می آید و روز جمعه برای مطرح کردن آن شبهات به خدمت آیت الله بهجت می رسد، لب می گشاید که آنها را مطرح کند، ایشان می فرمایند:
« جواب همانهایی بود که در خواب به تو گفتم، تردید مکن! »
قضیه اقتدای مرحوم قاضی به ایشان را، آقازاده مرحوم آیه الله آقا ضیاء الدین آملی این گونه نقل کردند که روزی من و پدرم به محضر آیت الله العظمی بهجت رسیدیم و جمعی در آنجا حاضر بودند، پدرم در آنجا گفتند که قضیه ای را نقل می کنم و می خواهم که از زبان خودم بشنوید و بعد از آن نگوئید که از خودش نشیندیم، و آن اینکه:
« من با چشم خودم دیدم که در مسجد سهله یا کوفه (تردید از ناقل است) مرحوم قاضی( استاد اخلاق آیت الله العظمی بهجت ) به ایشان اقتدا نموده بودند. »
و با توجه به اینکه تولد معظم له سال 1334 هجری قمری است و سال 1348 ه.ق. به کربلای معلا مشرف و در سال 1352 ه.ق. به نجف اشرف مشرف شدند و سال رجعت ایشان به ایران سال 1364 ه.ق. بوده است، پس سن ایشان در آن هنگام، حدود 30 سال بوده است.

 


یکشنبه 90 تیر 26 , ساعت 10:11 عصر

8. اهتمام ویژه به رعایت شرعیات

مهمترین ویژگی که در اولین نگاه از آیت الله بهجت مشاهده می شود اهتمام ایشان به رعایت آداب شرعی و سیره اهل بیت علیهم السلام می باشد.
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
« همه علمای اخلاقی شیعه در اینکه راه صحیح تکامل، راه عبودیت است و انسان جز با اطاعت دستورات خدا نمی تواند به مقامی برسد، متفقند. مگر کسانی که انحرافاتی در فکر و رفتارشان باشد؛ اما بر اهمیت دادن به رعایت آداب شرعی و سیره اهل بیت علیهم السلام همه یکسان نیستند.
حضرت آقای بهجت(حفظه الله) هم شخصاً در رعایت آداب شرعی بسیار مقید هستند و ریزه کاریهای خاصی را در رفتارشان رعایت می کنند، که وصف آنها کار دشواری است.
اینک به عنوان نمونه یک نکته ای را نقل می کنم شاید اینها در تاریخ بماند و کسانی که مایل باشند از دستورات شرع پیروی کنند بدانند که تا کجاها باید انسان آداب شرعی را رعایت کند.
ملک مختصری در شمال، از پدرشان به ایشان به ارث رسیده بود که محصول برنج داشت و لااقل بخشی از مصرف خانه ایشان از آنجا تأمین می شد. ولی وقتی برنج را می آوردند ایشان مقید بودند که مقداری از آن (هر چند فرض کنید چند کیلو را) به همسایگان و دوستان اهداء کنند.
در جریان مبارزات، مدتی بود که بنده قم نبودم به مسافرت رفته بودم حتی نزدیکان ما هم درست اطلاع نداشتند که من کجا هستم. در این مدت ایشان یک بار کیسه ای برنج و بار دیگر مبلغی پول (که البته آن زمان هم خیلی زیاد نبود) به منزل ما فرستاده بودند، نکته اینجاست که مبلغ پول را توسط آقازاده خود علی آقا، و خانم خود ایشان به خانه ما فرستاده بودند و آقا زاده شان سر کوچه ایستاده بود و خانم ایشان آن را در منزل ما به خانواده ما داده بودند.
وقتی برگشتم و این جریان را شنیدم مدتی متحیر بودم که این چه سرّی بود که خانمشان تشریف بیاورند در منزل ما و این مبلغ را بدهند. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که یکی از آداب شرعی این است که اگر زنی شوهرش مسافرت هست مرد نامحرم در خانه اش نرود و اگر کاری هست به وسیله خانمی انجام بگیرد.
این قدر ظرافتها و ریزه کاریها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولیای خدا وجود دارد که فهمیدن آنها خود یک علمی میخواهد، چه رسد به اینکه انسان بتواند دقیقاً آنها را رعایت کند، و همینهاست که بنده را در بندگی پیش می برد و پیش خدا عزیز می کند و به مقامات بلندش می رساند.
و نصیحت ایشان به کسانی که از ایشان دستور می خواهند، رعایت مسلّمات شرع است، و افرادی که نصیحتی می خواهند ایشان تأکید می کنند مسلمات شرع را درست رعایت بکنید. و آن چیزهای که مشکوک و مشتبه است در درجه بعد است.
ایشان یک استدلالی در این زمینه دارند که بسیار آموزنده است، و بنده هم از ایشان یاد گرفته ام و گاهی در سخنرانیها یا جاهای دیگر مطرح می کنم، و آن این است که:
خداوند که می خواهد بندگان را هدایت کند و به کمال برساند، اموری را که بیشتر در سعادت انسان مؤثر است بیشتر بیان می کند، لذا ما نیز اگر بخواهیم بفهمیم چه چیزهایی موجب سعادت انسان می شود، باید ببینم خداوند بر چه چیزهایی بیشتر تأکید کرده است. هر مطلبی که در قران و روایات و کلمات اهل بیت علیهم السلام و سیره عملی آنها بیشتر مورد توجه بوده، معلوم می شود در تکامل انسان بیشتر مؤثر است. از مهمترین آنها اهتمام به نماز است، این همه آیاتی که در قرآن درباره نماز آمده است و این همه روایاتی که درباره رعایت وقت نماز، حضور قلب در نماز و آداب نماز است شاید در هیچ بابی از ابواب فقه و دستورات شرع نداشته باشیم.
ایشان گاهی به عنوان طعن و طنز می گفتند: ماها برای تکامل مان دنبال یک چیزی می گردیم که نه خدا گفته نه پیغمبر و نه امامی...».
آیت الله شیخ جواد کربلایی نیز در این باره می گوید:
« آیت الله العظمی بهجت به بنده با یک آب و تابی می فرمودند:
« کی بر طبق مسلمات شرع مانند: ترک معاصی، اتیان واجبات و نوافل و قرائت قرآن در جای خلوت با حضور قلب، و خلاصه انجام عبادت با شرایط صحت و شرایط قبول و با محتوا بودن عبادت از حیث اسرار نماز و اسرار سایر عبادات عمل کرده ای تا نتایج آنها را بیابی، که حال از ما دستورالعمل برای سیر الی الله تعالی می خواهی، و گویا منتظری پیری از پشت کوه قاف بیاید و تو را راهنمایی کند! آیا این همه مسلمات شرع اطهر کافی نیست که کما هو حقه عمل کنی و به جایی برسی. »
خلاصه بنده از بیان ایشان فهمیدم که سالک باید کاملا" و از همه جهات مواظب ظواهر شرع مقدس بوده، و نسبت به حالات معنوی کتوم باشد مگر از اهلش. و اهل آن اندکند. »

چندی پیش نیز که بنده در قم درس اخلاق می گفتم ایشان به من فرمودند:
« آنچه را اهل علم می فهمند بگو، و ما فوق درک آنها را مگو. »

9. الگوی رفتاری مجسّم

یکی از ویژگیهای آیت الله بهجت که ایشان را از دیگر عالمان، و بلکه مجتهدان ممتاز می کند، الگوی رفتاری برگرفته از شیوه معصومین علیهم السلام است که گفتار و کردار، اعمّ از نشست و بر خاست، و سخن گفتن و خاموش بودن، و در نحوه انجام عبادات و راز و نیاز با معبود یکتا، و برخورد با افراد، و ... نمایان است. این ویژگی به گونه ای است که حتی هر انسان غافلی را به خدا متوجه می کند.
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
« بنده از سال1331 که به قم آمدم با ایشان آشنا شدم، منزل ایشان جنب مدرسه حجتیه بود، و تقریبا" هر روز آقا را هم در راه و هم در حرم زیارت می کردم، چهره نورانی ایشان برای هر بیننده ای جاذبه داشت، و کیفیت نشست و برخاست و حرکات و سکنات ایشان جلب توجه می کرد و نشان می داد که ایشان در یک فضای معنوی خاصی زندگی می کند و توجه شان به فوق مطالبی است که دیگران به آن توجه دارند تقیّد ایشان به عبادات و سحر خیزی و زیارت حضرت معصومه علیها السلام و برنامه های متعددی که هر روز اجرا می کردند. همگی اولین چیزهایی بود که هر بیننده ای را به خود متوجه می کرد، مخصوصاً کسانی که دوست داشتند یک الگوی رفتاری برای خودسازی بشناسند و پیروی کنند.
آنچه بر این عوامل می افزود توجّهات خاص و نگاه های نافذ ایشان بود، گاهی نسبت به بعضی از افراد مثل یک جاذبه ای که روح طرف را به خود جذب کند، اثر می گذاشت.

به هر حال، این خصوصیات باعث شد که کنجکاوی ما تحریک بشود و ببینم ایشان کیست و چه خصوصیات و چه ویژگیهایی دارد. از دوستان و آشنایان و کسانی که احتمال می دادیم با ایشان بیشتر مأنوس باشند، تحقیق کردیم و برای ما روشن شد که ایشان هم از نظر علمی و هم از نظر معنوی ممتاز هستند. کم کم اجازه گرفتیم گاه گاهی به منزلشان برویم و از نصایحشان استفاده کنیم. »

10. تلاش برای سیر معنوی و تکامل دیگران

حضرت آیت الله حاج شیخ جواد کربلایی نقل می کردند:
« سالها قبل از حضرت آیت الله العظمی حاج ابوالقاسم خوئی(ره)، و نیز پیش از ایشان از آیت الله العظمی بهجت مدّظله شنیده بودم. که آقای خوئی در مبحث "استعمال لفظ در بیش از یک معنی" فرموده بودند که این گونه استعمال لفظ مستلزم دو لحاظ آلی و استقلالی در یک استعمال است، و لذا محال می باشد. »
ولی آیت الله بهجت در همان سنین جوانی به آیت الله خوئی عرض کرده بودند: ممکن است نفس انسان به مرتبه‌ای از قوه برسد که بتواند بین این دو لحاظ جمع کند.
در واقع ایشان این مطلب را بهانه کرده بودند برای انتباه آیت الله خوئی به لزوم تحصیل معارف الهیه و اتّصاف به صفات اولیاء الله.
آیت الله خوئی نیز علت عنوان این مطلب را از ایشان جویا شده بودند. بعد از توضیح آیت الله بهجت، ایشان پرسیده بودند به کی و کجا مراجعه کنم؟ و آیت الله بهجت، حضرت آیه الحقّ آقای سید علی قاضی (ره) را معرفی کرده ‌بودند.
سپس با وساطت آیت الله بهجت، جلسه ملاقاتی بین آیت الله قاضی و خوئی در صحن حضرت ابوالفضل علیه السلام ترتیب می یابد و یک ساعت و نیم به طول می انجامد.
آیت الله خوئی بعدها به بنده (کربلایی) فرمودند: ما تسلیم شدیم و تحت تأثیر قرار گرفتیم و سخنان ایشان را پذیرفتم. ایشان برنامه و شرائط ویژه ای ارائه فرمودند؛ که می بایست با لباس مخصوص، ذکر مخصوص و به تعداد مشخص تکرار انجام شود، همه شرائط را آماده نمودم و تصمیم گرفتم که ساعت دو بعد از ظهر در جای مناسب و خلوتی در حرم حضرت علی علیه السلام شروع کنم، ولی متأسفانه هنگامی که تمام شرایط را فراهم کردم و خواستم ذکر را بگویم هر چه فکر کردم آن ذکر به یادم نیامد، مأیوس شدم و به خود گفتم: ابوالقاسم! تو را برای این کار نخواسته‌اند .
آن ذکر این بود:

« لا إله إلا هو، و علی الله فلیتوکّل المؤمنون: معبودی جز او (خدا) نیست، پس مؤمنان تنها باید بر خدا توکل کنند. سوره تغابن/13 »

آقای مسعودی نیز در این باره می گوید:
« در هر صورت، ایشان برای عده ای امور تربیتی را اجرا می کردند گاهی به شخصی پیغام می دادند که:
این کار را بکن، یا فلان کار را نکن. یا این مسأله خوب است که این طور باشد.
یک روز به خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: آقا وضع زندگی ما خیلی سخت شده است، پول نداریم چه کار کنیم؟ ایشان یک ذکری به من گفتند که من آن ذکر را ادامه دادم، و از آن روز تا به حال هنوز بی پول نشده ایم. ایشان فرمودند: پیش خودت باشد. و من هر روز انجام می دهم. »

11
- نظم و برنامه ریزی در کارها

یکی از شاگردان آقا می نویسد:
« حضرت آقا در کارشان دقیق و منظم هستند به عنوان مثال حتی برنامه ریزی کرده اند که از در منزل تا مسجد مشغول فلان ذکر، و بعد از آن ذکر خاصی را بگویند، تا وقت ایشان ضایع نگردد، و نوافل یومیه را نیز به همین منوال برنامه ریزی نموده اند. »
یکی از فضلای قم می نگارد:
« روزی نزدیک غروب چند دقیقه ای سر کوچه منزل آیت الله بهجت (مدظله) ایستادم تا همراه ایشان به مسجد بروم، ولی چون هوا مقداری تاریک شده بود با خودم گفتم ممکن است ایشان از منزل خارج شده و به مسجد تشریف برده باشند.
لذا به طرف مسجد حرکت کردم ولی دیدم هنوز ایشان تشریف نیاورده اند. از یکی از دوستان که همراه من بود خداحافظی کردم و قصدم این بود که بر گردم واز فرصت استفاده نموده و در فاصله حرکت معظّم له تا مسجد پرسشی مطرح کنم.
در فاصله زمانی که از مسجد می آمدم سعی کردم پرسشی را در نظر بگیرم چون سؤال خاصی را از پیش در نظر نداشتم.
حقیقت این بود که مقصودم از این مزاحمتها و طرح سؤالها بیشتر این بود که بهانه ای برای سخن گفتن و به حرف آمدن بزرگانی مثل ایشان فراهم کنم، چرا که معتقدم نَفَس گرم و مسیحایی این بندگان خوب خدا در نفوس ما اثر می کند، و در فرمایشاتشان یک کلمه و یک نکته ظریف مطرح می شود که به انسان نهیب می زند و فرد را از غفلت خارج می کند.
خلاصه این سؤال را در نظر آوردم: اینکه در قرآن کریم آمده است که خداوند « مبدل السیئات بالحسنات: تبدیل کننده بدیها به خوبیها » است به چه معناست؟ چگونه ممکن است سیئه به حسنه تبدیل شود؟ وقتی ایشان نزدیک شدند، سلام کردم و سپس عرض کردم: حاج آقا سؤالی داشتم اگر اجازه هست مطرح کنم؟ ایشان بلافاصله دستشان را به حالت نفی تکان دادند و با لحن تندی فرمودند:
« ابداً! هیچ! نه وقتش را دارم و نه حالش را! وقت گذشته است نماز دیر شده و منتظرند! شما هم متوجه باشید که سؤالاتتان از این جور سؤالات نباشد. سپس نگاهی سر تعظیم به سوی حرم حضرت معصومه علیها السلام فرو آورده و سلامی کرده و داخل مسجد شدند!
حقیقت این بود که من حسابی به اصطلاح جا خوردم و در برابر این برخورد معظم له واقعا" دست و پایم لرزید. لذا یکی دو قدم عقب کشیدم و به دنبال ایشان وارد مسجد شدم. در نماز هم حواسم پرت بود و تماماً راجع به این جریان و علت آن و منظور معظم له فکر می کردم. بعد از نماز هم در همین زمینه فکر می کردم.
در مجموع از این برخورد فهمیدم همانطور که خداوند قهر و رحمتش هر دو به نفع بندگان است، به نظر خودم یک احتمال این بود که ایشان می خواستند بفهمانند که انسان قبل از نماز باید خود را مهیای اقامه آن کند، ذکری بگوید، توجهی پیدا کند، و آمادگی روحی و نفسانی برای نماز و سخن گفتن با خدا پیدا کند، خود ایشان نیز در حین آمدن به مسجد مشغول ذکر بودند و بدین وسیله برای نماز مهیا می شدند.
احتمال دیگر این بود که چون دیدند من از روبروی ایشان می آیم و به محض دیدن ایشان جلو رفتم سؤال را مطرح کردم، خواستند بفهمانند که این کار درستی نیست. البته من از مسجد بر گشته بودم و می خواستم از فرصت استفاده کرده، و در بین راه از ایشان بهره ای بر گیرم.
احتمال سوم این بود که ایشان از سؤال جور کردن فوری من و آنچه در ضمیر من گذشته بود ـ که در واقع سؤال کردن من چیزی جز بهانه به حرف کشیدن ایشان نبودـ خبردار بودند و با این برخورد از ما فی الضمیر من خبر دادند. و البته جای تعجب ندارد چرا که خود ایشان به دوستان ما گفته بودند که در گذشته هر طلبه ای در نجف اشرف که «طی الارض» نداشت بین طلاب دیگر انگشت نما بود. یعنی این گونه امور خارق العاده بایستی برای طلبه و علما، عادی و طبیعی باشد. »

12. دائم الذکر بودن

حجة السلام والمسلمین خسرو شاهی می گوید:
« یکی از خصوصیات بارز آیت الله بهجت دائم الذکر بودن ایشان‌است.
روزی ایشان هنگام بازگشت پس از اقامه نماز جماعت از مسجد به طرف منزل، به طلابی که همراه و پشت سر ایشان حرکت می کردند، رو کردند و فرمودند: با من کاری دارید؟ گفتند: نه می خواهیم همراه حضرتعالی چند قدمی برداریم وهمراهی شما نصیب ما بشود. ایشان فرمودند: من از مسجد تا منزل برنامه ای برای ذکر گفتن دارم، چون فکر می کنم شما با من کاری دارید ذکر را متوقف می کنم، و وقتی منزل می رسم می بینم برنامه ام کامل انجام نشده است و ناراحت می شوم. »

13. اندیشیدن پیش از سخن گفتن

نیز آقای خسرو شاهی می گوید:
« یکی از ویژگیهای بارز ایشان آن است که وقتی می خواهند مطلبی بفرمایند، علاوه بر رعایت مقتضی حال، اول فکر می کنند. حتی در این زمینه فکر می کنند که مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتی بگویند. تا از سویی کوتاه باشد و از جهتی رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند. »

14. کتوم بودن

آقای مصباح در این باره می گوید:
« یکی از ویژگیهای ایشان این است که در اظهار مقامات معنوی کتوم هستند، و بسیار نادر اتفاق می افتد که چیزی بگویند و یا به گونه ای رفتار کنند که شخص متوجه و مطمئن شود که ایشان یک امر خارق العاده ای را انجام داد، و یا علم خارق العاده ای دارند؛ ولی افرادی که ارتباط نزدیک با ایشان دارند در طول سالها زندگی و معاشرت با ایشان گاهی به نکته هایی برخورد کرده اند که نشانه های قطعی است برای اینکه ایشان قدرتهایی بیش از آنچه دیگران دارند، در اختیار شان است. »
 

15. تربیت غیر مستقیم

دراین باره باز آقای مصباح می گوید:
« برای اینکه از نکات اخلاقی ایشان استفاده کنیم معمولاً چند دقیقه ای زودتر در جلسه درس حاضر می شدیم، و ایشان معمولاً پیش از درس تشریف می آوردند و در اتاق محل درس جلوس می فرمودند و به صورتهای مختلف و غالباً بلکه همیشه بطور غیر مستقیم نصیحت می کرد. یعنی همین که می نشستند یک حدیثی می خواندند، یا یک داستان تاریخی نقل می کردند، ولی حدیثی یا ذکر آن داستان تاریخی با رفتار روز گذشته چنان تناسب داشت که گویی ایشان دارند حالات ما را بیان می کنند، و به این صورت نقصها موجود در رفتار ما را با نقل حدیث یا ذکر داستان و یا جریان تاریخی به ما گوشزد می کرد.

و این مطلبی بود که سایر دوستان نیز بدان اذعان داشتند و می گفتند: ایشان یک مطالبی می گویند که درست منطبق می شود بر زندگی ما، و با ذکر آن داستان یا حدیث مشکلات ما را در زندگی حل می کنند و قصور و اشتباهاتمان را به ما گوشزد می کنند.

به هر حال روش تربیتی ایشان در برخورد با دیگران به طور مستقیم نبود و نمی گفتند که این کار را بکنید یا نکنید، یا فلان کار بد را انجام دادید بلکه با ذکر حدیث، جریان تاریخی و داستانی شخص را متوجه نقص کارش می کردند و به او گوشزد می کردند که خودش را اصلاح کند. »

شاگردان

با توجه به اینکه ایشان به خاطر شهرت گریزی عمدتاً در منزل خود تدریس می کردند، با وجود این افراد بسیاری از محضر آن جناب استفاده کرده و می کنند. که برخی از آنان خود صاحب رساله و فتوی می باشند، اینک نام بعضی دیگر از آنان را با حذف القاب ذکر می کنیم:

1. محمد تقی مصباح یزدی.
2. عبدالمجید رشید پور.
3. سید مهدی روحانی.
4. علی پهلوانی تهرانی.
5. مختار امینیان.
6. محمدهادی فقهی.
7. هادی قدس.
8. محمود امجد.
9. محمد ایمانی.
10. محمد حسن احمدی فقیه یزدی.
11. محمد حسین احمدی فقیه یزدی.
12- مسعودی خمینی
13- سید رضا خسروشاهی.
14- حسن لاهوتی
15- عزیز علیاری
16- سید محمد مؤمنی
17- حسین مفیدی
18- جواد محمد زاده تهرانی
19- سید صابر مازندرانی
20- شهید نمازی شیرازی


   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ