بوستان
بوستان کتابیاست منظوم در اخلاق در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) و چنانکه سعدی خود اشاره کردهاست نظم آن را در ??? ه.ق. به پایان بردهاست. کتاب در ده باب تألیف و تقدیم به بوبکر بن سعد زنگی شدهاست. معلوم نیست خود شیخ آن را چه مینامیدهاست. در بعضی آثار قدیمی به آن نام سعدینامه دادهاند. بعدها، به قرینه? نام کتاب دیگر سعدی (گلستان) نام بوستان را بر این کتاب نهادند.
بابهای آن از قرار زیر است:
- عقل و تدبیر و رای
- احسان
- عشق و مستی و شور
- تواضع
- رضا
- قناعت
- عالم تربیت
- شکر بر عافیت
- توبه و راه صواب
- مناجات و ختم کتاب
نچه عیان است اینکه بوستان بر سبک مثنوی حماسی سروده شده و احتمالاً سعدی آنرا به تقلید از فردوسی و بر وزن شاهنامه سرودهاست، حال آنکه طبع لطیف او فرصت حماسه سرایی بر وی نگستردهاست آنسان که در شعر حماسی خود میسراید.
گلستان
گلستان کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب نخستش، آن را به نثر آهنگین فارسی در هفت باب «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت» نوشتهاست.
غزلیات
غزلیات سعدی در چهار کتاب طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم گردآوری شدهاست.
- محمدعلی فروغی درباره? سعدی مینویسد «اهل ذوق اِعجاب میکنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفتهاست ولی حق این است که ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموختهایم سخن میگوییم».
- ضیاء موحد درباره? وی مینویسد «زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری بهاندازه? سعدی مدیون نیست».
زبان سعدی به «سهل ممتنع» معروف شدهاست، از آنجا که به نظر میرسد نوشتههایش از طرفی بسیار آساناند و از طرفی دیگر گفتن یا ساختن شعرهای مشابه آنها ناممکن.
- گارسن دوتاسی: سعدی تنها نویسنده ایرانی است که نزد توده مردم اروپا شهرت دارد
- باربیه دومنار: در آثار سعدی لطف طبع هوراس، سهولت بیان اوید، قریحه? بذلهگوی رابله و سادگی لافونتن را میتوان یافت
- سر ادوین آرنولد: باری دگر همراه من آی، از آن آسمان گرفته،
تا گوش بر نغمه? خوشآهنگ و سحرآسای سعدی گذاریم،
بلبلی هزاردستان، که، از دل گلستان خویش، به پارسی هر دم نوایی دیگر ساز خواهد کرد.
حکایات
سعدی جهانگردی خود را در سال آغاز نمود و به شهرهای خاور نزدیک و خاور میانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد(این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید)؛ حکایتهایی که سعدی در گلستان و بوستان آوردهاست، نگرش و بینش او را نمایان میسازد. وی در مدرسه نظامیه بغداد دانش آموخته بود و در آنجا وی را ادرار بود. در سفرها نیز سختی بسیار کشید، او خود گفتهاست که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامع کوفه درآمد و یکی را دید که پای نداشت، پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی کفشی صبر نمود. آن طور که از روایت بوستان برمی آید، وقتی در هند بود، سازکار بتی را کشف کرد و برهمنی را که در آنجا نهان بود در چاله انداخت و کشت؛ وی در بوستان، این روش را در برابر همه فریبکاران توصیه کردهاست. حکایات سعدی عموماً پندآموز و مشحون از پند و و پارهای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایه تسلیت میدانست و راه التیام زخمهای زندگی را محبت و دوستی قلمداد میکرد. علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود.
منابع
زندگینامه سعدی شیرازی
سعدی در شیراز زاده شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود. سعدی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات علوم را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به خصوص حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک نماید. سعدی در حدود ??? یا ??? قمری از شیراز به مدرسه? نظامیهی بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد). غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت.این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت.معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ???) بودهاست که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کردهاست. در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان بسنده کرد و به نظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد (موحد ????، ص ??)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.
سعدی در حدود ??? قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(???-???) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج میداد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ? صفر ???) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در ??? به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ??? دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان میگوید. هنوز از گلستان بستان یقینی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.
نظرات درباره تاریخ تولد و درگذشت
بر اساس تفسیرها و حدسهایی که از نوشتهها و سرودههای خود سعدی در گلستان و بوستان میزنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آنها مشخص کردهاست، دو حدس اصلی در زادروز سعدی زده شدهاست. نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچه? گلستان است (با شروع «یک شب تأمل ایام گذشته میکردم») که براساس بیت «ای که پنجاه رفت و در خوابی» و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ??? قمری حدوداً پنجاهساله میدانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ??? قمری میگیرند. از طرف دیگر، عدهای، از جمله محیط طباطبایی در مقاله? «نکاتی در سرگذشت سعدی»، بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع «سالی محمد خوارزمشاه، رحمت الله علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ??? بودهاست اشاره میکند و سعدی را در آن تاریخ مشهور مینامد، و بیت «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» از اوائل باب نهم بوستان، نتیجه میگیرد که سعدی حدود سال ??? قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ??? قمری، متولد شدهاست. بیشتر پژوهندگان (از جمله بدیعالزمان فروزانفر در مقاله? «سعدی و سهروردی» و عباس اقبال در مقدمه کلیات سعدی) این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بودهاست، نپذیرفتهاند. اشکال بزرگ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را در هنگام مرگ به ??? سال میرساند. حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستانپردازی دانسته شدهاست، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمیکند و مینویسد «حکایت جامع کاشغر فیالواقع لاینحل است». محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد (موحد ????، صص ?? تا ??)، کلاً این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد میکنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبودهاند بنابراین نمیتوان درستی هیچیک از این دو تاریخ را تأیید کرد.
آرامگاه
سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در ? کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا میگذرانده و سپس در همانجا دفن شدهاست. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبرهای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ??? به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا این که در سال ???? ه.ق. به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل ? طبقه بود. طبقه پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع میشد. در دو طرف راهرو دو اطاق کرسی دار ساخته شده بود. در اطاقی که سمت شرق راهرو بود، گور سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کره بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اطاق میشد، که بعدها شوریده (فصیح الملک) شاعر نابینای شیرازی در اطاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که بر روی اطاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اطاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال ???? ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. روبهروی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.
سکه های پانصد ریالی برنزی ایران از سال 1387 خورشیدی به نقش آرامگاه سعدی مزین شده است .
روز سعدی
مرکز سعدی شناسی ایران از سال ???? روز اول اردیبهشت ماه را روز سعدی اعلام نمود و در اول اردیبهشت ???? و در اجلاس شاعران جهان در شیراز، نخستین روز اردیبهشت ماه از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی به عنوان روز سعدی نامگذاری شد.
شعر بنیآدم
شعر «بنیآدم» سعدی بسیار مشهور است و در پیام فارسی که در مجموعه پیامهای فضاپیمای ویجر برای فضاهای دوردست فرستاده شدهاست این شعر به عنوان پیام برگزیده شدهاست. باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده نیز در پیام نوروزی سال ???? این بیت از سعدی را قرائت کرد.
و دبیرکل سازمان یونسکو در سخنرانی خود این شعر را برای حضار خواند. اشعار سعدی همچنین در فرشی که از سوی دولت ایران در سال ???? به فراخور سال رسمی سازمان ملل برای گفتوگو میان تمدنها به سازمان ملل اهدا شد بافته شدهاست. این فرش برخلاف عادت سازمان ملل که هدایا را به نمایش نمیگذارددر محل مناسبی در سازمان ملل آویزان شد که کارشناسان میگویند این اقدام «به علت غیرممکن بودن مقاومت در برابر شعر سعدی» بودهاست.
این شعر همچنین بر سردر تالار ملل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک و نیز یونسکو نقش بستهاست.ولی در مورد درست بودن این مطلب تردیدهایی نیز وجود دارد از جمله، موسس مرکز سعدیشناسی وجود هر گونه لوح و یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، رد میکند و معتقد است: «متاسفانه الان طوری شده که اگر این حرف را بزنیم، هیچکس باور نمیکند و مردم واقعاً فکر میکنند شعر سعدی در سردر سازمان ملل متحد نوشته شدهاست حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»
چاپ مصرع اول این شعر بر روی اسکناسهای یکصد هزار ریالی در سال ????، موجب واکنشهای رسانهای گردید و روایت صحیح این بیت، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی استعلام شد.
آثار
از سعدی، آثار بسیاری در نظم و نثر برجای ماندهاست:
- بوستان: کتابیاست منظوم در اخلاق.
- گلستان: به نثر مسجع
- دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیعبند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
- صاحبیه: مجموعه چند قطعه فارسی و عربیاست که سعدی در ستایش شمسالدین صاحب دیوان جوینی، وزیر اتابکان سرودهاست.
- قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیهاست. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمدهاست.
- مراثی سعدی:قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شدهاست و در آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کردهاست.سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سرودهاست.
- مفردات سعدی:مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابطه با پند و اخلاق است.
- رسائل نثر:
- کتاب نصیحةالملوک
- رساله در عقل و عشق
- الجواب
- در تربیت یکی از ملوک گوید
- مجالس پنجگانه
- هزلیات سعدی
از میان چاپهای انتقادی آثار سعدی دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروفترند.
زندگینامه رودکی
ابوعبدا... جعفربن محمد رودکی بزرگترین شاعر و سخنور ایرانی است که به پدر شعر فارسی شهرت یافته است. وی در اواسط قرن سوم هجری در قریه بنج رودک از توابع سمرقند به دنیا آمد. ابوعبدا... در کودکی قرآن را حفظ نمود و با لحنی دلنشین ابیات آن را میخواند; وی در دوران نوجوانیبه شعر و شاعری و سرایش اشعار نغز و دلکش روی آورد و چون نواختن چنگ و بربط را فرا گرفت اشعار خود را با صدای بسیار رسا و زیبا میخواند و آن را با نوای چنگ و بربط در میآمیخت به گونهای که هرگاه آوازی را به همراه بربط سر میداد مردم بیاختیار به گرد او جمع میشدند و از اشعار افسونگر او لذت میبردند. رودکی بزودی شهره عالم و آدم شد و هنوز نوجوانی نورسته بیش نبود که شهرت و آوازه این شاعر و خواننده رؤیایی به دربار شاهان سامانی رسید. امیر نصر بن احمد سامانی که توصیف رودکی را شنیده بود او را به دربار خود فراخواند و اشعار رودکی در وی چنان اثر کرد که شاعر را نزد خود نگاه داشت. سخن سرای بزرگ ایران در دربار شاهان سامانی به مقام بالایی دست یافت و سرآمد زمانه خود گشت. وی در طول زندگی مورد احترام و ستایش امیرنصر سامانی و وزرای دانشمند او ابوالفضل بلعمی و ابوعبدا... جیهانی بود و این بزرگان بارها صلههای فراوانی به او بخشیدند. وی اسماعیلی بود و نصر نیز نخستین امیری بود که این مذهب را پذیرفت و بهمبلغین اسماعیلی اجازه داد تا در قلمروش آزادانه مذهب خود را تبلیغ کنند. پس از خلع نصر سامانی، عدهای در پی آزار و اذیت رودکی و سایر اسماعیلیان برآمدند، رودکی از دربار طرد شد و در فقر درگذشت. رودکی نیز بارها در اشعار خود امیرنصر، بلعمی و ماکان بن کاکی یکی از امرای بزرگ دیلمی را ستود و از آنان به نیکی یاد کرد. رودکی اولین شاعر بزرگ پارسی گوی ایران بود که شعر فارسی را به تحرک و جنبش واداشت وموجب غنا و شورآفرینی ادبیات فارسی گردید. وی انواع مختلف شعر را ابداع و تنظیم کرد و راهگشای بسیاری از شعرای بزرگ عهد غزنوی نظیر حکیم ابوالقاسم فردوسی، دقیقی و عنصری بود. ساخت رباعی را نیز به رودکی نسبت دادهاند که از شعر کودکی شیرین زبان الهام گرفت و با استعداد خارق العادهخود وزن و آهنگ رباعی را بوجود آورد. بزرگترین شاهکار رودکی که همگان او را به این شعر میشناسند و شهرت جهانی یافته شعرجادویی (بوی جوی مولیان) وی است. گویند امرا و لشکریان امیرنصر سامانی از توقف دراز مدت امیر در شهر هرات ملول و دلتنگ گشته بودند و از اینکه وی پس از چهار سال هنوز قصد بازگشت به بخارا را نداشت ابراز ناشکیبایی میکردند. پس بناچار دست به دامان رودکی شدند تا باخنیاگری سحرآمیز خود امیر را روانه پایتخت خویش (بخارا) نماید. رودکی بربط برگرفت و در حالی که اشعار زیر را میخواند و مینواخت به نزد امیر نصر رفت: بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی :ریگ آموی و درُشتیهای او زیرپایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا ، شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی میر ماه ست و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی این اشعار بسیار زیبا که رودکی آن رابا بربط خود مینواخت و به آوازی خوش برمیخواند چنان در امیر کارگر افتاد که بیدرنگ عزم رفتن کرد و بر اسب خود جهید و بدون کفش وتجهیزات رهسپار بخارا شد. این داستان به یکی از ضرب المثلهای فارسی نیز مبدل گشته است. در تواریخ از ابیات فراوان حکیم رودکی سخن رانده شده و وی را سراینده بیش از یک میلیون بیت شعر دانستهاند ولی در حال حاضر تنها ابیاتی پراکنده (درحدود هزار بیت) و دو اثر منظوم (کلیله ودمنه منظوم)، و (سندباد نامه) از این شاعر بزرگ برجای مانده است. در اشعار باقی مانده از رودکی موضوعاتی همچون صدای دلپذیر آب، نغمههای دلنشین پرندگان،لذت بردن از زندگی، شاد زیستن با سیاه چشمان، فراموش کردن غم و غصه، افسانه دانستن جهان و... مورد تأکید قرار گرفته است که حکایت از ذوق ادبی بسیار بالای این شاعر شیرین سخن دارد وشاید بتوان گفت شعرای بزرگ دورههای بعد نظیر خیام و سعدی و حافظ در سرایش غزلهای شاد خود از رودکی الهام گرفتهاند. رودکی را کور دانستهاند و داستان نابینایی او یکی از ابهامات تاریخی این شاعر بزرگ است. بعضی از منابع او را کور مادرزاد خواندهاند و برخی نیز کوری او را بر اثر حادثهای در اواخر عمر دانستهاند. دربعضی از کتب نیز از کوری او سخنی به میان نیامده است. با این حال ظاهرا وی در اواخر عمر خود به نابینایی دچار شده است به گونهای که در به نظم درآوردن کلیله و دمنه از شاعری دیگر کمک گرفته است. آن شاعر حکایات و عبارات این کتاب را بر او میخوانده و رودکی آنها را به نظم میآورده است. نکته باریکتر از مو اینکه رودکى زمانى چنین غزل سرود که پیشینهاى از هزارسال شعر پارسى در میان نبود و منابع و نمونههاى شعر پارسى در حد پارههایىچون «غلطان غلطان همى رود تا لب گو» و یا «آهوى کوهى در دشت چگونه دوزا»محدود بود، اما با اینهمه اگر حکیم کاشانى 700 سال پس از رودکى گذر عمر راچنین زیبا تصویر مىکند که: پیرى رسید و مستى طبع جوان گذشت بار تن از تحمل رطل گران گذشت از آن است که رودکىِ عزیز شالوده خوش این تصویرگرى جانانه را اینچنینتحکیم بخشیده است: مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود نبود دندان لابل چراغ تابان بود سپید سیم رده بود و درّ و مرجان بود ستاره سحرى بود و قطره باران بود یکى نماند کنون زآن همه که بود و بریخت چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود نه نحس کیوان بود و نه روزگار دراز چه بود؟ مَنْت بگویم قضاى یزدان بود جهان همیشه چنین است گِرد گردان است همیشه تا بود آیین گِرد گردان بود همان که درمان باشد بهجاى درد شود و باز درد همان کز نخست درمان بود کهن کند به زمانى همان کجا نَو بود و نَو کند به زمانى همان که خَلقان بود بسا شکسته بیابان که باغ خرّم بود و باغ خرّم گشت آن کجا بیابان بود همى چه دانى اى ماهروى مشکین موى که حال بنده ازین پیش بر چه سامان بود به زلف چوگان نازش همى کنى تو بدُو ندیدى آنگه او را که زلف چوگان بود شد آن زمانه که رویش بسان دیبا بود شد آن زمانه که مویش بسان قطران بود بسا نگار که حیران بُدى بدَو در چشم بروى او دَرْ چشمم همیشه حیران بود شد آن زمانه که او شاد بود و خرّم بود نشاط او به فزون بود و غم به نقصان بود همى خرید و همى سخت بىشمار درم به شهر هرگه یک ترک نارپستان بود بَسا کنیزک نیکو که میل داشت بدو به شب زیارى او نزد جمله پنهان بود به روز چون که نیارست شد بدیدن او نهیبِ خواجه او بود و بیم زندان بود نبیدِ روشن و دیدارِ خوب و روىِ لطیف اگر گران بُد، زى من همیشه ارزان بود دلم خِزانه پر گنج بود و گنج سخن نشانه نامه ما مِهر و شعر عنوان بود همیشه شاد و ندانستمى که غم چه بود دلم نشاط و طرب را فراخ میدان بود بسا دلا که بسان حریر کرده به شعر از آن سپس که به کردار سنگ و سندان بود همیشه چشمم زى زلفکانِ چابک بود همیشه گوشم زى مردم سخندان بود عیال نه، زن و فرزند نه؛ مؤنت نه ازین ستمها آسوده بود و آسان بود تو رودکى را اى ماهرو کنون بینى بدان زمانه ندیدى که اینچنینان بود بدان زمانه ندیدى که در جهان رفتى سرود گویان، گویى هَزاردستان بود شد آن زمان که به او انس رادمردان بود شد آن زمانه که او پیشکارِ میران بود و یا اگر سعدى شیرینسخن قریب چهار قرن پس از رودکى بر منبر وعظ وخطابه شکر مىپراکند و صیتِ سخنش عالمگیر مىشود و شعر خوشش را چونکاغذ زر مىبرند از آن روست که آموزگار نخستین روز درس ادب پارسى اینچنیننیکو او را اندرز داده است: اى آنکه غمگنى و سزاوارى واندر نهان سرشک همى بارى رفت آنکه رفت و آمد آنک آمد بود آنکه بود، خیره چه غم دارى هموار کرد خواهى گیتى را گیتىست کى پذیرد هموارى شو تا قیامت آید زارى کن کى رفته را به زارى بازآرى آزار بیش زین گردون بینى گر تو به هر بهانه بیازارى گویى گماشت است بلایى او بر هر که تو بر او دل بگمارى اندر بلاى سخت پدید آید فضل و بزرگمردى و سالارى رودکى پدر شعر پارسى است «وى نخستینبار به شعر فارسى ضبط و قاعدهمعین داد و آن را در موضوعات مختلفى از قبیل داستان و غزل و مدح و وعظ ورثاء و جز آن به کار برد و به همین سبب نزد شاعران بعد از خود «استاد شاعران» و«سلطان شاعران» لقب یافت» زمانه پندى آزادوار داد مرا زمانه را چو نکو بنگرى همه پندست به روز نیکِ کسان گفت تا تو غم نخورى بسا کسا که به روز تو آرزومندست و یا در رباعى چنان کرد که بعدها شاعرانى چون عمرخیام آن را به مراتب بالا کشانیدند. بىروى تو خورشید جهانسوز مباد هم بىتو چراغ عالمافروز مباد با وصل تو کس چو من بدآموز مباد روزى که ترا نبینم آن روز مباد گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور بزنم نعره ولیکن ز تو بینم هنرا اثر میر نخواهم که بماند به جهان میر خواهم که بماند به جهان در اثرا هر کرا رفت، همی باید رفته شمری هر کرا مرد، همی باید مرده شمرا پوپک دیدم به حوالی سرخس بانگک بر برده با بر اندرا چادرکی دیدم رنگین برو رنگ بسی گونه بر آن چادرا ای پرغونه و باژگونه جهان مانده من از تو به شگفت اندرا جهانا چنینی تو با بچگان که گه مادری و گاه مادندرا نه پاذیر باید ترا نه ستون نه دیوار خشت و نه زآهن درا به حق نالم ز هجر دوست زارا سحر گاهان چو بر گلبن هزارا قضا، گر داد من نستاند از تو ز سوز دل بسوزانم قضا را چو عارض برفروزی میبسوزد چو من پروانه بر گردت هزارا نگنجم در لحد، گر زان که لختی نشینی بر مزارم سوکوارا جهان اینست وچونینست تا بود و همچونین بود اینند، یارا به یک گردش به شاهنشاهی آرد دهد دیهیم و تاج وگوشوارا توشان زیر زمین فرسوده کردی زمین داده بریشان بر زغارا از آن جان تو لختی خون فسرده سپرده زیر پای اندر سپارا گرفت خواهم زلفین عنبرین ترا به بوسه نقشکنم برگ یاسمین ترا هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی هزار سجده برم خاک آن زمین ترا هزار بوسه دهم بر سخای نامهی تو اگر ببینم بر مهر او نگین ترا به تیغ هندی گو: دست من جدا بکنند اگر بگیرم روزی من آستین ترا
فردوسی پژوهی
پس از تلاش حمدالله مستوفی در تصحیح شاهنامه در قرن هشتم و شاهنامه ی بایسنغری در قرن نهم هجری، اولین تصحیح شاهنامه در کلکته صورت گرفت و بار اول به شکل ناقص در ???? میلادی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم به طور کامل در ???? (به تصحیح ترنر ماکان انگلیسی) منتشر شد. از مصححین بعدی شاهنامه میتوان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از مصححین ایرانی شاهنامه باید به عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، محمد مختاری، و جلال خالقی مطلق اشاره کرد.
به علت محبوبیت فردوسی، تحقیقات فراوانی درباره ی وی و شاهنامه منتشر شده است. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقیزاده، هانری ماسه، فریتز ولف، عبدالحسین نوشین، محمد قزوینی، و ایرج افشار از جمله ی معروفترین محققین درباره ی فردوسی هستند.
منابع:
1ـ رضازاده شفق، صادق: تاریخ ادبیات ایران، شیراز، دانشگاه پهلوی، 1354.
2 ـ براون، ادوارد: تاریخ ادبیات ایران (از فردوسی تا سعدی، نیمه دوم)، ترجمه غلامحسین صدری افشار،تهران، مروارید، 1368.
3 ـ فردوسی، ابوالقاسم: شاهنامه، تهران، نشر قطره، 1376.
4 ـ ر. ن. فرای(گردآورنده): تاریخ ایران کمبریج (جلد 4)، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر،
مرگ و آرامگاه
اولین منبعی که به سال مرگ فردوسی اشاره کرده است مقدمه ؛ بایسنغری است که آن را در سال ??? هجری قمری آورده است. این مقدمه که امروز نامعتبر شناخته میشود به منبع دیگری اشاره نکرده است. اکثر منابع همین تاریخ را از مقدمه ? بایسنغری نقل کردهاند، به جز تذکرة الشعراء (که آن هم بسیار نامعتبر است) که مرگ او را در ??? قمری آورده است. محمدامین ریاحی، با توجه به اشارههایی که فردوسی به سن و ناتوانی خود و آثار پیری کرده است، نتیجه گرفته است فردوسی حتماً قبل از سال ??? مرده است.
پس از مرگ، جنازه ، فردوسی اجازه ؛ دفن در گورستان مسلمانان را نیافت و در باغ خود وی یا دخترش در طوس دفن شد. منابع مختلف علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را به دلیل مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس (چهار مقاله ؛ نظامی عروضی) دانستهاند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را به شکل نماز نخواندن «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازه ؛ فردوسی آورده است و حمدالله مستوفی در ؛ ظفرنامه این شخص را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانسته است که مریدان زیادی داشته است. در بعضی منابع دیگر نام این فرد «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز آمده است که احتمالاً مسخ نام کُرّکانی است. ریاحی انتصاب این مسئله به کُرّکانی صوفی را تهمت دانسته است و از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی حدود سی سال داشته است از نظر تاریخی نیز این مسئله را ناممکن گرفته است.
صحنهای از داستانهای شاهنامه (در آرامگاه فردوسی، توس)از زمان دفن فردوسی آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ???? قمری به دستور میرزا عبدالوهاب خان شیرازی والی خراسان محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایبرئیسش محمدعلی فروغی و سید حسن تقیزاده متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمعآوری هزینه ? این کار از مردم (بدون استفاده از بودجه ؛ دولتی) که از ???? هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در ???? افتتاح شد. این آرامگاه به علت نشست در ???? مجدداً تخریب شد تا بازسازی شود که این کار در ???? پایان یافت.
آرامگاه فردوسی
آرامگاه فردوسی بنایی است که در سال ???? همزمان با جشن هزاره فردوسی در توس نزدیک مشهد به یاد ابوالقاسم فردوسی افتتاح شد.
مجموعه فرهنگی باغ آرامگاه فردوسی در فاصله بیست کیلومتری شهر مشهد به طرف قوچان راه دو طرفه می شود و یکی از این راه ها به وسیله بلواری به نام پردیس به طول 7 کیلومتر به باغ آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی می رسد. بنا به شواهد باستان شناسی این منطقه توس تاریخی است که در دوره اساطیری به دست توس پهلوان ایرانی بنا گذاشته شد.سراینده حماسه های بزرگ ایران نیز در همین نقطه به خاک سپرده شد. در سال 1303 همزمان با برپایی جشن هزاره فردوسی قرار شد تا آرامگاه فردوسی به همت انجمن آثار ملی ساخته شود.
انجمن با جمع اوری اعانه از مردم کارهای آماده سازی برای ساخت بنایی در خور حکیم توس را آماده کرد. برای آغاز ساختمان باید محل دقیق مدفن فردوسی مشخص می شد. نخستین منبعی که از مدفن حکیم توس نام برده در چهار مقاله نظامی عروضی بوده که آن را جایی نزدیک، دروازه رزان توس در محل باغ خانوادگی او ذکر کرده بود.
در اردیبهشت سال 1305 ارباب کیخسرو شاهرخ برای تعیین مکان دقیق مدفن فردوسی راهی توس شد. با تحقیقات به عمل آمده مشخص شد باغ حاج میرزا علی قائم مقام نایب التولیه است. با همکاری مقامات استان سراسر باغ کاووش شد و در باغ تختگاهی یافتند که طولش شش متر و عرضش پنج متر بود و مدفن حکیم توس بود.
نقشه بنا را به اصرار انجمن شبیه آرامگاه کوروش توسط « آندره گدار» و پروفسور هرتسفلد طراحی شد و مهندس کریم طاهر زاده بر ان نظارت کرد. معمار ساختمان نیز حسین لرزاده بود. مساحت ساختمان 945 متر بود و بهترین حجاران تصاویری از شاهنامه را بر دیوارهایش حک کردند. بنای آرامگاه در مهر 1313 به مناسبت جشن هزاره فردوسی افتتاح شد. این بنا در سال 1348 با طراحی که هوشنگ سیحون براساس آرامگاه کوروش انجام داده بود گسترش یافت و باغ اطراف آن به همراه موزه کنارش ساخته شد.
افسانههای درباره فردوسی
افسانههای فراوانی درباره فردوسی و شاهنامه وجود دارد که عمدتاً به علت اشتیاق مردم علاقهمند به فردوسی و خیالپردازی نقالان به وجود آمدهاند. بیشتر این افسانهها بهآسانی با استفاده از شواهد تاریخی یا با استفاده از اشعار شاهنامه رد میشوند. از این جمله است قصه ? رفتن منبع پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند بالاخره به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، قصه ی راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، مسابقه ی بدیههسرایی فردوسی با سه شاعر دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، قصههای سفر فردوسی به غزنه یا اقامتش در غزنه، قصه ی فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، قصه ی اهدا کردن شاهنامه به سلطان محمود به خاطر نیاز مالی برای تهیه ی جهیزیه برای دختر فردوسی، قصه ی فرستادن صلهای که سلطان محمود به فردوسی قول داده بوده است به شکل پول نقره به جای طلا به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن صله به فقاعفروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و همزمانی رسیدن صله ی طلا با با مرگ فردوسی.
آثار فردوسی
تنها اثری که ثابت شده است متعلق به فردوسی است متن خود شاهنامه است (منهای بیتهایی که خود او به دقیقی نسبت داده است). آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شده است از جمله چند قطعه، رباعی، قصیده، و غزل که محققان امروزی در این که شاعر آنها فردوسی باشد بسیار شک دارند و از جمله قصیدهها را سروده ? دوران صفویان میدانند (ریاحی ????، ص ???).
آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شده است که اکثراً مردود دانسته شدهاند. معروفترین آنها مثنویای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمه ی بایسنغری به فردوسی نسبت داده شده است. اما این فرض توسط بسیاری از معاصران رد شده است و از جمله مجتبی مینوی در سال ???? هجری شمسی گوینده ی آن را «ناظم بیمایهای به نام شمسی» یافته است. محمدامین ریاحی این نسبت را از شرفالدین یزدی (که ریاحی او را «دروغپرداز» نامیده است) دانسته است و حدس زده است که مقدمه ی بایسنغری را هم همین شخص نوشته باشد (ریاحی ????، ص ???). یکی از آثار دیگر منسوب به فردوسی گرشاسبنامه است که مشخص شده است اثر اسدی طوسی است و چند دهه بعد از مرگ فردوسی سروده شده است.
نوشته ی دیگری که به فردوسی نسبت داده شده است «هجونامه»ای علیه سلطان محمود است که به روایت نظامی عروضی صد بیت بوده است و شش بیت از آن باقی مانده است. نسخههای مختلفی از این هجونامه وجود دارد که از ?? بیت تا ??? بیت دارند. وجود چنین هجونامهای را بعضی از محققین رد و بعضی تأیید کردهاند. از جمله محمود شیرانی با توجه به این که بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگرش نیز ضعیفاند نتیجه گرفته است که این هجونامه ساختگی است ولی محمدامین ریاحی با توجه به این که اشارهای به این هجونامه در شهریارنامه ی عثمان مختاری (مدّاح مسعود سوم غزنوی)، که قبل از چهار مقاله ی نظامی عروضی نوشته شده است، آمده است، وجود آن را مسلم دانسته است.
جالب این است که معروفترین بیت فردوسی که زیر آمده است و بعضی آن را از خود شاهنامه و بعضی از هجونامه دانستهاند نیز ممکن است از خود وی نباشد (خطیبی ????، صص ?? و ??):
بسی رنج بردم در این سال سی عَجَم زنده کردم بدین پارسی
دوستداران و مخالفان فردوسی
در همان سالهای آغازین پس از مرگ فردوسی مخالفت با شاهنامه آغاز شد و عمدتاً به خاطر سیاستهای ضد ایرانی دربار بنی عباس و مدارس نظامیه ادامه یافت. از جمله سلطان محمود پس از فتح ری در سال ??? قمری، مجدالدوله ی دیلمی را به خاطر خواندن شاهنامه سرزنش کرده است (ریاحی ????، ص ???). نویسندگانی نیز، از جمله عبدالجلیل رازی قزوینی که مانند فردوسی شیعه بوده است، شاهنامه را «مدح گبرکان» دانستهاند (همین طور عطار نیشابوری) و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». شاعران دیگری نیز، از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربهسر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش»)، احتمالاً به دلیل علاقه ی ممدوحانشان به ردّ فردوسی، شاهنامه را دروغ، ناقص، یا بیارزش دانستهاند.
با وجود بایکوتی که درباره ی فردوسی وجود داشته است و در نتیجه ی آن بسیاری از منابع نامی از فردوسی یا شاهنامه نیاوردهاند، در مناطقی که حکومت عباسیان در آنها نفوذ کمتری داشته است، از شبه قاره ی هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، کسانی از فردوسی یاد کردهاند یا او را ستودهاند. از جمله مسعود سعد سلمان گزیدهای از شاهنامه تهیه کرد و نظامی عروضی در اواسط قرن ششم هجری اولین شرح حال موجود از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. در حدود سال ??? قمری نیز خلاصهای از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی ترجمه شد.
پس از حمله ی مغول و انقراض عباسیان توجه به شاهنامه در محافل رسمی نیز افزایش یافت و از جمله حمدالله مستوفی در اوایل قرن هشتم هجری در دوران ایلخانان تصحیحی از شاهنامه بر اساس نسخههای مختلفی که یافته بود ارائه کرد. در دوران تیموریان نیز، در سال ??? قمری در هرات، به دستور شاهزاده ی تیموری بایسنغر میرزا نسخه ی مصوری از شاهنامه تهیه شد و احتمالاً تعداد زیادی از روی آن نوشته شد.
صفویان با توجه به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، توجه خاصی به فردوسی کردند که تا امروز ادامه یافته است. پس از انقلاب ایران در ???? علیه حکومت پادشاهی، بعضی انقلابیان به این فرض که فردوسی شاهدوست بوده است یا شاهان را ستوده است از او بد گفتهاند یا از شاهنامه انتقاد کردهاند.
از محققان معاصر احمد شاملو نیز از شاهنامه انتقاد کرده است که در پاسخ او عطاءالله مهاجرانی کتابی در دفاع از فردوسی و شاهنامه نوشت.
1- براساس داستانی مشهور که دولتشاه سمرقندی نیز در تذکره خود از آن یاد کرده است آغاز تألیف شاهنامه فردوسی به دوران حکومت سلطان محمود غزنوی و اقدام او در زنده نگهداشتن داستانهای ملی ایران باز میگردد. براساس این افسانه سه شاعر بزرگ دربار سلطان محمود عنصری و عسجدی و فرخی، روزی در غزنه گردهم نشسته و سرگرم گفتگو بودند. در این حال مردی بیگانه از نیشابور بدان جا رسید و چنان مینمود که آهنگ مجلس آنان دارد. عنصری که از ورود این روستایی بیگانه دلخوش نبود و او را مخل مجلس انس میدید، گفت: (ای برادر، ما شاعران دربار شاهیم و جز شاعران هیچکس را در این مجلس راه نیست. اینک هر یک از ما مصراعی بر قافیهای یکسان میسرائیم. اگر تو نیز مصراع چهارم آن رباعی را ساختی در جمع ما توانی بود.) فردوسی (که همان روستایی بیگانه بود) این امتحان را پذیرفت، و عنصری از روی عمد قافیهای برگزید که بگمان وی تنها سه مصراع بر آن میشد ساخت و آوردن مصراع چهارم ممکن نبود. مصراع اول که عنصری گفت این بود: چو عارض تو ما ه نباشد روشن / عسجدی مصراع دوم را چنین ساخت: مانند رخت گل نبود در گلشن / فرخی گفت: مژگانت همی گذر کند از جوشن/ و فردوسی با اشاره به یکی از افسانههای قدیم که چندان معروف نبود، مصراع چهارم را بدینسان آورد: مانند ستان گیو در جنگ پشن / هنگامی که حاضران مجلس در باره تلمیحی که فردوسی در این شعر آورده بود استفسار کردند، وی چنان وقوفی درباب داستانها و افسانههای قدیم ایران از خود نشان داد که عنصری بنزد سلطان محمود رفت و گفت که عاقبت اکنون کسی پیدا شده است که میتواند داستانهای ملی را که بیست یا سی سال پیش دقیقی برای یکی از شاهان سامانی آغاز نهاده به پایان برد.در افسانه بودن این داستان جای هیچگونه شک و تردیدی نیست چرا که فردوسی در اوایل سلطنت محمود بخش اعظم شاهنامه را به پایان رسانیده بود و سالها پیش از به دنیا آمدن محمود سرایش منظومه عظیم خود را آغاز کرده بود.
2- بعضی از منابع این مبلغ را بیست هزار سکه نقره دانستهاند ولی ظاهرا شصت هزار درهم (سکه نقره) صحیحتر است.
3- نظامی عروضی سمرقندی در این ارتباط چنین گفته است: (در سنه اربع عشره خمسمائه به نیشابور شنیدم از امیر معزی که او گفت از امیر عبدالرزاق شنیدم به طوس که گفت، وقتی محمود به هندوستان بود از آنجا بازگشته بود، و وی به غزنین نهاده مگر در راه او متمردی بود و حصاری استوار داشت و دیگر روز محمود را منزل بردر حصار او بود. پیش او رسولی بفرستاد که فردا باید که پیش آیی و خدمتی بیاری، و بارگاه ما را خدمت کنی، و تشریف بپوشی و بازگردی. دیگر روز محمود بر نشست و خواجه بزرگ بر دست راست او همی راند، که فرستاده بازگشته بود و پیش سلطان همی آمد. سلطان با خواجه گفت، چه جواب دادهباشد، خواجه این بیت فردوسی را بخواند: اگر جز به کام من آید جواب/ من و گرز و میدان وافراسیاب / محمود گفت: این بیت کراست که مردی از او همی زاید. گفت بیچاره ابوالقاسم فردوسی راست که بیست و پنج سال رنج برد و چنان کتابی تمام کرد و هیچ ثمر ندید. محمود گفت سره کردی که مرا از آن یادآوری. که من از آن پشیمان شدهام. آن آزادمرد از من محروم ماند. به غزنین مرا یاد ده تا او را چیزی فرستم. خواجه چون به غزنین آمد بر محمود یاد کرد. سلطان گفت شصت هزار دینار ابوالقاسم فردوسی را بفرمای تا به نیل دهند و با شتر سلطانی به طوس برند و از او عذر خواهند. خواجه سالها بود تا در این بند بود. آخر آن کار را چون زر بساخت و اشتر گسیل کرد و آن نیل به سلامت به شهر طبران رسید. از دروازه رودبار اشتر در میشد و جنازه فردوسی به دروازه رزان بیرون همی بردند. در آن حال مذکری بود در طبران، تعصب کرد و گفت: من رها نکنم تا جنازه او در گورستان مسلمانان برند، که او را فضی بود. و هرچه مردمان بگفتند با آن دانشمند در نگرفت. درون دروازه باغی بود از آن فردوسی. او را در آن باغ دفن کردند. گویند از فردوسی دختری ماند سخت بزرگوار. صلت سلطان خواستند بدو سپارند قبول نکرد و گفت: بدان محتاج نیستم...)
4- گویند پس از آنکه شیخ ابوالقاسم گرگانی از نماز خواندن بر جنازه حکیم امتناع ورزید در شب فردوسی را به خواب دید کهدر بهشت مقامی بلند یافته است. از او پرسید که چگونه بدین مقام رسیدی؟ گفت به سبب این بیت که در آن از یکتایی خدایتعالی سخن گفتهام: جهان را بلندی و پستی تویی/ ندانم چهای، هر چه هستی تویی / اگر چه در صحت این داستان جای شک و تردید است ولی به هر صورت خود نمایانگر مقام والای علمی و دینی سخنسرای بزرگ ایران زمین است.
اثر بزرگ فردوسی شاهنامه است.
زندگی
در مورد زندگی فردوسی افسانههای فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرنهای اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شده است، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین مردم عادی، شاهنامهخوانها مجبور شدهاند برای زندگی او که مورد پرسشهای کنجکاوانه ? مردم قرار داشته است، داستانهایی سرِهم کنند.
تولد
بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ??? هجری قمری در روستای پاژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.
استدلالی که منجر به استنباط سال ??? شده است شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال ??? قمری میدانند:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت نوانتر شدم چون جوانی گذشت
فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد
و از این که فردوسی در سال ??? پنجاه و هشت ساله بوده است نتیجه میگیرند او در حدود سال ??? متولد شده است.
تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که درباره ی فردوسی نوشته است، در ده «باز» نوشته است که معرب «پاژ» است. منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کردهاند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمیدانند. پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در ?? کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.
نام او را منابع قدیمیتر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشتهاند و منابع جدیدتر از جمله مقدمه ی بایسنغری (که اکثر محققان آن را بیارزش میدانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بیبنیاد» خوانده است) و منابعی که از آن مقدمه نقل شده است، «منصور». نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شده است. محمدامین ریاحی، از فردوسیشناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کرده است. منابع کمارزشتر نامهای دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کردهاند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمه بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسه ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشته است که اعطای لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شده است و مخصوص به «امیران مقتدر» بوده است، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن میداند.
کودکی و تحصیل
پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی صاحب ده بوده است (ریاحی ????، ص ??) که میتوان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً مرفهی داشته است. در نتیجه خانواده ؛ فردوسی احتمالاً در کودکی مشکل مالی نداشته است و نیز تحصیلات مناسبی کرده است. بر اساس شواهد موجود از شاهنامه میتوان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبانهای عربی و پهلوی نیز آشنا بوده است. به نظر میرسد که فردوسی با فلسفه ؛ یونانی نیز آشنایی داشته است (ریاحی ????، ص ??).
جوانی و شاعری
کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بوده است. ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی بودند.
با وجود این که سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامه ؛ ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی میدانند، با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفتهاند که در دوران جوانی نیز شعر میگفته است و احتمالاً سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر اساس داستانهای اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی مردم وجود داشته است، شروع کرده است. این حدس میتواند یکی از دلایل تفاوتهای زیاد نسخههای خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخههایی قدیمیتری از این داستانهای مستقل منبع کاتبان شده باشد. از جمله داستانهایی که حدس میزنند در دوران جوانی وی گفته شده باشد داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش است.
فردوسی پس از اطلاع از مرگ دقیقی و ناتمام ماندن گشتاسبنامهاش (که به ظهور زرتشت میپردازد) به وجود شاهنامه ? ابومنصوری که به نثر بوده است و منبع دقیقی در سرودن گشتاسبنامه بوده است پی برد. و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا کتاب را پیدا کرده و بقیه ? آن را به نظم در آورد. (سید حسن تقیزاده حدس زده است که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد که با توجه به تاریخ به قدرت رسیدن غزنویان، که بعد از شروع کار اصلی شاهنامه بوده است، رد شده است.) فردوسی در این سفر شاهنامه ? ابومنصوری را نیافت ولی در بازگشت به طوس، امیرک منصور (که از دوستان فردوسی بوده است و شاهنامه ? ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق جمعآوری و نوشته شده بود) کتاب را در اختیار فردوسی قرار داد و قول داد در سرودن شاهنامه از او حمایت کند.
سرودن شاهنامه
شاهنامه مهم ترین اثر فردوسی و یکی از بزرگ ترین آثار ادبیات کهن فارسی می باشد.
فردوسی برای سرودن این کتاب در حدود پانزده سال بر اساس شاهنامه ? ابومنصوری کار کرد و آن را در سال ??? قمری پایان داد. فردوسی از آنجا که به قول خودش هیچ پادشاهی را سزاوار هدیه کردن کتابش ندید («ندیدم کسی کش سزاوار بود»)، مدتی آن را مخفی نگه داشت و در این مدت بخشهای دیگری نیز به مرور به شاهنامه افزود.
پس از حدود ده سال (در حدود سال ??? هجری قمری در سن شصت و پنج سالگی) فردوسی که فقیر شده بود و فرزندش را نیز از دست داده بود، تصمیم گرفت که کتابش را به سلطان محمود تقدیم کند از این رو تدوین جدیدی از شاهنامه را شروع کرد و اشارههایی را که به حامیان و دوستان سابقش شده بود، با وصف و مدح سلطان محمود و اطرافیانش جایگزین کرد. تدوین دوم در سال ??? هجری قمری پایان یافت (به حدس تقیزاده در سال ???) که بین پنجاه هزار و شصت هزار بیت داشت. فردوسی آن را در شش یا هفت جلد برای سلطان محمود فرستاد.
به گفته ؛ خود فردوسی سلطان محمود به شاهنامه نگاه هم نکرد و پاداشی را که مورد انتظار فردوسی بود برایش نفرستاد. از این واقعه تا پایان عمر، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه اضافه کرد که بیشتر به اظهار ناامیدی و امید به بخشش بعضی از اطرافیان سلطان محمود از جمله «سالار شاه» اختصاص دارد. آخرین اشاره ? فردوسی به سن خود یکی به حدود هشتاد سال است («کنون عمر نزدیک هشتاد شد/امیدم به یک باره بر باد شد») و یکی به هفتاد و شش سال («کنون سالم آمد به هفتاد و شش/غنوده همه چشم میشار فش»).
زندگینامه
حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی (فردوسی)
زندگینامه
حکیم ابوالقاسم فردوسی (329 ـ 411 ه. ق) حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن موسوم به ابوالقاسم فردوسی طوسی بزرگترین شاعر حماسهسرای ایران است که بقولی همانند او را تاکنون مادر فلک نزاییده است. مقام فردوسی در زنده نمودن تاریخ ایران و داستانهای ملی وحماسی ایران زمین و همچنین دمیدن نفسی تازه به زبان ادب فارسی بسیار شامخ است و از این روی او را شاعر ملی ایران خواندهاند. زندگی این دانشمند برجسته همچون سایر نامآوران چیره دست فرهنگ و ادب ایران در هالهای ازابهام و افسانه فرو رفته است; براساس روایت چهار مقاله که کهنترین منبع تاریخی از لحاظ نزدیکی به دوران حیات حکیم به شمار میرود فردوسی از خاندان دهقانان ایرانی و از اهالی و دهکده باژ از ناحیه طابران طوس بود. دهقاناندر آن روزگار زمینداران کوچکی به شمار میرفتند که به فرهنگ فارسی عشق میورزیدند و نسل به نسل آن را انتقال میدادند و فردوسی نیز که از نسل این ایرانیان اصیل به شمار میرفت همچون پیشینیان خود درصدد حفظ ارزشهای ملی ایران بود. حکیم در اوایل زندگی خود از تمکن مالی قابل ملاحظهای برخوردار بود و علاوه بر اینکه در باغ بزرگی در طابران طوس اقامت داشته و خدم و حشم نیز داشته است دارای زمین زراعی بود که درآمد زندگی آسوده و راحت خود را از طریق آن ملک تأمین مینمود.
در آن عهد سرزمین کهنسال ایران بتدریج زمینههای استقلال خود را فراهم میآورد و حکومتهای محلی که در مناطق مختلف سرزمین ما بویژه شرق ایران بوجود آمده بودند پرچمدار این نهضت بزرگ، که یکی از بخشهای آن توسعه و غنای زبان فارسی بود، به شمار میرفتند. در راستای این تلاش گسترده برای تجدید حیات ملی و ادبی ایران، در اوسط قرن چهارم هجری قمری تلاشهایی جدی برای گردآوریداستانهای ملی و باستانی صورت گرفت و چند شاهنامه ناتمام نیز که این داستانها را در قالبی از اشعار تنظیم کرده بودند بوجود آمد. حکیم ابوالقاسم فردوسی در جوانی و در روزگار زندگی آسوده و فارغ البال خود در طابران طوس دل در سودای شعر و شاعری داشت و در ایام فراغت و صفا اشعاری سرایش میداد. وی ظاهرا در 35 سالگی و شاید هم در 40 سالگی به حکم عشق و علاقهای که به زنده ساختن تاریخ کهن و پرافتخار ایران داشت کار سترگ خود را آغاز کرد که تا پایان عمر پرافتخارش نیز تداوم یافت. از میزان دانش و نحوه سوادآموزی حکیم اطلاع چندانی در دست نیست ولی به حکم آنکه در شاهنامه اطلاعات فراوانی در باب ادبیات عربی، شعر و ادب پارسی، تاریخ، فلسفه، کلام،حدیث و قرآن ارائه نموده است مشخص میگردد که حکیم فردوسی در اوان زندگی خویش مطالعات فراوان کرده است و احوال امم و امثال و حکم را خوانده و با معارف اسلامی بخصوص با قرآن آشنایی کامل داشته است. حکیمظاهرا به زبان پهلوی ساسانی و فنون جنگ و رزم نیز آگاه بوده است. استاد طوس در موقعیت بسیار خطیر و حساسی به سرودن شاهنامه و نظم داستانهای پهلوانان ایرانی همت گماشت، چرا که هر چند سلطه اعراب بر ایران بویژه بخش شرقی آن بسیار ضعیف شده بود و چند حکومت محلی نیز همچون سامانیان و آل بویهدر شرق و مرکز و شمال ایران بوجود آمده بودند ولی جنگ و کمشکشهای داخلی بین این حکومتها نشانههایی تلخ بود بر زوال و انحطاط این سلسلههای ملی ایرانی و روی کار آمدن فاتحان قدرتمند بیگانه. از این روی فردوسی که به رسالت عظیم خود پی برده بود سعی کرد مجموعه عظیمی فراهم آورد که برای همیشه در خاطره ایرانیان باقی ماند و تاریخ و زبان و هویت و ملیت ایرانی را دوباره زنده کند. وی در ابتدای کار بر سرمایه خود و حمایت تنی چند از دوستانش همچون حسین قتیب حاکم طوس و بزرگان آن ولایت علی دیلم وبودلف تکیه کرد و حاکم طوس برای تشویق او، شاعر را از پرداخت مالیات معاف نمود. تلاش بیوقفه حکیم در مرحله اول آن بیست سال تمام به درازا کشید و وی زمانی موفق به سرایش اکثر داستانهای شاهنامه گشت که چند سال از سقوط سلسله ایرانی سامانیان بدست ترکان قراخانی آل افراسیاب و سلطان محمود غزنوی میگذشت. تاریخ پایان رسانیدن شاهنامه را سال 400 ه.ق دانستهاند و براساس گفتههای حکیم که از لابهلای اشعار او مشهود است حکیم در طول این مدت دراز سختیهای فراوانی را متحمل گشت و ضربات فراوانی را هم از جنبه مادی و معیشتی وهم از لحاظ روحی پذیرا گردید که مهمترین آن درگذشت پسر جوان و برومندش بود که پیر طوس را سخت درهم شکست و غمگین و افسرده ساخت. شاعر که در این سالها با عسرت و تنگدستی همراه و همراز بود پس از اتمام شاهکار بزرگ خود به ناچار و برای گذراندن زندگی خود رو به دربار سلطان محمود غزنوی آورد و با عرضه شاهنامه خویش نظر سلطان رابه سوی آن جلب نمود. سلطان محمود پادشاهی ترک زبان و بیعلاقه به تاریخ و فرهنگ ایران بود ولی در ابتدای کارحکیم را بنواخت و او را مورد نوازش خود قرار داد و در شرایطی که در تلاش بود ترکان آل افراسیاب، متحدان پیشین خود در برانداختن سامانیان، را از قلمرو حکومت خویش بیرون راند تلاش کرد از کتاب شاهنامه برای تهییج احساسات ملی ایرانیان علیه ترکان آل افراسیاب (که مطابق روایات ملی ایران از نژاد تورانیان به شمار میرفتند) بهره جوید. سلطان محمود پس از مدتی موفق به شکست آنها شد و لذا روی خوشی به فردوسی نشان نداد و البته بدگویی مخالفان و حاسدان به حکیم نیز بیتأثیر نبود و آنان پیر طوس را رافضی خواندند و از تعصب شاه سنی متعصب علیه فردوسی شیعی به نفع خود بهرهبرداری کردند. تلاش خواجه حسن میمندی وزیر بافرهنگ شاه نیز به ثمر ننشست. سلطان محمود پس از ملاحظه هفت مجلد بزرگ شاهنامه مشتمل بر شصت هزار بیت نغز و دلکش و حماسی دستور داد معادل همین مقدار معین در ازای هر یک بیت یک درهم به شاعر بدهند واین توهینی بزرگ بود برای سخنسرای بزرگ طوس چرا که او بخوبی به قدر و قیمت شاهکار بزرگ خود آگاه بود.فردوسی مأیوس و سرشکسته از دربار سلطان محمود به گرمابهای رفت و پس از آن که بیرون آمد فقاعی خورد وصله سلطان را در کمال بیاعتنایی به حمامی و مرد فقاع فروش بخشید و در کسوتی ناشناس از بیم خشم شاه از غزنه گریخت. جاسوسان خبر بخشش صله سلطان را به دو فرو مایه که نشان از بیاعتنایی شاعر بزرگ ایران به جاه وجلال و مقام سلطان غزنه داشت به اطلاع محمود رساندند و در پی شاعر روانه شدند. فردوسی نیز که از خشم و غرورسلطان محمود آگاه بود چندی در هرات اقامت گزید و سپس از آنجا به نزد شهریار بن شروین حاکم طبرستان که ایرانی پاک نژادی بود رفت و هجویهای صد بیتی نیز علیه محمود سرود. شهریار حکیم را سخت گرامی داشت وهجویه صد بیتی او را نیز به یکصد هزار درم خرید و مانع از انتشار آن شد. استاد سخن فارسی سپس رهسپار دیار خود گشت و در گوشه عزلت و اندوه در سال 411 ه.ق بدرود حیات گفت. گویند سالها پس از رانده شدن فردوسی از دربار سلطان محمود، شاه در یکی از لشکرکشیهای خود به هندوستان به یاد حکیم میافتد و پشیمان از کرده ناصوابخود دستور میدهد مبلغ شصت هزار دینار طلا را با احترام فراوان به منزل فردوسی در طوس روانه سازند ولی هدیه سلطان زمانی به دروازه طوس رسید که جنازه حکیم را از یکی دیگر از دروازههای آن شهر تشییع مینمودند. صله سلطانی رابه تنها یادگار فردوسی دخترش که همچون پدر انسانی آزاده و بلند طبع بود سپردند ولی او آن را نپذیرفت و شصت هزار دینار وقف ساختن عمارت رباط چاهه که بر سر راه طوس به نیشابور و مرو بود گشت. جنازه حکیم نیز مورد جفای بدخواهانش قرار گرفت و شیخ ابوالقاسم گرگانی از عالمان قشری و متعصب به حکم اینکه فردوسی عمر خود را به ستایش پهلوانان مجوس گذرانیده است، اجازه دفن او را در قبرستان مسلمانان نداد و از این روی جسد شاعرگران مایه در باغ طبران که متعلق به خود فردوسی بود دفن گردید. بزرگترین شاهکار پیر فرهیخته طوس شاهنامه او بودکه با وجود گذشت دهها قرن همچون سندی از افتخاربرفراز گنبد رفیع زبان و ادب فارسی میدرخشد و همانگونه که اشاره شد فردوسی با نگارش این کتاب ارزنده و عظیمهویت ملی ایرانیان را به آنها باز شناساند و زبان شیرین فارسی را نه تنها از انحطاط نجات داد بلکه به آن اعتبار ورونق وافری بخشید. اساس شاهنامه نویسی یعنی توصیف زندگی شاهان و پهلوانان ایران به روزگاران باستان ایران باز میگردد و ظاهرا در دوره هخامنشیان و ساسانیان کتابهایی از این دست موجود بوده است. سنت شاهنامه نویسی پس از اسلام و در دوره حکومت سامانیان مجددا رونق گرفت و شاهنامههایی همچون شاهنامه مسعودی مروزی، شاهنامه ابوالمؤید بلخی، شاهنامه ابوعلی بلخی و شاهنامه ابومنصوری و شاهنامه دقیقی بوجود آمدند که ماخذ این شاهنامهها همان داستانهای اوستایی و کتابهای پهلوی همچون خوتاینامک (خدای نامه) بوده است. فردوسیدر سال 365 ه.ق با مطالعه این شاهنامهها دل به نظم شاهنامهای عظیم که تمامی داستانهای ملی ایران رادربرگیرد سپرد و تلاش سترگ خود را که میرفت ملتی را به شعر و قلم زنده نگاه دارد آغاز نمود. در شاهنامه، حکیم طوس پس از نعت خداوند توصیف دانش و خرد و مدح پیامبر اسلام(ص) و یارانش از کیومرث آغاز کرده و پس از نام بردن شرح زندگی پنجاه پادشاه داستانی و تاریخی و حالات و رزم و بزم پهلوانان و وزیران آنان کتاب خود را با شکست یزدگرد سوم ساسانی و فتح ایران توسط اعراب به پایان میرساند. داستان پادشاهی منوچهر و بیان آغاز تمدن بشر، ضحاک، کاوه آهنگر، فریدون، سام، زال، رستم، نوذر، افراسیاب، جنگهای ایرانیان و تورانیان،کیکاووس، هفت خوان رستم، سهراب، سیاوش، کیخسرو، بیژن و منیژه، ظهور زرتشت، اسکندر و اشکانیان و ساسانیان هر یک از داستانهای بسیار زیبا، شیرین و جذاب شاهنامه میباشند که خواننده را به عمق تاریخ ملی وحماسی ایران برده و غرور و افتخارات بزرگ ایرانیان را به آنان باز میشناسانند. شاهنامه اگرچه در بادی امر داستانرزمی ایران است ولی حکیم فردوسی در لابهلای این اشعار رزمی معانی باریک و مطالب عالی فلسفی و اجتماعی واخلاقی بسیاری را بیان کرده است که جذابیت این کتاب بزرگ را دو چندان ساخته است. نتیجههای اجتماعی واخلاقی که سخنسرای حکیم از داستانهای شگفت شاهنامه گرفته است و سخنان عبرتانگیز و پندهای سحرآمیزی که میدهد هر یک نشان و گواهی است از اینکه جهان و شکوه جهان گذراست و انسان باید در این عمردو روزه دلاور و بخشنده و فداکار و راستگو و دستگیر و نیکوکار باشد. حکیم طوس از طریق پندهایی که از زبان پهلوانان و شاهان و دانشمندان مانند اندرز منوچهر و نوذر و کیخسرو به ایرانیان و وصیت این شاه به گودرز و زال ورستم و... و سخنان پرمغز بزرگمهر آورده است حکمت عملی را به خوانندگان خود آموخته و آن را سرمشقی برای زندگانی بشر در نظر گرفته است. سخن سرای بزرگ ایران همچنین در شرح گاهنشینی و تاجگذاری شاهان بزرگی همچون گشتاسب و شاپور و بهرام و قباد و نوشیروان و هرمز از زبان آنان به نیایش خداوند و ستایش راستی و گسترش داد و دانش پرداخته و دستور زندگانی توأم با صلح و آرامش و عدالت را که میتوان برای تمامی جهانیان سرمشق قرار گیرد در اختیار انسانها گذارده است. حکیم با وجود اینکه شرح رزم و پیکار و دشمنیهای اقوام و ملل را گفته است ولی روح بزرگ او جهان رابا نظر وحدت دیده است و ستیزهجوییهای بشر را دلیل نادانی آنان برشمرده است. او حقیقت ادیان را مانند خود خداوند یکی دانسته است و خصومتهای ملل را بر سر دین ابلهانه توصیف کرده واز تفرقههای بیمایه مردم با تأثر یاد نموده است. با این حال و علیرغم احترام فردوسی به ادیان ایران باستان،فردوسی ایمان عمیق خود به اسلام و تعلقش به مذهب تشیع و اهل بیت(ع) را بارها آشکار ساخته است. پیر طوس در شاهکار بزرگ خود احساسات بشری را با سخنان زیبا و عبارتهای دلربا و دلانگیزی تصویر و تعبیر نموده و نشان داده است که در خلق صحنههای عاشقانه نیز به همان میزان صحنههای رزم و نبرد تبحر و تسلط دارد. سخن در باب شاهنامه و اهمیت آن بسیار است و دریغا که محدودیت این مقال اجازه بحث بیشتر را در این خصوص نمیدهد. این دیوان ارجمند شعر و ادب فارسی سند ملت ماست و داستانهای پهلوانان ایرانی شاهنامه به تک تک ایرانیان درس شجاعت و عفت و فداکاری و میهندوستی و وفا میآموزد. شاید به همین دلیل است که داستانهای این کتاب جاودانی با وجود گذشت قرنها و قرنها هنوز در گوشه و کنار ایران از پایتخت تا دورافتادهترین شهرها و روستاها در منازل و قهوهخانهها و چادرهای ایلات و عشایر به شیوه نقالی جاری میشود و مردم ایران را ازهر نژاد و طایفه و دین و مذهب شیفته روح بلند و دلاوریهای پهلوانان ایران و عواطف انسانی آنها مینماید. ابیاتی وی در شاهنامه خود گویای بلندی نظر و آزادگی روح فردوسی و تسلط شگرف او در آرایش صحنهها،گزینش کلمات، ترکیب استادانه اجزای جملات و ارایه تصاویر متناسب با موضوع و صور حسی خیال است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ