ویِژگی ها
1. تقوا و خود سازی
چنانکه گذشت ایشان در نوجوانی به میدان خودسازی گام نهاد، و در فراگیری علوم و تزکیه نفس چنان جدی بوده و هستند که گویا کاری غیر از آن ندارند، و همواره در آموزش های اخلاقی بر این نکته اصرار دارند که تلاشی پیگیر و ریاضتی فراگیر لازم است تا انسان در جبهه ستیز با رذیلتهای اخلاقی و در جهاد اکبر با هواهای نفسانی، سر بلند و پیروز گردیده و به سازندگی خویش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپایی دانش و اخلاق بوده و مؤکداً به خطر جدایی علم و تزکیه هشدار میدهند و زیان عالم غیر مهذّب و دانش بدون تزکیه را از هر ضرر و زیان دیگری بیشتر میدانند.
آن بزرگوار، انسان مخلص و مشتاقی است که در همه حال عقربه زندگی و حیات خوی را به سوی خدا چرخانده، و کوشیده است تا پیوسته در حوزه جاذبه الهی قرار گرفته و به همه چیز و همه کس با دید خداخواهی بنگرد.
یکی از مجتهدان بزرگ در این باره گفته است:
« ایشان را نمی شود گفت آدم با تقوایی است، بلکه ایشان عین تقوا و مجسمه تقواست. »
آیت الله شیخ جواد کربلایی می گوید:
« یکی از آقایان که کم و بیش از حالات ایشان مطلع و از هواداران ایشان نیز بودند می گفت: آقا هر شب یا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فکر در مجاری معارف الهی می گذرانند، و هیچ گاه حاضر نبودند که وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بیهوده شرکت کنند، و کاملاً در مقام احتراز از صحبتهای بیهوده بوده و وقت رفتن به درس و یا تشرف به زیارت حضرت امیر- روحی فداه- عبایش را بر سر کشیده و بدون التفات و توجه به کسی می رفتند، که چند بار خودم نیز مشاهده کردم... ایشان کاملاً کتوم هستند مخصوصاً درباره حالات شخص خودشان، و همچنین درباره بیان الطاف خاصه ای که حق تعالی به ایشان مرحمت فرموده کتوم هستند. »
2. زهد و ساده زیستی
اولیای خدا بر خلاف عموم مردم که به ظاهر دنیا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقیقت دنیا می نگرند، و به فردای خویش می پردازند و بدینسان هماره از قید مطامع گریخته و با صفای قناعت و ساده زیستی، روحی سرشار از معنویت را به دست می آورند، در حالی که مردم در انبوه ظلمت های غفلت و تشریفات زندگانی و آزمندیهای آن غرق و سرگردانند.
آیت الله بهجت نیز از این دسته اولیای خدا می باشد. ایشان زاهد عارفی است که پیوسته بی رغبت به دنیا و آزاده و بی تکلف زیسته است، آن بزرگوار از برجسته ترین چهره های زاهد و وارسته زمان ماست که چنان در جاذبه معنویات قرار گرفته و به حقیقت و باطن دنیا توجه داشته که ذره ای به تعلقات و مادیات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلق پذیرفته آزاد بوده است. او نه تنها چنین اندیشیده و از دنیا و مظاهرش گریزان بوده بلکه در عمل و زندگانی معیشتی نیز در همین راستا حرکت کرده است.
زندگی ساده او در خانه ای قدیمی و محقر در قم، و مقاومت ایشان در برابر خواسته های مکررعلما و مردم برای تعویض خانه، گواهی صادق بر روح بزرگ و زاهدانه این پیر فرزانه است.
آیت الله مصباح در مورد زهد و ساده زیستی ایشان می گوید:
« آیت الله بهجت منزلی جنب مدرسه حجتیه اجاره کرده بودند، و بعد تغییر منزل دادند و در اوائل خیابان چهار مردان فعلی یک خانه ای اجاره کرده بودند که ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت، و در وسط آن اتاقی که ما خدمت ایشان می رسیدیم پرده ای کشیده شده بود که پشتش خانواده شان زندگی می کردند و ما این طرف پرده می نشستیم و از حضور ایشان بهره مند می شدیم. زندگی بسیار ساده و دور از هر گونه تکلف و توأم با یک عالم نورانیت و معنویت...
الان نیز خانه ایشان ظرفیت اینکه تعداد زیادی در آن اجتماع بکنند ندارد، و دو سه اتاق کوچک دارد با همان گلیمهایی که از چهل- پنجاه سال پیش داشتند. بعد از مرجعیت نیز منزلشان هیچ تغییری نکرده، لذا جای پذیرایی و ملاقات از بازدید کنندگان کم است، از این رو در اعیاد و ایام سوگواری در مسجد فاطمیه جلوس می فرمایند، و کسانی که می خواهند ایشان را زیارت کنند آنجا خدمتشان می رسند. »
آیت الله مسعودی نیز می گوید:
« بارها آمدند برای ایشان خانه بخرند قبول نکردند، من خودم چند مرتبه به ایشان گفتم: آقا! این منزل خراب است، از نظر وضع شرعی هم معلوم نیست آدم بتواند اینجا زندگی کند. اصلاً توجهی نکردند. »
3. عبادت
یکی از عوامل مهم موفقیت انسان که می تواند برای دیگران الگو و راهنما قرار گیرد، تقید ایشان به اعمال عبادی و تعبد ایشان است.
ارتباط استوار آیه الله العظمی بهجت با خداوند متعال، ذکرهای پی در پی، به جای آوردن نوافل، شب زنده داریهای کم نظیر ایشان بسیار عبرت انگیز است.
سالهای سال نماز جماعت ایشان از شورانگیزترین، با صفا ترین و روح نوازترین نمازهای جماعت ایران اسلامی بوده و هست. در این نماز عالمان وارسته و خداجوی، بسیاری از طلاب تقوا پیشه، بسیجیان رزمجو و دلداده خدا، و دیگر قشرهای مردم شرکت می کردند. این نماز چنان پر معنویت است که گاه به ویژه در شبهای جمعه صدای گریه آیت الله بهجت با نوحه و ناله غم انگیز نمازگزاران همراه می شود، و روحها به پرواز در می آید و چشمها به اشک می نشیند، و فضای دلها نورانی می گردد. چنین فضای معنوی و روح نوازی در این زمان در هیچ نماز جماعتی وجود ندارد. بی جهت نیست که بسیاری از اوقات در مسجدی که ایشان نماز جماعت اقامه می کنند جا برای نماز گزاران تنگ می گردد و عده کثیری حتی آنان که مشتاقانه و به امید کسب فیض از این نماز پر معنویت، از راه های دور آمده اند مجبور به ترک مسجد می شوند.
این نماز همواره مورد توجه اولیای خدا بوده و هست، علامه طباطبائی(ره) در آن شرکت می جسته، و آیت الله بهاء الدینی(ره) نیز عنایت خاصی به نماز جماعت ایشان داشته اند. در این ارتباط آیت الله محمد حسن احمدی فقیه یزدی خاطره ای را نقل می کنند که ذکرش در اینجا مناسب است. وی می گوید:
« شبهای ماه رمضان آیت الله بهاء الدینی زودتر از آیت الله بهجت نماز می خواندند، ایشان خواست یکی از نزدیکان را به جایی بفرستد، آن شخص گفت: اگر بروم از نماز شما محروم می شوم. آقای بهاء الدینی فرمودند: بر این کار را انجام بده و بعد از افطار برو پشت سر آقای بهجت نماز بخوان. »
آقای مصباح نیز درباره سابقه نماز جماعت دل انگیز ایشان می گوید:
« آیت الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامه ای داشتند که پیش از غروب قدم زنان به سوی صفائیه ( که آن وقتها در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزدیکهای پل صفائیه دیگر زمین مزروعی بود )، می رفتند و مقدار زیادی از زمینهای مزروعی را می گذشتند و در آنجا می نشستند و بعد نماز مغرب و عشاء را در آن زمینها می خواندند و بعضی دوستان که علاقه مند بودند خدمت ایشان می رسیدند.
یکی از آن دوستان نقل می کرد:
آیت الله بهجت یک شب بعد از نماز فرمودند:
« اگر سلاطین عالم می دانستند که انسان در حال عبادت چه لذتهایی می برد، هیچ گاه دنبال این مسائل مادی نمی رفتند...»
وقتی که این منزلی را که اینک در آن اقامت دارند خریدند، چون نزدیکتر بود بیشتر دوستان در همین منزل برای نماز خدمتشان می رسیدند، بعد ایشان را به مسجد فاطمیه دعوت کردند و آنجا محل اجتماع کسانی بود که علاقه مند بودند از نماز ایشان استفاده کنند، و تاکنون همچنان قریب به چهل سال است که در مسجد فاطمیه در سه وقت نماز جماعت اقامه می کنند، و اخیراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل کرده اند و دید و بازدیدهای اعیاد و ایام سوگواری نیز در همان مسجد انجام می گیرد. »
آیت الله شیخ جواد کربلایی درباره نماز شب و گریه های نیمه شب ایشان می گوید: « جناب آیت الله بهجت در جدیت در نماز شب و گریه در نیمه های شب مخصوصاً شبهای جمعه کوشا بودند. یکی از علما و مشاهیر به من فرمودند که: شب جمعه در مدرسه سیّد(ره) در نجف اشرف در نیمه شب شنیدم که ایشان با صدای حزین و ناله و گریه در حالی که سر به سجده گذاشته بود مکرّرَاً به حق تعالی عرضه می داشت:
« إلهی! من لی غیرک، أسأله کشف ضرّی والنّظر فی أمری:
معبودا! من جز تو چه کسی را دارم که از او بخواهم رنجوری مرا بر طرف کرده و نظری به امورم نماید. دعای کمیل »
4. زیارت و توسل
آیت الله بهجت حتی با این سنّ و سال برنامه روزمره خویش را به این صورت آغاز می کنند: هر روز با نهایت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه علیها السلام شرفیاب می گردند. و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر می ایستد و بعد زیارت عاشورای حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را قرائت می کنند.
مؤلف کتاب انوار الملکوت از قول آیت الله شیخ عباس قوچانی، وصّی مرحوم میرزا علی آقای قاضی نقل می کند که:
« آیت الله العظمی بهجت بسیار به مسجد سهله می رفتند و شبها تا صبح به تنهایی در آن جا بیتوته می کردند. یک شب بسیار تاریک که چراغی هم در مسجد روشن نبود، در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا کرده و برای تطهیر و وضو به ناچار می بایست از مسجد بیرون رفته و در محلّ وضو خانه که بیرون مسجد در سمت شرقی آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفی در اثر عبور این مسافت و در ظلمت محض و تنهایی در ایشان پیدا می شود، به مجرد این خوف ناگهان نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار میشود، ایشان با آن نور خارج می شوند و تطهیر نموده و وضو می گیرند و سپس به جای خود بر می گردند و در همه این احوال، آن نور در برابر ایشان حرکت می کرده تا اینکه به محل خود می رسند آن نور ناپدید می شود. »
5. تواضع و فروتنی
شهرت گریزی، هوی ستیزی و فروتنی از دیگر ابعاد برجسته شخصیت معنوی ایشان است؛ با اینکه فقیهی شناخته شده و مجتهدی صاحب نام و از برجستگان حوزه علمیه قم می باشند، نه تنها تا کسانی که از ایشان مسن تر بودند و یا جلوتر بودند، بلکه تا هم دوره ایهای ایشان در قید حیات بودند هیچگاه اجازه انتشار توضیح المسائل خود را نمی دادند، تا اینکه با در خواستهای مکرر عالمان راضی شدند فتاوایشان به چاپ برسد، با این حال اکنون نیز به هیچ وجه اجازه نمی دهند رساله شان را از وجوهات شرعیه چاپ کنند.
و نیز در مجالسی که از طرف ایشان برگزار می شده است، ایشان به خطبای مجالس توصیه می فرمودند که: حتی از ذکر نام ایشان در مجلس خود داری کنند. و این، خود دلیل اوج هوی ستیزی و هوس پرهیزی این مرجع بزرگ است.
حاج آقا قدس درباره تواضع و شکسته نفسی ایشان می گوید:
« روزی با مهمان خودم، مرحوم حجة السلام حاج شیخ نصر الله لاهوتی به خدمت آقا رفتیم. آقای لاهوتی گفتند: آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، کسی از شما انتقاد می کرد و من عصبانی شدم. آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمی را که رو به دنیا آورد متهم سازید. من خیلی ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگی این آقا رو به دنیا آوردن است، پس تکلیف ما چیست؟ »
6. سیر و سلوک و مقام معنوی
آیت الله بهجت در سیروسلوک سابقه دهها ساله دارد، ایشان از شاگردان عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی (ره) و مورد توجه خاص آن استاد بزرگ بوده و در اوان جوانی، مراحلی را در عرفان سپری کرده اند.
بعضی از نزدیکان مرحوم قاضی می گفتند:
« از مقامات و مراحلی که ایشان طی کرده اند اطلاع داریم، ولی عهدی داریم با ایشان که به احدی نگوییم. »
عارف بزرگی چون امام خمینی (قدس سره) به ایشان عنایتی خاص داشته اند. امام بعد از بازگشت به قم در اول انقلاب، در بیت ایشان حضور یافته و به دیدار یکدیگر نایل می آیند.
مؤلف کتاب انوارالملکوت نیز در این باره می نویسد:
« آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت فومنی از شاگردان معروف آیت الحق و سند عرفان، عارف بی بدیل مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی تبریزی(ره) در نجف اشرف بوده اند، و در زمان آن مرحوم، دارای حالات و مکاشفات غیبیه الهی بوده و در سکوت و مراقبه، حد اعلایی از مراتب را حایز بوده اند.»
و بخاطر همین ویژگی بوده است که مرحوم آقای قاضی عنایت خاصی نسبت به ایشان داشت آقا ضیاءالدین آملی فرزند آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی در جلسه درس آیت الله بهجت در حضور ایشان برای حضار نقل کرده بود که من به چشم خود دیدم که مرحوم آقای میرزا علی آقای قاضی در نماز به ایشان اقتدا نمودند.
هجرت
ایشان بعد از تکمیل دروس، در سال 1363 ه.ق. موافق با 1324 ه.ش. به ایران مراجعت کرده و چند ماهی در موطن خود فومن اقامت گزید و بعداً در حالی که آماده بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام و اطّلاع یافتن از وضعیت حوزه قم را کرد، ولی در طول چند ماهی که در قم توقف کرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، یکی پس از دیگری شنیده می شد، لذا ایشان تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت کند.
در قم از محضر آیت الله العضمی حجت کوه کمره ای استفاده کرده و در بین شاگردان آن فقید سعید درخشید. چند ماهی از اقامت حضرت آیه الله العظمی بروجردی در قم نگذشته بود که آیت الله بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آیات عظام امام خمینی، گلپایگانی و ... به درس فقید سعید مرحوم بروجردی حاضر شد.
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
« آیت الله بهجت از همان زمانی که مرحوم آیت الله بروجردی(ره) در قم درس شروع کرده بودند از شاگردان برجسته واز مُستَشکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولاً استادانی که درس خارج می گویند، در میان شاگردانشان یکی دو سه نفر هستند که ضمن اینکه بیش از همه مطالب را ضبط می کنند احیاناً اشکالاتی به نظرشان می رسد که مطرح و پی گیری می کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران دقیق ترند، و اشکالاتشان علمی تر و نیاز به غور و بررسی بیشتری دارد، و ایشان در آن زمان چنین موقعیتی را در درس مرحوم آیت الله بروجردی داشتند. »
تدریس
آیت الله بهجت در همان ایام که در درس آیات عظام اصفهانی، کمپانی و شیرازی حضور می یافت، ضمن تهذیب نفس و تعلم، به تعلیم هم می پرداخت و سطوح عالیه را در نجف اشرف تدریس می کرد. پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه می دادند. در رابطه با تدریس خارج فقه توسط ایشان نیز در مجموع می توا ن گفت که ایشان بیش از چهل سال است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گریزی غالباً در منزل تدریس کرده است، و فضلای گرانقدری سالیان دراز از محضر پر فیض ایشان بهره برده اند.
شیوه تدریس
آیت الله مصباح در مورد روش تدریس ایشان می گوید:
« ایشان در بیان مطالب سعی می کردند ابتدا مسأله را از روی کتاب شیخ انصاری قدس سره مطرح کنند، و بعد هر کجا مطلب قابل توجهی از دیگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدس سره در طهارت، و از مرحوم حاج آقا رضا همدانی و دیگران مطالب برجسته ای داشتند آن را نقل می کردند، و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصی داشتند آن را بیان می کردند. این شیوه از یک طرف باعث این می شد که انسان از نظر استادان بزرگ در یک موضوع آگاه بشود و در عین حال صرفه جویی در وقت می شد. استادان دیگر هم برای تدریس شیوه های جالبی داشتند که شاید برای مبتدی مفیدتر بود که هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح می کردند، ولی خوب این باعث می شد که وقت بیشتری گرفته بشود و احیاناً مطالبی تکرار بشود.
در ضمن تدریس، در میان نکته هایی که از خود ایشان ما استفاده می کردیم و طبعاً بعضی از این نکته ها چیزهایی بود که ایشان از استادانشان شفاهاً دریافت کرده بودند، به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و دارای دقتهای کم نظیری بر می خوردیم. »
آیت الله مسعودی که خود سالها از درس آیت الله العظمی بهجت بهره برده اند درباره ویژگی تدریس ایشان می گوید:
« سبک درس ایشان سبک خاصی است. معمولاً آقایان مراجع و بزرگان در درس خارج یک مسأله ای را مطرح می کنند و اقوال دیگران را یکی یکی ذکر می کنند، سپس یکی را نقد می کنند و دیگری را تأیید، و سرانجام یکی از آن نظرات را می پذیرند، یا نظریه دیگری را انتخاب می کنند. ولی ایشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمی کنند بلکه ابتدا مسأله را مطرح می کنند و بعد روند استدلالش را بیان می کنند. اگر شاگرد آراء علماء را دیده و مطالعه کرده باشد، می فهمد که دلیلی را که استاد ذکر می کند چه کسی گفته است، و اشکال یا تأییدی را که می کند می فهمد به سخن چه کسی اشکال یا قول چه کسی را تأیید می کند. لذا هر کس بخواهد در درس ایشان شرکت کند باید مبانی و نظرات آقایان دیگر را دیده باشد. »
آیت الله محمد حسین احمدی فقیه یزدی درباره شیوه درس ایشان می گوید:
« نوعاً ایشان چند مسئله اصلی یا فرعی را که عنوان می فرمودند بعد از توجه به ظرافتهای حدیث و روایت و یا آیه شریفه ای که دلالت بر موضوع بحث داشت، مقایسه ای بین موضوع بحث و سایر بحثهای مشابه می نمودند و دقت عقلی و فکری خاصی در تعادل آن دو انجام می دادند، آنگاه نتیجه می گرفتند که انصافاً نتیجه علمی و جدید بود. و حقیقتاً مطلبی را که ذکر می کردند ناشی از اوج و عظمت دید و فکرشان بود که از ائمه علیهم السلام و اسلام گرفته بود و اجتهاد صحیح نیز هم این گونه بحث و تجزیه و تحلیل کردن است. »
موعظه در درس
حجة السلام والمسلمین قدس، امام جمعه کلاچای که خود سالها در درس ایشان حضور داشته است می گوید:
« روال آیت الله العظمی بهجت این بود که پیش از شروعِ درس، حدود ده دقیقه موعظه می کرد، ولی نه به عنوان موعظه بلکه به عنوان حکایت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود که منظور اصلی آیت الله مصباح یزدی که سالها در درس خارج فقه ایشان شرکت می کردند (15سال)، علاوه بر استفاده علمی، استفاده از روحیه ملکوتی آقا بوده است. »
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
« آیت الله بهجت گاهی داستانی را یا حدیثی را نقل می کردند که برای ما تعجب آور بود ایشان چه اصراری دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه می کنند، از جمله مطلبی که ایشان در تذکّرات پیش از درس اصرار می کردند امامت امیر المؤمنین علیه السلام بود، ما تعجب می کردیم که ما مگر در آن حضرت شک داریم که ایشان این قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت علی علیه السلام را برای ما بیان کنند. یک خورده ته دلمان گله مند بودیم که چرا به جای این مطالب یک چیز هایی که بیشتر حاجت ماست ( در امور اخلاقی و معنوی ) مطالبی را نمی گویند. اما بعد از این که به پنجاه- شصت سالگی رسیدیم، در بسیاری از مباحث دیدیم که آن نکته هایی که ایشان چهل سال پیشتر در درسشان درباره امامت علی علیه السلام می فرمودند به دردمان می خورد. گویا ایشان آن روز می دید که یک مسائلی بناست در آینده مورد غفلت و تشکیک قرار بگیرد.
شاید اگر توجه های ایشان نبود ما انگیزه ای نداشتیم درباره این مسائل مطالعه ای داشته باشیم، حتی از نکته هایی که ایشان چهل سال پیش بیان می کردند امروز بنده در نوشته هایم در مورد مسائل اعتقادی یا جاهای دیگر استفاده کردهام. »
جایگاه علمی
گواهی استادان و هم دوره ایها و نیز شاگردان برجسته که بخشی از آن در ذیل می آید نمایانگر دقت نظر و نبوغ برجستگی علمی ایشان است:
از آن جمله گویند:
روزی ایشان در درس کفایه یکی از شاگردانِ مرحوم آخوند خراسانی به نحوه تقریر مطالب آخوند خراسانی توسط استاد اعتراض می کند، ولی با توجه به اینکه از همه طلاب شرکت کننده در درس کم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدی پیش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار می گیرد، ولی در آن هنگام ناگهان استاد وارد می شود و متوجه اعتراض شاگردان به ایشان می گردد. سپس خطاب به آنان می فرماید: « با آقای بهجت کاری نداشته باشید. » همه ساکت می شوند آنگاه استاد ادامه می دهد: « دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه می کردم متوجه شدم که حقّ با ایشان است » و پس از این سخن، از جدیت و نبوغ آیت الله بهجت تمجید می نماید.
یکی از دانشمندان نجف می گوید:
« ایشان در درس، به مرحوم آیت الله کمپانی امان نمی داد، و پیوسته بحثها را مورد نقد قرار می داد. »
مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری نیز می گوید:
« ایشان با اظهار نظرهای دقیق و اشکالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزی مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ایرادها برای ما هم مفید بود؛ ولی آقای بهجت برای گریز از شهرت دیگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه می دادند معلوم می شد اگر بالاتر از دیگران نباشند بی شک کمتر از آنان نیستند. »
مرحوم علامه محمد تقی جعفری می گوید:
« آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازی مکاسب می خواندیم، آیت الله بهجت نیز که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت می نمودند، خوب یادم هست که وقتی ایشان اشکال می کردند آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجه می شد، یعنی خیلی دقیق و عمیق به اشکالات آقای بهجت توجه می کرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود. »
آیت الله سید محمد حسین طهرانی در کتاب انوارالملکوت می نویسد:
« آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی، وصیّ سید علی آقای قاضی می فرمودند: آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی حاضر می شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سیّد باز می گشتند بعضی از طلابی که در درس برای آنها اشکالاتی باقی مانده بود به حجره ایشان می رفتند و اشکالشان را رفع می نمودند. و چه بسا ایشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ایشان می پرسیدند و ایشان هم مانند بیداری جواب می دادند جواب کافی وشافی، و چون از خواب بر می خاستند و از قضایا و پرسشهای در حال خواب با ایشان سخن به میان می آمد ابداً اطلاع نداشتند و می گفتند: هیچ به نظرم نمی رسد و از آنچه می گویید در خاطرم چیزی نیست. »
آیت الله مشکینی می گوید:
« ایشان از جهت علمی ( هم در فقه و هم در اصول ) در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند. »
حجة السلام و المسلمین امجد می گوید:
« ایشان در علمیت در افق اعلی است. فقیهی است بسیار بزرگ، و معتقدم که باید مجتهدین پای درسشان باشند تا نکته بگیرند و بفهمند، و حق این است که درس خارج را باید امثال آیت الله بهجت بگویند نه آنهایی که به نقل اقوال بسنده می کنند. »
تشویق بزرگان به شرکت در درس ایشان
آیت الله مصباح می گوید:
« اولین چیزی که ما را جذب کرد آن جاذبه معنوی و روحانی ایشان بود. ولی تدریجاً متوجه شدیم که ایشان از لحاظ مقامات علمی و فقاهت هم در درجه بسیار عالی قرار دارد. این بود که سعی کردیم خدمت ایشان درسی داشته باشیم تا وسیله ای باشد هم از معلومات ایشان بهره ای ببریم، و هم بهانه ای باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات روحی و معنوی آقا بهره مند شویم. کتاب طهارت را در خدمت ایشان شروع کردیم، ابتدا در یکی از حجرات مدرسه فیضیه چند نفر از دوستان شرکت می کردند، و بعد از گذشت یک سال، یکی دو سالی هم در حجره ای در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی) خدمت ایشان درس داشتیم، و بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد از آن به بعد در منزل، خدمتشان می رفتیم که یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم، و بعد یک دوره هم مکاسب و خیارات را که تقریباً حدود 15 سال ادامه پیدا کرد. ما در درس ایشان استفاده هایی می بردیم که در بسیاری از درسها کمتر یافت می شد. »
شهید بزرگوار استاد مطهری(ره) نیز به درس ایشان عنایت خاصّی داشتند. آیت الله محمد حسین احمدی یزدی در این رابطه می گوید:
« آیت الله شهید مطهری درباره درس آیت الله بهجت به ما خیلی سفارش می کرد و می فرمود: حتماً در درس ایشان شرکت کنید مخصوصاً در اصول، چون آقای بهجت درس آقا شیخ محمد حسین اصفهانی را دیده حتماً در درس ایشان شرکت کنید.»
استاد خسرو شاهی می گوید:
« بنده در درس فقه خارج خیارات آیت الله العظمی شیخ مرتضی حائری شرکت می کردم. ایشان اواخر عمر مریض بودند و درسشان تعطیل شد. یک روز وقتی که آیت الله حایری از حرم بیرون می آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض کردم: ان شاء الله درس را شروع می فرمایید؟
فرمودند: نه. بعد فرمودند:
« شما که جوان هستید من یک ضابطه ای را در اختیار شما قرار بدهم، و آن اینکه درس کسانی شرکت بکنید که فقط نقل اقوال نکنند، بلکه اقوال را بررسی کرده و نکاتی را در درس بیان کنند که در فعلیت رساندن ملکه اجتهاد خیلی سودمند باشد. چون درسی برای شما مفید است که این ملکه اجتهاد را از قوه به فعلیت برساند، و تنها به نقل اقوال کفایت نکند. »
من همان جا به ایشان عرض کردم: جناب عالی کسی را با اسم برای ما معرفی بفرمایید. فرمودند: « من از اسم بردن معذورم. » عرض کردم: من در درس آیت الله العظمی بهجت شرکت می کنم. ایشان اظهار رضایت نمود و تبسم کردند و فرمودند: « درس ایشان از نظر دقت و محتوا همین قاعده و ضابطه ای را که به شما گفتم دارد، خوب است که در درس ایشان شرکت می کنید. درس ایشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمی هم از جهت اخلاقی، این درس را ادامه بدهید. »
تالیفات
حضرت آیت الله بهجت دارای تألیفات متعددی در فقه و اصول هستند که خود برای چاپ اکثر آنها اقدام نکرده اند، و گاه به کسانی که می خواهند آنها را حتی با غیر وجوه شرعیه چاپ کنند، اجازه نمی دهند و می فرمایند: هنوز بسیاری از کتابهای علمای بزرگ سالهاست که به گونه خطی مانده است، آنها را چاپ کنید نوبت اینها دیر نشده است.
فهرست عمده تألیفات ایشان که برخی نیز با اصرار و پشتکاری برخی از شاگردانشان به چاپ رسیده، عبارتند از:
الف) کتابهای چاپ شده:
1. رساله توضیح المسائل ( فارسی و عربی )
2. مناسک حجّ
دو کتاب فوق توسط برخی از فضلا بر اساس فتاوی ایشان تألیف و پس از تأیید آقا به چاپ رسیده است.
3. وسیله النجاة
این کتاب در بردارنده نظرات فقهی ایشان در اکثر ابواب فقه است که در متن وسیله النجاه آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی(ره) گنجانده شده و نهایتاً جلد نخست آن با تأیید ایشان به چاپ رسیده است.
4. جامع المسائل
این کتاب مجموعه حواشی ایشان بر کتاب « ذخیره العباد» استادش آیت الله العظمی محمد حسین غروی اصفهانی، و نیز تکمیل آن تا آخر فقه می باشد، که قسمتهایی از آن ابتدا با نام « ذخیره العباد» با حروفچینی نه چندان زیبا و در تعداد نسخه اندک در اختیار برخی از شاگردان و خواصّ ایشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از این مجموعه که قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به خاطر کثرت فروع فقهی که توسط حضرت آیت الله بهجت بر اصل کتاب افزوده شده و جامعیت آن « جامعُ المسائل » نام گرفته و به همت برخی از شاگردان ایشان به چاپ رسید.
ب) تألیفات آماده چاپ و نشر:
1. جلد اول از کتاب صلوة
آیت الله بهجت در این کتاب با سبکی ویژه و تلخیص مطالب به ترتیب مباحث
« جواهر الکلام» به بیان نظریات نو و ابتکاری خویش پرداخته اند.
2. جلد اول از دوره اصول
این کتاب تقریبا" به ترتیب « کفایه الاصول» نگارش یافته است، و بارها توسط ایشان مورد مداقّه و تجدید نظر قرار گرفته، و نظریاتی نو در بسیاری از مباحث اصول را در بردارد.
3. تعلیقه بر مناسک شیخ انصاری
این کتاب در بردارنده نظرات ایشان درباره مناسک حجّ می باشد.
ج) تألیفاتی که هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است:
1. بقیه مجلّدات دوره اصول
2. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری
که به ترتیب مکاسب شیخ انصاری(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه مباحثی که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن « شرائع الاسلام » نگارش یافته است، ایشان در این دوره از مباحث فقهی نظرات جدیدی را ارائه داده اند.
3. دوره طهارت
در این کتاب نیز آیت الله بهجت بسان دوره « کتاب الصلوة » به ترتیب مباحث
« جواهر الکلام» با تلخیص و نو آوری نظرات خویش را مطرح نموده اند.
4. بقیه مجلّدات دوره کتاب الصلوة
همچنین ایشان در تألیف سفینة البحار با مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) همکاری داشته اند، و قسمت زیادی از سفینة البحار خطی، به خط ایشان نوشته شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگینامه
حضرت آیة الله العظمى آقاى حاج شیخ محمد تقى بهجت (رحمه الله) در اواخر سال 1334 ه ق در شهر فومن واقع در استان «گیلان» به دنیا آمد و هنوز شانزده ماه از عمرش نگذشته بود که مادر را از دست داد .
تحصیلات ابتدایى حوزه را در مکتب خانه فومن به پایان رساند و پس از تحصیلات ادبیات عرب در سال 1348 ه ق هنگامى که تقریبا 14 سال از عمر شریفش مى گذشت، براى تکمیل دروس حوزوى عازم (عراق) شد و حدود 4 سال درکربلا معلى اقامت نمود و علاوه بر تحصیل علوم رسمى از محضر استادان بزرگ آن سامان، از جمله مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم خویى (غیر از آیت الله العظمى خویى معروف) بهره برد و در سال 1352 ه ق براى ارائه تحصیل به «نجف اشرف» رهسپار گردید و سطح عالى علوم و حوزه را در محضر آیات عظام از جمله حاج شیخ مرتضى طالقانى (ره) به پایان رساند و پس از درک محضر آیات عظام: حاج آقاى ضیاء عراقى و میرزاى نائیینى (رحمةالله) در حوزه درسى آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى وارد شد.
افزون بر این ایشان از محضر آیات عظام حاج سید ابوالحسن اصفهانى و حاج شیخ محمد کاظم شیرازى (رحمةالله) صاحب حاشیه بر مکاسب - و در حوزه علوم عقلى، کتاب (الاشارات والتنبیهات) و (اسفار) رانزد آیت الله سید حسین بادکوبهاى (ره) فراگرفت و در زمان تلمذ به تدریس سطوح عالى پرداخت و در تالیف کتاب (سفینةالبحار) با محدث کبیر حاج شیخ عباس قمى (ره) همکارى نمود و در زمینه تهذیب نفس در زادگاهش (فومن) از کودکى محضر عالم بزرگوار (سعیدى) و درکربلا از برخى علماى دیگر بهره برد، تااینکه در نجف اشرف در سن 17 - 18 سالگى با آیت حق علامه قاضى (ره) آشنا شد و گمشده خویش را در وجود ایشان یافت و در سلک شاگردان اخلاقى - عرفانى ایشان درآمد و سرانجام در سال 1364 هق موافق با 1324 هش قلبى صیقل یافته از معنویت و سینه اى مالامال ازعشق به حضرت حق و با کوله بارى از علم و کمال به سرزمین خویش هجرت نمود و در زادگاهش تشکیل خانواده داد و در حالى که آماده بازگشت به نجف اشرف بود هنگام عبور موقت در قم در زمانى که هنوز چندین ماه از مهاجرت آیت الله بروجردى (ره) به قم نگذشته بود موقتا مقیم شد و خبر رحلت اساتید بزرگ حوزه علمیه نجف را یکى پس از دیگرى مىشنود و درشهر مقدس قم رحلت اقامت مىافکند .
در قم از محضر آیات عظام: حجةالاسلام والمسلمین کوه کمرهاى و آیت الله العظمى بروجردى به هم رسانیده و انگشت نما مى گردد. معظم پس از ورود به قم به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و به ترتیب شاگردانى بسیار قیمت گماشت و هنوز نیز تدریس درس خارج ایشان ادامه دارد.
محل تدریس درس خارج ایشان ابتدا در حجرات مدارس و بعد در منزل شخصى خود و اکنون در مسجد فاطمیه واقع در گذرخان تشکیل مى گردد و محل اقامه نماز جماعت و مراجعات عمومى ایشان نیز همین مسجد است.
تالیفات معظم له ، عبارتند از :
یک دوره کامل اصول ، حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى (ره) و تکمیل آن تا آخر مباحث مربوط به مکاسب و متاجر، دوره کامل طهارت ، دوره کامل کتاب صلاة ، دوره کامل کتاب زکات ، دوره کامل کتاب خمس و حج ، حاشیه بر کتاب ذخیرة العباد مرحوم شیخ محمد حسین غروى ، چندین مجله تقریبا یک دوره فقه فارسى، حاشیه بر مناسک شیخ انصارى (ره) و...
ولادت
آیت الله العظمی محمد بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع دراستان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.
درباره نام آیت الله بهجت خاطره ای شیرین از یکی از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب مینماید، و آن اینکه:
پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد و حالش بد می شود به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود وی می گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت:
« با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است. »
تا اینکه با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و بالاخره کاملاً شفا می یابد.
چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می برد.
بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می دهد، اسمش را « محمد حسین» می گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می افتد، و وی را « محمد تقی » نام می نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب می افتد و از دنیا می رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره « محمد تقی » نام می گذارد، و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخص می گردد.
کربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم می پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهی ایشان می رسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام شعر می سرود، مرثیه های جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
باری آیت الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت علیهم السلام به ویژه سید الشهداء علیه السلام بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن بار آمد. از همان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز می کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.
تحصیلات
تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی پرداخت. بنا به گفته یکی از شاگردان نزدیک ایشان، معظّم له خود به مناسبتی فرمودند: بدین سان، آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلّی می ماند و از فیوضات سید الشهداء علیه السلام استفاده نموده و به تهذیب نفس می پردازد و در طی این مدت بخش معظمی از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر میخواند. در سال 1352ه.ق. برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف می گردد و قسمتهای پایانی سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی به پایان می رساند. با این همه، همّت او تنها مصروف علوم دینی نبوده، بلکه عشق به کمالات والای انسانی هماره جان ناآرام او را به جستجوی مردان الهی و اولیاء برجسته وا می داشته است. سیر و سلوک وعرفان آیت الله مصباح در این باره می گوید: همچنین در درسهای اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده می نموده، تا اینکه در سلک شاگردان حضرت آیت الله سید علی قاضی(ره) در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر می آید، و در سن 18 سالگی به محضر پر فیض عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی بار می یابد، و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار می گیرد و در عنفوان جوانی چندان مراحل عرفان را سپری می کند که غبطه دیگران را بر می انگیزد. آیه الله مصباح می گوید: خود آقای بهجت نقل می کردند: شخصی در آن زمان در صدد بر آمده بود که ببیند چه کسانی سحر ماه مبارک رمضان در حرم حضرت امیر علیه السلام در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی می خوانند، آن طور که خاطرم هست اگر اشتباه نکنم کسانی را که مقید بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت امیر علیه السلام انجام بدهند شمرده بود و بیش از هفتاد نفر شده بودند. به هر حال، بزرگانی که تقید به جهات عبادی و معنوی داشتند در آن عصرها زیاد بودند. متأسفانه در عصر ما کمتر این نمونه ها را مشاهده می کنیم. البته علم غیب نداریم، شاید آن کسانی که پیشتر در حرمها این عبادتها را انجام می دادند حالا در خانه هایشان انجام می دهند، ولی می شود اطمینان پیدا کرد که تقید به اعمال عبادی و معنوی سیر نزولی داشته و این بسیار جای تأسف است. » یکی دیگر از شاگردان آقا ( حجّة الاسلام و المسلمین آقای تهرانی ) جریان فوق را به صورت ذیل از حضرت آیت الله بهجت نقل میکند: « شخصی در آن زمان شنیده بود که در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امیر علیه السلام در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی را می خواندند، آن شخص تصمیم گرفته بود ببیند در زمان خودش چند نفر این کار را انجام می دهند، رفته بود و شمارش کرده و دیده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقلیل پیدا کرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طور که بنده «تهرانی» به یاد دارم) در حرم ( اعّم از نزدیک ضریح مطهّر، و رواقهای اطراف) دعای ابوحمزه را در دعای نماز وتر خود قرائت می کنند. » فلسفه مرجعیت تا اینکه بعد از فوت مرحوم آقای سید احمد خوانساری(ره) جلد اول و دوم کتاب «ذخیره العباد» (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواص گذاشتند، و پیش از فوت مرجع عالیقدر حضرت آیه الله العظمی اراکی(ره) اجازه نشر رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیه ای هفت نفر از آن جمله حضرت آیه الله العظمی بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد و عده ای از علمای دیگر از جمله آیت الله مشکینی و آیت الله جوادی آملی و ... مرجعیت ایشان را اعلام کردند، به دنبال در خواستهای مصرانه و مکرر راضی شدند تا رساله عملیه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد کتاب دریغ ورزیدند. در همین ارتباط یکی از مرتبطین ایشان می گوید: ایشان پیش از در گذشت آیت الله العظمی اراکی چون مطلع شدند جامعه مدرسین نظر به معرفی ایشان را دارند پیغام دادند که راضی نیستم اسمی از بنده برده شود. و بعد از فوت مرحوم اراکی و پیام جامعه مدرسین و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند: « فتاوای بنده را در اختیار کسی قرار ندهید. از ایشان توضیح خواسته شد فرمودند: صبر کنید، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند آن وقت فتاوی را منتشر کنید » چندین ماه پس از این رخداد رساله ایشان توسط بعضی از اهل لبنان به چاپ رسید.
به هر حال، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیآ ورد و پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامی که تقریباً 14 سال از عمر شریفش می گذشت به عراق مشرّف شد و در کربلای معلّی اقامت گزید.
« بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف شدم. »
آری، دست تربیت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شایسته را از اوان کودکی و نوجوانی تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته می پاید، تا در بزرگی مشعل راهبری راه پویان طریق الی الله را به دستشان بسپارد.
یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید: در سالهای متمادی که در درس ایشان شرکت می جویم هرگز نشنیده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبی فرموده باشد. از جمله سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به مناسبت تجلیل از مقام معنوی استاد خود حضرت آیت الله نائینی(ره) فرمود:
« من در ایام نوجانی در نماز جماعت ایشان شرکت می نمودم، و از حالات ایشان چیزهایی را درک می کردم. »
استادان بر جسته فقه و اصول
آیت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درک محضر استادان بزرگی چون آیات عظام: آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره)، آقا ضیاء عراقی(ره)، و میرزای نائینی(ره)، به حوزه گرانقدر و پر محتوای آیتِ حقّ حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (ره)، معروف به کمپانی وارد شد و در محضر آن علامه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت، و به یاری استعداد درخشان و تأییدات الهی از تفکرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علامه کمپانی، که دارای فکری سریع و جوّال و متحرک و همراه با تیز بینی بوده، بهره ها برد.
آیت الله محمد تقی مصباح درباره استفاده آیت الله بهجت از استادان خود می گوید:
« در فقه بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد کاظم شیرازی- که شاگردان مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی و از استادان بسیار برجسته نجف اشرف بود- استفاده کرده، و در اصول از مرحوم آقای نائینی، و سپس بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانی اصفهانی فایده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهانی بیشتر بود و هم استفاده های جنبی دیگر. »
آیت الله بهجت، در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس و استکما ل معنوی همّت گمارده، و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آقای قاضی که در نجف بوده پی می برد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی استفاده های اخلاقی می نماید.
« پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی بودند، چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل می کردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان می دیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است. »
« ایشان از مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی مستقیماً در جهت اخلاقی و معنوی بهره برده و سالها شاگردی ایشان را کرده بودند. آیت الله قاضی از کسانی بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوی و عرفانی بودند، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد تقی آملی و مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی و عده زیادی از بزرگان و حتی مراجع در جنبه های اخلاقی و عرفانی از وجود آقای قاضی بهره برده بودند. آیت الله بهجت از اشخاص دیگری نیز گهگاه نکاتی نقل می کردند مثل مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی و دیگران...
آیت الله بهجت، اشارات ابن سینا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آیت الله سید حسن بادکوبه ای فرا گرفته است.
با اینکه ایشان فقیهی شناخته شده اند و بیش از سی سال است که اشتغال به تدریس خارج فقه واصول دارند، ولی هماره از پذیرش مرجعیت سرباز زده اند.
آقای مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی ایشان و نیز پیرامون عدم تغییر وضعیت آیت الله بهجت بعد از مرجعیت می گوید:
« بعد از مرجعیت منزل آایت الله بهجت هیچ تغییری نکرده است، ملاقات و پذیرایی از بازدید کنندگان در منزل امکان ندارد لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایی می شود. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر من یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سن هشتاد سالگی به هیچ وجه ایجاب نمی کرد که زیر بار چنین مسؤلیتی برود، و کسانی که با ایشان آشنایی داشتند هیچ وقت حدس نمی زدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتی حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسولیتش را قبول بکنند. و بدون شک جز احساس یک وظیفه متعین چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤلیت را بپذیرند. و باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگی و پارسایی، حجت را بر دیگران تمام می کند که می شود در عین مرجعیت با سادگی زندگی کرد، بدون اینکه تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط زندگی پیش بیاید. »
زمامداران معاصر:
1. پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، (11-1ق.).
2. ابوبکر بن أبى قحافه (13-11ق.).
3. عمر بن خطاب (23-13ق.).
4. عثمان بن عفان (35-23ق.).
5. امیرالمؤمنین، على بن ابىطالب (ع)، (40-35ق.).
6. امام حسن مجتبى (ع)، (41-40ق.).
7. معاویة بن ابى سفیان (60-35ق.).
8. یزید بن معاویه (64-60ق.).
سه تن از زمامداران فوق، یعنى پیامبر اسلام (ص)، امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن مجتبى (ع)، به امام حسین (ع) علاقه و محبّت شدیدى داشتند و آن حضرت نزد آنان از جایگاه ویژهاى برخوردار بود. امام حسین (ع)، که دخترزاده و سبط ثانى پیامبر اکرم (ص) بود، به همراه برادرش، امام حسن مجتبى (ع) در دامن پیامبر(ص) رشد و نمو کرد و هر دو از آغاز زندگانى خویش از سرچشمه وحى و رسالت سیراب شدند. آنان به دلالت آیه مباهله، از فرزندان پیامبر(ص) محسوب مىگردند.
پیامبر اکرم (ص) بارها با گفتار و کردار خویش، شدت محبت خود به امام حسن(ع) و امام حسین (ع) را به صحابه گوشزد نمود و آنان را به دوستى این دو ریحانه بهشت فراخواند. از آن حضرت نقل شده است که درباره امام حسن و امام حسین (ع) فرمود:
اَللَّهُمَ اِنّى اَحَبُّهُما فَاَحِبِّهُما وَاَحِّبَ مَنْ یُحِبِّهُما. (1)
بارخدایا! من آن دو را دوست دارم، پس تو هم آنان را دوست بدار و با کسى که با آنان دوستى کند، دوست باش.
اما خلفاى بنىامیه (معاویه و فرزندشیزید) بهمقام معنوىِ امام حسین(ع) و نزدیکىاش به پیامبراسلام(ص) رشک برده و در پنهان و آشکار با وى دشمنى مىکردند و سرانجام نیز آنحضرت را در سرزمین کربلا با وضع فجیعى بهشهادت رساندند.
رویدادهاى مهم:
1. تحمل مصیبت رحلت جدّش، پیامبر اسلام(ص)، در سال یازدهم هجرى.
2. فشارهاى روانى مخالفان بر پدر و مادرش، پس از رحلت پیامبر اسلام (ص).
3. تحمل مصیبت شهادت مادرش، فاطمه زهرا(س)، در سال یازدهم هجرى.
4. همراهى با پدرش، امام على (ع)، در تصدىِ خلافت اسلامى و حضور در جنگهاى جمل، صفین و نهروان.
5. تحمل مصیبت شهادت پدرش، امام على (ع)، در محراب مسجد کوفه، در 21رمضان سال چهلم هجرى.
6. انتخاب برادرش، امام حسن مجتبى(ع) به خلافت امت اسلامى، پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع).
7. خیانت سران نظامى و قومى و سپاهیان به امام حسن مجتبى (ع) و صلح اجبارى آن حضرت با معاویةبن ابى سفیان، در جمادى الاول سال 41 هجرى.
8. تحمل مصیبت شهادت برادرش، امام حسن مجتبى(ع)، در سال 50 هجرى.
9. نامه شیعیان بصره و کوفه به امام حسین (ع) پس از شهادت امام حسن مجتبى(ع) براى دعوت به رهبرى قیام علیه معاویة بن ابى سفیان و عدم پذیرش امام حسین(ع) به خاطر پایبندى به صلحنامه امام حسن مجتبى (ع).
10. هلاکت معاویةبن ابى سفیان و جانشینى فرزندش، یزید بر منصب خلافت، در رجب سال شصت هجرى.
11. نامه شدید اللحن یزید به والىِ مدینه، ولید بن عتبه، مبنى بر گرفتن بیعت از مردم، به ویژه ابا عبدالله الحسین(ع).
12. امتناع امام حسین(ع) از بیعت با یزید بن معاویه و خروج از مدینه به همراه خاندن خود، در آخرین روزهاى رجب سال شصت هجرى.
13. ورود امام حسین (ع) به مکه معظمه، در سوم شعبان سال شصت هجرى، و اقامت در آنجا تا هشتم ذى حجه همان سال (به مدت چهار ماه و پنج روز).
14. جنبش سران و بزرگان شیعه در کوفه و دعوت آنان از امام حسین(ع) براى ورود به کوفه و رهبرىِ قیام علیه یزید.
15. فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه از سوى امام حسین(ع)، براى فراهم آوردن زمینه قیام بر ضد امویان.
16. ورود مسلم بن عقیل به کوفه، در پنجم شوال سال شصت هجرى، و بیعت بیش از هجده هزار نفر از شیعیان با او.
17. نامه طرفداران بنى امیه در کوفه به یزید بن معاویه و آگاهى او از ورود مسلمبن عقیل و قیام شیعیان.
18. فرستادن یزیدبن معاویه عبیدالله بن زیاد را به کوفه، براى نابودىِ قیام شیعیان.
19. نامه امام حسین(ع) به رؤساى پنج قبیله بزرگ بصره و دعوت آنان به قیام علیه امویان.
20. استجابت چهار قبیله بصره از قبایل بصره از دعوت اباعبدالله الحسین(ع) و اعلام یارى آن حضرت.
21. خروج امام حسین (ع) از مکه معظّمه به عزم کوفه، در هشتم ذى حجه سال شصت هجرى.
22. نبرد مسلم بن عقیل با لشکریان عبیدالله بن زیاد در کوفه و شهادت وى و هانى بن عروه در این واقعه، در نهم ذى حجه سال شصت هجرى (روز عرفه).
23. برخورد قافله امام حسین (ع) با لشکریان حربن یزید تمیمى، در حوالىِ کوه «ذوحسم» و رفتار نیکوى اباعبدالله الحسین(ع) با لشکریان حر.
24. رسیدن نامه عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه به دست حربن یزید، مبنى بر سختگیرى بر امام حسین(ع) و استقرار آن حضرت در بیابان خشک و بى آب.
25. ورود قافله امام حسین (ع) به کربلا و نزول در آن مکان، در تاریخ دوم محرم سال 61 هجرى، و استقرار لشکریان حربن یزید در برابر آنان.
26. واگذارى فرماندهى سپاه کوفه به عمربن سعد، توسط عبیدالله بن زیاد، والى کوفه.
27. ورود عمر بن سعد به همراهى چهار هزار مرد جنگى به کربلا براى مبارزه با امام حسین(ع).
28. تجمع بیش از سى هزار مرد جنگى در کربلا براى نبرد با لشکریان امام حسین(ع).
29. آمادگى لشکریان عمر بن سعد براى نبرد با امام حسین(ع)، در روز نهم محرم سال 61 (روز تاسوعا) و درخواست مهلت امام حسین(ع) از عمربن سعد، در شب عاشورا.
30. فرماندهى امام حسین(ع) و آرایش سپاه اندک خویش، در روز عاشورا، به سه بخش میمنه، به فرماندهىِ زهیر بن قین، میسره، به فرماندهىِ حبیب بن مظاهر، و پرچمدارى در قلب سپاه توسط عباس بن على (ع).
31. پشیمانى حر و خروجش از سپاه عمر بن سعد و پیوستن به سپاه امام حسین(ع) و طلب بخشش از آن حضرت.
32. آغاز نبرد گروهى بین سپاهیان امام حسین (ع) و سپاهیان عمر بن سعد، و کشته شدن قریب پنجاه نفر از یاران امام حسین (ع)، در میدان نبرد.
33. خطبههاى مکرر امام حسین (ع) براى سپاهیان عمر بن سعد، براى پیشگیرى از جنگ و خونریزى.
34. مبارزه فردىِ یاران و اصحاب امام حسین (ع) با سپاهیان عمر بن سعد، و شهادت مظلومانه و قهرمانانه یکى پس از دیگرىِ آنان.
35. مبارزه امام حسین (ع) با سپاهیان سیاهدل عمر بن سعد، و کشته شدن آن حضرت در میدان نبرد، به دست شمر بن ذى الجوشن (لعنة الله علیه).
36. جدا کردن سرهاى شهیدان کربلا و غارت لباسها و ابزارهاىِ شخصىِ آنان به دست سپاهیان عمر بن سعد.
37. اسب دوانى بر بدنهاى شهیدان کربلا توسط سپاهیان عمر بن سعد.
38. غارت خیمهها و اسباب و وسایل شخصىِ بازماندگان قافله حسینى و به آتش کشیده شدن خیمههاى آنان به دست لشکریان عمر بن سعد.
39. دفن کشتههاى سپاهیان یزید به دست عمّال عمر بن سعد، و عریان گذاشتن بدنهاى شهیدان در سرزمین گرم کربلا.
40. اسیر و آواره کردن باز ماندگان قافله حسینى (زنان، کودکان و امام زینالعابدین(ع)) و حرکت دادن آنان از کربلا به کوفه و از کوفه به شام، توسط سپاهیان عمر بن سعد.
41. به خاک سپرده شدن بدنهاى شهیدان کربلا به دست گروهى از قبیله بنى اسد، در روز سیزدهم محرم سال 61 هجرى
پی نوشتها:
در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگری هم گفته شده است ، ولی (1)
ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الوری طبرسی ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر یزید بن سکن انصاری باشد. ر. به . ک . اعیان (2)
الشیعه ، جزء ,11 ص .167
امالی شیخ طوسی ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبیر بر وزن حسین ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (4)
بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام
نامیده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را
دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معانی الاخبار، ص .57 (5)
در منابع اسلامی درباره عقیقه سفارش فراوان شده و برای سلامتی فرزند بسیار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافی ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمی ، ج 1، ص 146- کمال الدین صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذی ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبی ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذی ، ج 5، ص 324- در این قسمت روایاتی که در کتابهای اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا برای آنها هم سندیت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذکرة الخواص ابن جوزی ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضی از (14)
مورخین گفته اند این موضوع تقریبا در سن ده سالگی امام حسین (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفید، ص .173 (15)
رجال کشی ، ص 94- کشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16)
مقتل خوارزمی ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذیحجه مستحب است که حاجیها به "منی " بروند، و در آن زمان به (18)
این حکم استحبابی عمل می کردند، ولی در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم
یکسره به عرفات می روند.
کامل الزیارات ، ص 68به بعد - مشیر الاحزان ، ص 9. (19)
لهوف ، ص .53 (20)
کامل الزیارات ، ص .105 (21)
کامل الزیارات ، ص .101 (22)
کامل الزیارات ، ص .121 (23)
کامل الزیارات ، ص .147 (24)
عقد الفرید، ج 3، ص .143 (25)
ارشاد مفید، ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27)
اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28)
ذکری الحسین ، ج 1، ص ,152 به نقل از ریاض الجنان ، چاپ بمبک ی ، ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ، آیه .22 (30)
تفسیر عیاشی ، ج 2، ص .257 (31)
مناقب ، ج 2، ص .222 (32)
الامامة والسیاسة ، ج 1، ص 253به بعد. (33)
از کتاب سمو المعنی ، ص 104به بعد، نقل به معنی شده است . (34)
اصحاب ویاران :
یاران و اصحاب اباعبدالله الحسین (ع)، چه آنان که قبل از شهادت آن حضرت وفات یافتهاند و چه آنان که پس از شهادت ایشان از دنیا رفتهاند، بسیار زیادند. در این جا تنها نام آنانى را که در واقعه عاشورا به شرف شهادت نایل آمدهاند، ذکر مىکنیم:
الف) بنى هاشم
1. عباس بن على، (ابوالفضل العباس "ع").
2. ابوبکربن على.
3. محمد اصغربن على.
4. عبداللهبن على.
5. عبدالله اصغر بن علی .
6. جعفربن على.
7. عمربن على.
8. عثمان بن على.
9. محمدبن عباس بن على.
10. عبداللهبن عباس بن على.
11. على بن حسین (على اکبر).
12. عبدالله رضیع (على اصغر).
13. ابراهیم بن حسین.
14. قاسم بن حسن.
15. ابوبکربن حسن.
16. عبدالله بن حسن.
17. بشربن حسن.
18. محمدبن عبدالله بن جعفر.
19. عون بن عبدالله بن جعفر.
20. عبیدالله بن عبدالله بن جعفر.
21. مسلم بن عقیل.
22. جعفربن عقیل.
23. جعفر بن محمد بن عقیل.
24. عبدالرحمان بن عقیل.
25. عبدالله اکبر بن عقیل.
26. عبدالله بن مسلم بن عقیل.
27. عون بن مسلم بن عقیل.
28. محمد بن مسلم بن عقیل.
29. محمدبن ابى سعید بن عقیل.
30. احمدبن محمد هاشمى.
ب) غیر بنى هاشم
31. ابراهیم بن حصین اسدى.
32. ابو حتوف بن حارث اسدى.
33. ابو عامر نهشلى.
34. ادهم بن امیه عبدى.
35. اسلم ترکى.
36. امیة بن سعد طائى.
37. انس بن حارث کاهلى.
38. انیس بن معقل اصبحى.
39. برید بن خضیر همدانى.
40. بشر بن عبدالله خضرمى.
41. بکربن حى تیمى.
42. جابربن حجاج تیمى.
43. جبلة بن حارث سلمانى.
44. جنادة بن حارث سلمانى.
45. جنادة بن کعب انصارى.
46. جون، غلام ابى ذر.
47. جوین بن مالک تمیمى.
48. حارث بن امرئ القیس کندى.
49. حارث بن نبهان.
50. حباب بن حارث.
51. حباب بن عامر.
52. حبشى بن قاسم.
53. حبیب بن مظاهر اسدى.
54. حجاج بن بدر سعدى.
55. حجاج بن مسروق جعفى.
56. حرّبن یزید ریاحى.
57. حلاس بن عمرو راسبى.
58. حنظلة بن اسعد شبامى.
59. حنظلة بن عمرو شیبانى.
60. رافع، غلام مسلم ازدى.
61. زاهر بن عمرو کندى.
62. زهیر بن بشر خثعمى.
63. زهیر بن سلیم ازدى.
64. زهیر بن قیس بجلى.
65. زیادبن عریب.
66. سالم، غلام بنى مدینه.
67. سالم،غلام عامر عبدى.
68. سعد بن حارث انصارى.
69. سعد، غلام علىبن ابىطالب(ع).
70. سعد، غلام عمروبن خالد.
71. سعید بن عبدالله حنفى.
72. سلمان بن مضارب بجلى.
73. سلیمان، غلام امام حسین(ع).
74. سواربن منعم نهمى.
75. سوید بن عمرو.
76. سیف بن حارث جابرى.
77. سیف بن مالک عبدى.
78. شبیب، غلام حارث جابرى.
79. شوذب، غلام بنى شاکر.
80. ضرغامة بن مالک.
81. عائذ بن مجمع.
82. عابس بن أبى شبیب شاکرى.
83. عامر بن حسان طایى.
84. عامر بن مسلم عبدى.
85. عباد بن مهجر جهنى.
86. عبدالاعلى بن یزید کلبى.
87. عبدالرحمن ارحبى.
88. عبدالرحمن بن عبد ربّه.
89. عبدالرحمن بن عروه.
90. عبدالرحمن بن مسعود.
91. عبدالله بن ابى بکر.
92. عبدالله بن بشر خثعمى.
93. عبدالله بن عروه.
94. عبدالله بن عمیر.
95. عبدالله بن یزید عبدى.
96. عبیدالله بن یزید عبدى.
97. عقبة بن سمعان.
98. عقبة بن صلت جهنى.
99. عمارة بن صلخب ازدى.
100. عمران بن کعب اشجعى.
101. عمار بن حسان طائى.
102. عمار بن سلامه دالانى.
103. عمرو بن عبدالله جندعى.
104. عمروبن خالد ازدى.
105. عمرو بن خالد صیداوى.
106. عبدالله بن بقطر.
107. عمرو بن قرظه.
108. عمرو بن مطاع.
109. عمرو بن جناده.
110. عمرو بن ضبیعه.
111. عمروبن کعب (ابوثمامه صائدى).
112. قارب، غلام امام حسین (ع).
113. قاسط بن زهیر.
114. قاسم بن حبیب ازدى.
115. کردوس تغلبى.
116. کنانة بن عتیق.
117. مالک بن ذودان.
118. مالک بن عبدالله جابرى.
119. مجمع جهنى.
120. مجمع بن عبیدالله.
121. محمد بن بشیر حضرمى.
122. مسعود بن حجاج.
123. مسلم بن عوسجه اسدى.
124. مسلم بن کثیر ازدى.
125. مسقط بن زهیر تغلبى.
126. منحج، غلام امام حسین (ع).
127. موقع بن ثمامه اسدى.
128. نافع بن هلال جملى.
129. نصر، غلام امیرالمؤمنین، على (ع).
130. نعمان بن عمرو راسبى.
131. نعیم بن عجلان.
132. واضح رومى.
133. وهب بن حباب کلبى.
134. یزید بن ثبیط کلبى.
135. یزید بن زیاد کندى.
136. یزید بن مغفل جعفى.
137. قیس بن مسهر صیداوى.
138. هانى بن عروه.
139. عبدالله بن عفیف ازدى.
اصحاب امام حسین (ع) بهترین یاران اهل بیت (ع) بودند؛ چه این که آنان دست از اهل و عیال خود کشیده و به یارىِ امامشان شتافتند و در معرکه نبرد، پیشمرگ رهبر خود شدند. با این که امام حسین (ع) در شب عاشورا بیعت خویش را از همه بازستاند و آنان را براى بازگشت مخیّر ساخت، اما آنان با نشاط و روحیهاى وصفناپذیر ایستادگى کرده و گفتند: اگر ما را هفتاد بار بکشند، بدنمان را آتش بزنند و دوباره زنده کنند، دست از یارى تو نکشیده و از تو جدا نمىشویم. آرى، همین عشق و ایثار بود که تعداد اندک آنان را در برابر سپاه مسلح و مجهز سى هزار نفره عمر بن سعد، از بامداد تا عصر روز عاشورا، پایدار نگاه داشت.
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنید.
علائلی در کتاب "سمو المعنی " می نویسد:
زندگینامه
دومین فرزند برومند حضرت علی و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحی و ولایت چشم به جهان گشود.
راستی هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند، و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوترانیهای او و عمالش را می شنیدند، چقدر از اسلام متنفر می شدند، زیرا اسلامی که خلیفه پیغمبرش یزید باشد، به راستی نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنیدیم و خواندیم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید، هماره و همه جا دهان گشودند و فریاد زدند، و پرده زیبای فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنی امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه ای که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینی را تکمیل کرد، طوفانی در جانها برانگیختند، چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستی و رذالت و دناءت گردید و همه آرزوهای طلایی و شیطانیش چون نقش بر آب گشت . نگرشی ژرف می خواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت .
علی ابن الحسین ابن علی ابن ابیطالب
معروف به علی اکبر علیه السلام
زندگی نامه علی اکبر (ع)
حضرت علی اکبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،(1)سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود.
پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.(2)
او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد . ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست. بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است که جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است. (3)
نقل است روزی علی اکبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اکبرسئوال کرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوک؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اکبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.
درباره شخصیت علی اکبر(ع) گفته شد، که وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود. (4)
در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در کتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی که علی اکبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود:« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.(5) این قول مبتنی بر این است که وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذکر کرده اند، وی در مکتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و کوفه تربیت و رشد و کمال یافت.
امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
به هر روی علی اکبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می کند: هنگامی که اباعبد الله الحسین علیه السلام در کاروان خود حرکت به سمت کربلا می کرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مکاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت که خارج شد استرجاع کرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اکبر(ع) در کنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده کلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این کاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اکبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اکبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باکی نداریم،
گفتنی است، با این که حضرت علی اکبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نکرد، بلکه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:
أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ
أضربکَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ
وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی
وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. (7)
علی اکبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناک و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدک العفا.(8)
(فرز ندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا)
در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.(9)
اما از این که وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا کوچک تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده که دلالت دارد بر این که وی از جهت سن کوچک تر از علی اکبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: کان لی اخ یقال له علیّ اکبر منّی قتله الناس ...(10)مقبره حضرت علی اکبر علیه السلام در کربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از وعلی علی ابن الحسین آقا علی اکبر علیه السلام می باشد.
پی نوشت ها:
1. مستدرک سفینه البحار (علی نمازی)، ج 5، ص 388.
2. أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشکور)، ص 126؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)، ص 52.
3. مقاتل الطالبین، ص 52؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 373 و ص 464.
4. منتهی الامال ، ج 1، ص
5. مقاتل الطالبین، ص 53.
6. منتهی الآمال، ج 1، ص 375؛ الارشاد (شیخ مفید)، ص 459
7. منتهی الآمال، ج 1، ص 375
8. همان
9. همان و الارشاد، ص 458
10. نسب قریش (مصعب عبن عبدالله زبیری)، ص 85، الطبقات الکبری (محمد بن سعد زهری)، ج 5، ص 211
صهیونیسم ادبی - سیاسی
پیش از تولد صهیونیسم سیاسی، صهیونیسم ادبی پدید آمد و نخستین جرقههای سیاسی کردن دین یهود را برافروخت. به دیگر سخن، صهیونیسم، نخست در عرصه زبان، گفتار و اندیشه و آنگاه در عرصه سیاست قد برافراشت. در این روند، صهیونیسم ادبی، زبان عبری را به خدمت گرفت و در گسترش آن کوشید و یهودیان عبری زبان را تشویق کرد و پاداش داد. به دنبال این تلاش چند صد ساله، زبان عبری که به گفته بنگوریون، یک زبان ناگویا بود و در قلبها میزیست و به نماز، شعر و ادبیات مذهبی اختصاص داشت، به جایگاهی دست یافت که دیگر تنها زبان زمان گذشته نبود، بلکه زبان آینده، زبان رستاخیز و زبانی بود که میتوانست یهودیان را به عنوان یک ملت یگانه در زیر بیرق خویش گرد آورد.
در عرصه قلم، اندیشه، هنر، داستان، رمان و نمایشهای بسیاری پدید آمد که به ایفای نقش در تولد صهیونیسم پرداختند که در بین آنها اشعار مذهبی بن هاله وی (متوفای 519 شمسی(1140 میلادی) به سود مقاصد صهیونیستی به کار رفت. کتاب «تلمود» (نگارش 1129 شمسی(1750 میلادی) اندیشه بازگشت به ارض موعود را رواج داد. بنجامین دیزرائیلی (benjamin disraeli) در رُمان «دیوید آلروی» (تألیف 1212 شمسی(1833 میلادی) شکلی از نژادپرستی افراطی یهودی را به تصویر کشید. زیگموند فروید (متولد 1235 شمسی(1856میلادی) بر لزوم اجرای تربیت صهیونیستی تأکید ورزید. جورج الیوت (georg eliot)در رمان «دانیل دروندا» (تدوین 1255 شمسی(1876میلادی) که مهمترین سند ادبی صهیونیسم به شمار میرود، ناممکن بودن ادغام یهودیان در تمدنهای دیگر را گوشزد کرد. افزون بر این تلاشها، نگارش «دایرةالمعارف صهیونیسم و اسرائیل» (تألیف 1259شمسی(1880میلادی) به سهم خویش، زمینهساز صدور اعلامیه بالفور گردید که آن نیز، از زمینه های اساسی تأسیس اسرائیل به شمار می رود.
برخی از افسانه ها نیز در پدید آوردن صهیونیسم دخیل بوده اند. مهمترین این افسانه ها، افسانه «یهودی سرگردان» یا یهودی دورهگرد است. این افسانه برای نمایاندن زندگی سراسر آمیخته با رنج ، محنت ،سرگردانی و بی پناهی یهودیان به کار رفت و به تدریج زمینه ذهنی ضرورت تلاش برای رهایی یهودیان صهیونیست را در اواخر قرن دوازدهم شمسی(نوزدهم میلادی) فراهم آورد.
ادبیات صهیونیستی، تنها به ترسیم چهره یهودی یا یهودیان ناراضی نپرداخته، بلکه کوشیده است چهرهای نیک و انسانی از یهودیان به دست دهد تا آنان راه کسب امتیازات اجتماعی بیشتری را بازیابند و آن را برای ظهور صهیونیسم به کار گیرند. در مجموع، ادبیات صهیونیستی کوشیده است، تا با رواج همبستگی یهودیان جهان، مبارزه با تبلیغات ضد صهیونیستی، رنج و ستمدیدگی یهودیت را به تصویر کشد و به پندار خود، وحشیگری اعراب علیه یهودیان را نمایان سازد و به ترویج اندیشه برتری قوم یهود بپردازد.
دنیا بازیچه سیاست یهود
صهیونیسم به عنوان یک ایدئولوژی، فعالیتهای سیاسی و تروریستی شبکه بینالمللی بزرگ یهود را رهبری می کند و این مکتب زمانی در صحنه جهانی حضور یافت که کاپیتالیسم غربی راه گذار به مرحله امپریالیسم را بر خود هموار مینمود. صهیونیسم از همان اوان تشکیل با محافل قدرتهای امپریالیستی همبستگی کامل داشت، البته در تکامل اسرائیل و سلطه صهیونیسم آمریکائیان ناخواسته بیش از کشورهای دیگر، مؤثر بوده اند. در سال 1917 صهیونیستهای آمریکایی با بهرهگیری از روابط خود با حکومت واشنگتن نقش بسیار مؤثری را در تصویب اعلامیه «بالفور» بازی کردند و در سال 1922 کنگره امریکا قطعنامه «لاج - فیش» را که تاییدی بر اعلامیه فوق بود به تصویب رساند و با شروع اولین اقدامات سیاسی در فلسطین صهیونیستهای امریکایی مدعی رهبری صهیونیسم بینالمللی شدند. طی دهه 1930 صهیونیستها با بهره گیری فراوان از تهدید فاشیسم در اروپا دامنه تبلیغات خود را گسترش دادند و جالب این که برای تبلیغ علیه نازیها به همان شیوه نازیسم متوسل شدند. در کتاب «پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی» به طرز شگفت آوری شباهت این دو ایده مورد تشریح قرار گرفته است. این کتاب آثار هرتزل و هیتلر را در «دولت یهود» و «نبردمن» ورق میزند و از «نژاد برتر»، «اسرائیل بزرگ»، «آلمان بزرگ»، «حق تاریخی»، «فضای کامل زیست» سخن میگوید. در سال 1948 رؤسای سیاسی امریکا به این نتیجه رسیدند که استراتژی صهیونیستها این است که امریکا را در رشته عملیاتی که همواره گستردهتر و ژرفتر میشود درگیر کنند تا به تمام اهدافشان دست یابند، این سند اهداف صهیونیستها را چنین برمیشمارد:
1- برقراری حاکمیت یهودیان بر بخشی از فلسطین. 2- جلب موافقت قدرتهای بزرگ با مهاجرت نامحدود یهودیان به اسرائیل. 3- گسترش حاکمیت یهودیان بر سراسر فلسطین. 4- گسترش حاکمیت یهودیان بر اردن و بخشهایی از لبنان و سوریه. 5- برقراری سرکردگی نظامی و اقتصادی یهودیان بر سراسر خاورمیانه.
در این سند هم چنین اضافه شده که تمام مراحل این برنامه برای رهبران متعصب یهود به یک اندازه مقدس است. رهبران آژانس یهود که اکنون مهمترین گروه یهودی است به طور خصوصی نزد مقامات امریکا به وجود چنین برنامهای اعتراف کرده اند. اما در مورد ریشه های فکری و روانی اشغال فلسطین باید گفت موضوعی که بیش از هر چیز دیگری رهبران متعصب صهیونیسم را آزار میدهد ذوب شدن یهودیان در میان ملل و اقوام دیگر و رنگ باختن هویت یهودی آنان بود. با این نگرش، صهیونیستها در درجه اول به مسئله نژادپرستی و حتی برتری نژادی هیتلری اهمیت میدهند و پیرو این اندیشه نژادی نازیها که به «پاکی خون» اعتقاد دارند هستند، این مشکل نیز برطرف نمیگردد مگر به جمعآوری یهودیان از سراسر جهان و انتقال آنان به سرزمینی متعلق به خودشان. در راستای تحقق این هدف، متفکرین صهیونیسم، کشورها و سرزمینهای مختلفی از دنیا را برای اشغال کاندیدا کردند ولی نهایتا سرزمین مظلوم فلسطین را به دلایل متعددی مناسبترین محل تشخیص دادند چرا که :
1- وجود بیت المقدس در فلسطین میتوانست پشتوانه مذهبی بسیار خوبی را برای یهودیت فراهم آورد و از لحاظ افکار بین المللی دستیابی یهودیان را به فلسطین به عنوان سرزمین موعود یهود، تا حدی توجیه نماید. 2- سرزمین فلسطین از لحاظ استراتژیکی از اهمیت خارقالعادهای برخوردار است، آنچنان که نیم نگاهی به نقشه جغرافیایی این کشور، مطلب فوق را تصدیق مینماید. 3- عدم ثبات حکومت مرکزی فلسطین نیز موقعیت بسیار مناسبی را برای ارتش سر تا پا مسلح اسرائیل فراهم می آورد تا به راحتی آن را مورد تاخت و تاز قرار دهند.
پس از تعیین مکان نوبت به اجرای سیاستهایی رسید که در نتیجه اجرای آنها یهودیان کشورهای مختلف در محل زندگی خود احساس ناامنی کنند تصمیم به مهاجرت به اسرائیل میگرفتند. شیوه های تشویق مهاجرت به اسرائیل نیز متفاوت بود از تبلیغ سرزمین موعود در بیت المقدس گرفته تا وعده زندگی و رفاه اقتصادی بالاتر و نهایتا بمب گذاری در محل زندگی یهودیان کشورهایی که حاضر به مهاجرت نمی شدند. به عنوان مثال در سال 1950 عملیات تروریستی اسرائیل در بغداد آغاز شد، زیرا یهودیان عراقی از نام نویسی در لیستهای مهاجرت به فلسطین اشغالی خودداری کردند. سرویسهای مخفی اسرائیل با بمبگذاری در محل سکونت آنان یهودیان عراقی را متقاعد ساختند که در معرض خطر هستند، اما هدف صهیونیسم در واقع نجات یهودیان نیست، بلکه آرمان بزرگ او، ایجاد یک حرکت قوی سیاسی در فلسطین است، جنایات اخیر اسرائیل در فلسطین نیز یکی از حلقههای متصل زنجیر حاکمیت صهیونیسم است که در صورت بلندتر شدن گلوی کشورهایی چون سوریه و نیز اردن را نیز خواهد فشرد.
حکومت اقتصادی صهیونیسم بر آمریکا و دنیا
در حالی که یهودیان فقط 5/1 درصد جمعیت فعلی امریکا را تشکیل میدهند، اما حدود 49 درصد کل سرمایههای شرکتهای بزرگ امریکایی را در اختیار دارند. آنان بیش از هر گروه دیگری در آمریکا دارای سازماندهی و تشکیلات هستند به نحوی که دارای نفوذ گستردهای در پشتیبانی مالی کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا میباشند، البته مهمترین جنبه کمک یهودیان به کاندیداها نه جنبه مالی آن بلکه همکاری عملیشان است، یهودیان مبارزات انتخاباتی را رهبری میکنند، نطقها را مینویسند، برنامههای تبلیغاتی تلویزیونی را تهیه میکنند و در مورد سیاست مبارزاتی کاندیداها تصمیم میگیرند. نتیجه آنکه میبینیم دو نامزد ریاست جمهوری (نیکسون و کندی) چنان با دقت خواستهای صهیونیستها را مورد توجه قرار دادند و چنان قولهایی به آنان میدادند که گاهی این احساس به وجود میآمد که اینان بیشتر خواستار به دست آوردن مقام ریاست جمهوری اسرائیل هستند تا آمریکا.
صهیونیسم طلایه دار تهاجم فرهنگی در جهان
جریان تهاجم فرهنگی دنیا امروز در دست صهیونیسم بین الملل قرار دارد. در زمینه مطبوعات 70 درصد رسانههای گروهی غرب در اختیار بانکداران صهیونیست است و هفت نفری که در رأس سه بنگاه عظیم خبری - تصویری آمریکا (c.b.s - a.b.c - n.b. c) قرار دارند و تمام اخبار روزانه امریکا و جهان را به اطلاع مردم می رسانند همگی صهیونیست هستند. 33 نفر از کسانی که رسانههای جهان را در انحصار دارند، از سرشناسترین صهیونیستهای جهان هستند. در ایالات متحده مردی صهیونیست و میلیاردر با نام «روبرت مردوخ» زندگی میکند که به تنهایی در هر روز 3 میلیون روزنامه و در هر هفته 4 میلیون مجله و هفته نامه منتشر مینماید. در بعد علمی تحقیقاتی نیز به گفته استاد شهید مرتضی مطهری(ره) 90 درصد از بزرگترین اسلام شناسان دنیا را دانشمندان یهودی تشکیل میدهند. آنان نه تنها در مورد اسلامشناسی فعالیتهای بسیاری کردهاند بلکه در زمینه هنر، ادبیات، روانشناسی، جامعه شناسی، سیاست صنایع اتمی، ژنتیک و سایر رشته های حساس و حیاتی علوم نیز دارای تحقیقات گستردهای هستند و از رهگذر این تحقیقات، رؤیای سیادت و سروری بر جهان را در سر میپرورانند. در بعد هنر نیز در زمینههای مختلفی چون موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و سینما سرمایه گذاری کرده اند. از میان هنرهای نامبرده هنر هفتم به دلیل فراگیریاش به طرز عجیبی مورد توجه صهیونیستها قرار گرفته است تا از این طریق بتوانند آرمانهای ظالمانه خود را بر فکر و روح و احساسات ملل جهان سوم و پیشرفته تزریق نمایند، دلیل این مدعا، آنکه که کمپانیهای معروف فیلمسازی توسط یهودیان اداره میگردد و بخش عمدهای از تولیدات هالیوود زیر نظر آنان انجام میگیرد که این تولیدات 80 درصد نیاز مردم جهان را برطرف می نماید. از آنجا که مذهب برای عموم انسانها جاذبه های خاصی دارد این کمپانی های بزرگ یهودی با استفاده از این حربه دست به ساختن فیلمهایی چون ده فرمان و حضرت مسیح(ع) زدهاند. از سوی دیگر با ارائه فیلمهایی از کورههای آدمسوزی یهودیان در جنگ جهانی دوم توسط آلمانها، سعی بر این دارند تا در مقابل دیدگان مردم جهان خود را مظلوم جلوه دهند و در تجاوز به فلسطین محق بدانند. مجسمه طلایی جایزه اسکار، در مسابقات جهانی انتخاب فیلم برتر، یادآور مجسمه های طلایی قوم بنی اسرائیل است. حسن ختام این مقال را سخنی زیبا از امام راحل(ره) قرار می دهیم: «ما مسلمانان خار چشم صهیونیسم هستیم و از این خوشبختی که خداوند به ما عطا فرموده است خوشحالیم، اسرائیل غدهای سرطانی است و باید از میان برداشته شود.»
فلسطین و انتفاضه در نگاه ایرانیان
بیش از یک قرن افکار عمومی جهان از جمله ایران با پدیده شوم «صهیونیسم» رو به رو است. از دیر باز خطر اسرائیل و لزوم حمایت از فلسطین را فریاد کردهاند. آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، رهبر مبارزات مردم ایران در همان هفتههای آغازین اعلام تأسیس دولت یهود در سرزمین فلسطین در خرداد 1327 هجری شمسی در یکی از اجتماعات بزرگ در تهران به مردم میگوید:
«تمام مردم ممالک اسلامی باید هر یک به نوبه خود از کمک مالی و جانبی نسبت به مردم بیپناه فلسطین از همدردی دریغ ننموده و فداکاری نمایند. تمام ممالک اسلامی دنیا وطن ماست و ما نیز با تمام قوا جاناً و مالاً به سهم خود باید از آنها حمایت کنیم...».
با ورود حضرت امام خمینی(ره) در صحنه مبارزه در دهه 1340 در کنار اعلام حمایت از مردم مظلوم فلسطین، خطر اسرائیل و صهیونیسم نیز برای جهان اسلامی مطرح میشود:
«...این جانب حسب وظیفه شرعیه، به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر میکنم: قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیستهاست.»
استاد شهید مرتضی مطهری در سخنرانی خود در سال 1349 در ارتباط مسئله فلسطین میگوید:
«اگر پیغمبر اسلام زنده بود، امروز چه میکرد، درباره چه مسئلهای میاندیشید به والله و بالله قسم میخورم که پیغمبر اکرم(ص) در قبر مقدسش امروز از یهود میلرزد... والله قضیهای که دل پیغمبر اکرم(ص) را خون کرده است این قضیه (اشغال فلسطین) است.... اگر حسینبن علی بود میگفت: اگر میخواهی برای من عزاداری کنی! برای من سینه و زنجیر بزنی شعار امروز تو باید فلسطین باشد».
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران از جنبههای مختلف به مبارزات ضد صهیونیستی مسلمانان شدت بخشیده شد و روند مبارزه فلسطینیها را دگرگون ساخت. رژیم شاه یک متحد نیرومند غرب و اسرائیل در منطقه حساس خاورمیانه به شمار میآمد. ایران در زمان شاه بازار واردات انبوه کالاها و محصولات اسرائیلی بود که اقتصاد رژیم اشغالگر را رونق میبخشید و از سوی دیگر شاه با صدور و تأمین نفت مورد نیاز اسرائیل به کمک این رژیم میشتافت و نفت ایران در مجموعه اقتصاد و صنایع اسرائیل تبدیل به گلوله و سلاحی میشد که برسینه فلسطینیان مینشست. ایران پایگاهی برای عملیات جاسوسی اسرائیل و کنترل اعراب منطقه شده بود. افشای روابط پنهان و آشکار شاه با اسرائیل و مخالفت با کمکهای بیدریغ رژیم شاه به دشمن مشترک مسلمانان یکی از انگیزههای قیام امام خمینی(ره) را تشکیل میداد:
«یکی از جهاتی که ما را در مقابل شاه قرار داده است کمک او به اسرائیل است...».
سرنگونی شاه و حاکمیت نظام اسلامی در ایران نخستین ضربه مهلکی بود که اهداف توسعهطلبانه صهیونیستها را بهطور جدی به مخاطره افکند و تحمیل 8 سال جنگ علیه ایران برای جلوگیری از تحقق شعار «امروز ایران, فردا فلسطین» بود و امام خمینی در این باره میفرماید:
«... آنچه که موجب تأسف بسیار است آن است که ابرقدرتها به ویژه آمریکا با فریب صدام, با هجوم به کشور ما, دولت مقتدر ایران را سرگرم دفاع از کشور خود نمود تا مجال به اسرائیل غاصب تبهکار دهد تا به نقشه شوم خود که تشکیل اسرائیل بزرگ که از نیل تا فرات است اقدام نماید...»
نگاه حضرت امام خمینی درباره فلسطین یک نگاه استراتژیک بوده و همواره برای مقابله با اسرائیل راهکارهایی ارائه کردهاند:
لزوم استفاده از حربه نفت علیه آمریکا و اسرائیل, آزادی فلسطین در گرو بازیابی هویت اسلامی, افشای مکرر نقشه اسرائیل, تفکیک یهود از صهیونیسم, اتحاد امت اسلام راه نجات فلسطین, بهرهگیری از فرصتها و قابلیتهای جهان اسلام و اعلام آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان«روز جهانی قدس».
امام خمینی (ره) معمار و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران روز قدس را «روز مقابله مستضعفین با مستکبرین», «مقدمه حزب مستضعفین» و «روز رسول اکرم (ص)» نیز نامیدهاند و این اقدام دستاوردهای بزرگی به همراه داشت که اهم برکات آن عبارتست از:
1- نگاه ویژه انقلاب اسلامی به جهان اسلام: انقلاب اسلامی به رغم تلاشهای بسیاری که فتنهگران و خناسان داشتند تا آن را یک انقلاب ایرانی در برابر مسئله اسلامی قرار دهند نه تنها موفق نشدند بلکه با اعلام روز جهانی قدس از سوی حضرت امام خمینی(ره) جهان اسلام متوجه شد که جمهوری اسلامی در حمایت خود از فلسطین بسیار جدی است و تبلور آن را علاوه بر نامگذاری، در شعار ملت ایران نیز دید: امروز ایران فردا فلسطین.
2- وحدت جهان اسلام: بیتردید روز جهانی قدس موجب وحدت جهان اسلام در حمایت گسترده از فلسطین بود. فلسطین که روزی یک مسئله عربی بود پس از انقلاب اسلامی به محور وحدت جهان اسلام مبدل گشت. مقایسه قطعنامهها و بیانیههای صادره و اجلاسهای برگزار شده گویای تفاوت بارز این نکته است.
3- فلسطین درصدر مسائل جهانی: با اعلام روز جهانی قدس مسئله فلسطین دیگر از درون جهان اسلام نیز پا فراتر نهاد و به کانون تحولات جهانی مبدل گشت، به گونهای که در کنفرانس دوربان در-آفریقای جنوبی- صهیونیسم را مترادف «آپارتاید» نامیدند و تظاهرات 500 هزار نفری در قلب اروپا -چون لندن- که رادیو دولتی انگلیس هم به آن اعتراف کرد.
4- شکلگیری انتفاضه: بیتردید انتفاضه ملت فلسطین محصول روز جهانی قدس است. این قیام دو ویژگی برجسته داشت: «اسلامی و مردمی» و انتفاضه خود دارای پیامدهای زیادی بود:
1) افزایش همگرایی و وحدت میان جهان اسلام.
2) جهانی کردن همدردی با مردم فلسطین و نفرت از اسرائیل (ارائه طرح محاکمه آریل شارون نخستوزیر سابق رژیم صهیونیستی به عنوان جنایتکار جنگی نمونهای از این مسئله است).
3) گسترش ناامنی در داخل اسرائیل و انتقال سرمایهها به خارج از اسرائیل.
4) افزایش مهاجرت و فرار مغزها از اسرائیل به سایر نقاط جهان.
5) گسترش نارضایتی عمومی در میان مردم اسرائیل.
6) ایجاد امید در میان مردم فلسطین نسبت به آینده بهتر.
7) تأثیر در کاهش منازعات و اختلاف نظرها میان گروههای جهادی و شکلگیری نوعی اجماع در مبارزه با اسرائیل در سایه انتفاضه برای نخستین بار بود که پس از گذشتن بیش از چهل سال از اشغال فلسطین و موجودیت رژیم صهیونیستی، فلسطینیها در موضع هجوم و اسرائیلیها در موضع دفاع قرار میگرفتند.
پی نوشت:
1ـ کیالی، دکتر عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه محمدجواهر کلام، ص ??
2- عبد الوهاب المسیری، صهیونیسم ،ترجمه لواء رودباری، ص 7
3-حمید احمدی، ریشه های بحران در خاورمیانه، ص 3
4- روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ترجمه نسرین حکمی، ص 5
5- یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، ص 74 - 71
لیست کل یادداشت های این وبلاگ