صهیون، در زبان عبری، به معنای پُر آفتاب و نیز نام کوهی در جنوب غربی بیتالمقدس است. کوه صهیون، زادگاه و آرامگاه داود پیامبرعلیه السلام و جایگاه سلیمان علیه السلام بود. گاه این واژه نزد یهودیان، به معنای شهر قدس، شهر برگزیده و شهر مقدس آسمانی به کار میرود؛ ولی در متون دینی یهود، صهیون، اشاره به آرمان و آرزوی ملت یهود برای بازگشت به سرزمین داود علیه السلام و سلیمان علیه السلام و تجدید دولت یهود دارد. به دیگر سخن، صهیون برای یهود، سمبل رهایی از ظلم، تشکیل حکومت مستقل و فرمانروایی بر جهان است و از این رو، یهودیان خود را فرزندان صهیون می دانند.
صهیونیسم، به جنبشی گفته می شود که خواهان مهاجرت و بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل دولت یهود است. صهیونیسم، همانند شووینیسم (ناسیونالیسم افراطی) است که با خوار شمردن ملتها و نژادهای دیگر و با غلو در برتری خود، در پی دستیابی به قدرت سیاسی است.
این جنبش، در نیمه اول قرن 13 شمسی(نیمه دوم قرن 19 میلادی) در اروپا، پا به عرصه حیات گذاشت ولی واژه صهیونیسم، نخستین بار توسط تئودور هرتزل به کار رفت و سپس ناحوم ساکولو- مورخ صهیونیست - در کتاب «تاریخ صهیونیست» از آن سخن گفت.
صهیونیسم، تنها دارای ابعاد و معانی سیاسی (صهیونیسم سیاسی) نیست؛ بلکه ابعاد و معانی دیگری همچون صهیونیسم کارگری، فرهنگی، دمکراتیک، رادیکال و توسعهطلب را نیز در بر میگیرد.
مشهورترین تقسیم صهیونیسم، طبقهبندی آن به دو بخش سیاسی و فرهنگی (دینی) است. صهیونیسم سیاسی، خواهان بازگشت یهودیان به فلسطین است که با تدوین کتاب «دولت یهود» توسط هرتزل در 1263شمسی(1894میلادی) زاده شد. اما صهیونیسم فرهنگی، مخالف مهاجرت یهودیان در قرن 14 شمسی(20 میلادی) به فلسطین است؛ زیرا در انتظار انسان رهاییبخش در آخرالزمان نشسته که یهودیان و تمام ادیان را به سرزمین ابراهیم علیهالسلام و موسی علیهالسلام یا سرزمین نجات بازگرداند.
صهیونیسم به دینی و غیر دینی نیز تقسیم میگردد؛ صهیونیسم دینی، اندیشهای است که اعتقاد به بازگشت به سرزمین موعود دارد. این بازگشت در زمانی که پروردگار مشخص و به شیوهای که او تعیین می کند، انجام خواهد شد و این کار به دست بشر انجام پذیر نیست. پیروان این اندیشه، گروهی یهودی (صهیونیسم) و شماری عیسوی (صهیونیسم مسیحی) هستند. در مقابل، در صهیونیسم غیر دینی و غیر یهودی، کسانی جای دارند که با تکیه بر استدلالهای تاریخی، سیاسی و علمی به اسکان یهودیان در فلسطین مشروعیت می بخشند. این همان صهیونیسم لائیک (غیر دینی) است که تنها مفاهیم سیاسی خویش را به زبان دین بیان می کند. بنابراین، صهیونیسم همواره به معنای یهودیت نیست؛ بلکه گاه به مفهوم حرکتی برای غیر یهودی کردن یهودیت نیز به کار می رود.
تاریخچه و عملکرد سازمان جهانی صهیونیسم
در مورد شکلگیری صهیونیسم جهانی آنچه که در کتابها گفته میشود این است که فردی به نام تئودور هرتزل بنیانگذار صهیونیسم جهانی بوده و در اولین کنگرهای که در شهر بال سوئیس در سال ???? تشکیل شده، صهیونیسم جهانی را سازماندهی کرده است. اما قول صحیحتر این است که در حدود ?? الی ?? سال قبل از او فردی به نام بنکسر- که فردی روسی و یهودی بوده است- جمعیتی را درست میکند به نام دوستداران صهیون که اشاره دارد بر همان کوه صهیون مشرف بر شهر قدس و بیتالمقدس است. احتمالاً او نظرش این بوده است که نخست یهودیان را در جامعه روسیه ادغام بکند و سپس آنها را از روسیه به فلسطین ببرد.
هرتزل بعد از بنکسر، بدون اینکه اشاره به افکار او داشته باشد در سال ???? کتابی مینویسد به نام «دولت یهود» و در سال ???? در بال سوئیس کنگرهای تشکیل میدهد و در آن کنگره ??? نفر از سران یهود از کشورهای مختلف که بیشتر از آلمان و روسیه و چکاسلواکی و ... بودند مدتی بحث میکنند و تصمیم اصلیشان این بوده که ما یک سازمانی درست کنیم به نام «صهیونیسم جهانی» و این سازمان باید ? کار برای یهود انجام دهد: مرحله اول هویت ملی و تأسیس ملت است و مرحله بعد پیدا کردن موطن و در مرحله سوم دولت را پایهگذاری کند.
از سال ???? تا سال ???? که دولت اسرائیل رسماً اعلام شد و بعد از آن هم این کنگره ادامه دشت، چیزی در حدود ?? کنگره تشکیل شده است. در این کنگرهها اولین مسئلهای که مطرح کردند مسئله تشکیل سازمان جهانی صهیونیسم بود. در کنگرههای بعدی هم درباره تأسیس صندوق ملی یهود به اتفاقنظر رسیدند و گفتند در این صندوق، مسائل پولی و مالی مشخص شود و این امر پشتیبانی باشد برای تمام فعالیتهای بعدی.
در کنگره سوم و چهارم تقریباً نوعی از ملیت یهود را روی کاغذ آوردند. در کنگره چهارم اختلاف اساسی بین دو نظر بود؛ یک نظر اینکه آن وطن اوگاندا باشد و نظر دیگر اینکه آن وطن فلسطین باشد. آنچه در تاریخ نقل شده است این است که انگلیسیها نظرشان بر اوگاندا بوده، اما یهودیان روس، آمریکا و لهستان بیشتر نظرشان بر فلسطین بوده است. به هر حال تصمیم گرفته شد که هیئتهایی فرستاده شود و کشورهای مورد نظر به ویژه فلسطین و اوگاندا و جاهای دیگر مثل آفریقای جنوبی و آرژانتین و ... را بررسی کنند که آن کشورها چه مقدار یهودی دارند و برای اسکان یهودیان موقعیت آن مناطق چگونه است.
این هیئتها میروند و برای کنگرههای بعدی گزارش میآورند و متأسفانه در کنگره ششم -که اوایل قرن بیستم بود- تصمیم میگیرند که آن وطن فلسطین باشد. یک گروه مأمور میشوند که به فلسطین بروند و در آن جا فعالیت کنند و زمینههای لازم و تمهیداتی را برای یهودیان فراهم کنند.
فعالیتی هم در خارج از فلسطین برای پیگیری مبحث یهودیها، حدوداً از کنگره هشتم و نهم در رابطه با سازمان صهیونیسم جهانی وجود دارد. در این فعالیتها این پرسش وجود دارد که آیا ما به یک شکل مستقل همه این شعارها و افکارمان را دنبال کنیم، یا اینکه به کمک قدرتهای بزرگ طرحها را به پیش ببریم.
این اختلاف در یکی دو کنگره مطرح بود و نهایتاً با توجه به افراد ذینفوذ که با قدرت بریتانیا همکاری داشتند، این فکر تقویت شد که یهودیان بدون کمک بریتانیا نمیتوانند این کار را انجام دهند و سرانجام در کنگره هشتم تصویب شد که با همکاری بریتانیا و سایر کشورهای بزرگ این اهداف دنبال گردد.
بحثهای دیگری که در کنگرههای بعدی مطرح شد این بود که وقتی دولت اسرائیل در سال ???? تشکیل میشود، آیا سازمان صهیونیسم جهانی باید مأموریتش تمام شود، یا اینکه باقی بماند؟ نهایتاً در آنجا تصویب میشود که سازمان جهانی صهیونیسم و آژانس بینالمللی یهود که درآمریکا مستقر است به عنوان پشتیبان و مادر دولت اسرائیل باقی بماند و فعالیتهای خودش را دنبال کند و رژیم صهیونیستی هم در فلسطین کار خود را انجام دهد. این توافق در دهه ?? قرن بیستم حاصل شد. در سالهای دهه ?? تصویب میشود که سازمان صهیونیسم جهانی یک مأموریت جهانی داشته باشد و دولت اسرائیل هم یک مأموریت منطقهای. در واقع به این شکل تقسیم کار میشود که رژیم صهیونیستی مثل یک نیروی عمل کننده، یک لشگر از یک ستاد به منطقه اعزام شود تا افکار و نظرات خودشان را در آن منطقه تعقیب کنند و آن ستاد اصلی یا همان آژانس بینالمللی یهود هم در آمریکا مستقر بماند.
به این ترتیب مسجل شد که یهودیها در اسرائیل ضمن اینکه ماموریت منطقهای دارند، ماموریت حفظ منافع آمریکا را هم بر عهده دارند و سازمان جهانی صهیونیسم هم در آمریکا نقش جهانی دارد، یعنی منافع یهودیها را در کل عالم دنبال میکند.
شکلگیری رژیم صهیونیستی
اما کیفیت شکلگیری رژیم صهیونیستی بدین صورت بود که سازمان جهانی صهیونیسم از سال ???? تا سال ???? یعنی طی ?? سال همه فعالیتها و بسترهای لازم را برای تشکیل حکومت یهود فراهم کرده است؛ به این شکل که گروههای تروریستی مثل هاگانا، اشترن، پالما و ایرگون که حدوداً بعد از فروپاشی دولت عثمانی (????) و در زمان قیمومیت بریتانیا بر سرزمین فلسطین، شکل گرفته و علیه مردم فلسطین مشغول کارهای تروریستی بودند، زمینه را برای تأسیس اسرائیل فراهم کردند. وقتی در سال ???? دولت اسرائیل تشکیل شد همین چهار گروه سیستم نظامی رژیم اسرائیل را تشکیل دادند.
البته نکته قابل تأمل آن است که بعد از فروپاشی حکومت عثمانی و دوران قیمومیت انگلیس شرکتهای اقتصادی و صنعتی یهودی شروع به کار کردند که معروف بودند به شرکتهای کیبوتس. یهودیهایی که از سراسر عالم میآمدند در این شرکتها مشغول به کار میشدند و در شهرکهایی ساکن میشدند که دورشان محاصره بود و اینها هم از جهت امنیتی در حفاظ و مسلح بودند. از سال ???? تا سال ???? دهها شهرک کشاورزی و صنعتی را در فلسطین ایجاد کرده بود.
همچنین یک زبان عبری جدید را که با عبارت تورات حدود ?? درصد تفاوت دارد برای خود تدوین نمودند، لذا اگر یک نفر با ملیت دیگر بخواهد به اسرائیل برود، باید یک سال در قرنطینه بماند تا زبان جدید را یاد بگیرد و بتواند وارد جامعه صهیونیستی شود.
همچنین آنها جهت تقویت حضور علمی ـ فرهنگی خود، دانشگاههایی را در تلآویو و حیفا از همان سالهای ???? راهاندازی کرده بودند و قانون اساسی یا همان اساسنامه سازمان صهیونیسم جهانی هم که در سال ???? تصویب شده بود؛ تبدیل شد به قانون اساسی دولت اسرائیل. سازمان صهیونیسم جهانی که فعالیتهای سیاست خارجیاش از همان سالهای ???? شروع شده بود به حمایت سیاسی و مالی دولت اسرائیل در سراسر جهان پرداخت؛ به این ترتیب که هر یهودی در هر کشوری که حضور داشت از نفوذ خودش در رابطه با دولت آن کشور استفاده کرده و سیاست یهودیها را ترویج نماید. منابع مالی و بودجه اصلی اسرائیل هم از همان صندوق که در آمریکا مستقر است تأمین میشود و سرمایهگذاریهای کلان اسرائیل هم در کشورهای خارجی مثل فرانسه، آلمان، انگلیس، آمریکا و جاهای دیگر، گسترش یافته است.
سرمایهداری غرب و پیدایش صهیونیسم
صهیونیسم، مولد دوران تحول و انتقال سرمایه داری غرب به مرحله امپریالیسم به شمار می رود. در این دوره، همه قدرتهای بزرگ، برای تأمین منافع استعماری، فعالانه در پی یافتن جای پایی محکم، در خاورمیانه شدند. برای دستیابی به این هدف، نخستین بار ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همکاری یهودیان علیه امپراتوری عثمانی دست زد که البته در این کار توفیقی به دست نیاورد، سپس بیسمارک (صدر اعظم سابق آلمان) برای پاسداری از خط راه آهنی که قرار بود از برن - شهری در آلمان - به بغداد کشیده شود، اقدام به جذب و به کارگیری یهودیان کرد، 19 اما سرانجام، این انگلیس بود که به آرزوی دیرینه اش، یعنی خلق اندیشه صهیونیسم و ترغیب یهودیان اروپای شرقی، روسیه و غرب، برای مهاجرت به فلسطین و تشکیل یک دولت یهودی که حافظ منافع آن کشور باشد، دست یافت.
دلایل بسیاری در تأیید نقش قدرتهای بزرگ استعماری، به ویژه انگلیس، در پدید آمدن صهیونیسم و رژیم اشغالگر قدس در دست است. در 1219 شمسی(1840میلادی) روزنامه تایمز لندن اعتراف کرد که پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین، مورد حمایت پنج قدرت بزرگ جهانی است، سپس هرتزل چنین فاش کرد: «بازگشت به سرزمین پدرانمان... از بزرگترین مسائل سیاسی مورد علاقه قدرتهایی است که در آسیا چیزی میجویند». اما همانگونه که گذشت، انگلیس گوی سبقت را از دیگر قدرتهای اروپایی ربود و با ابداع اندیشه صهیونیسم زمینه تأسیس رژیم غاصب اسرائیل را فراهم آورد. به بیان دیگر، پس از یک منازعه طولانی میان صهیونیستها، سرانجام صهیونیستهای انگلوفیل، جناح وابسته به وایزمن، موفق به تثبیت فلسطین - مکان مورد نظر انگلیس - به عنوان جایگاه نهایی یهودیان گشتند.
یهودیان تنها نامزد تشکیل دولتی حافظ منافع غرب، در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه بودند؛ زیرا به عقیده لرد ارل شافتسبری هفتم، که از رجال سیاسی بریتانیا و نیز یک صهیونیست مسیحی بود، اسکان یهودیان در فلسطین نه تنها برای انگلستان که برای سراسر دنیای متمدن ( غرب) سودمند خواهد بود. هرتزل نیز معتقد بود که یهودیان میتوانند حلال مشکل غرب در خاورمیانه باشند. ماکس نوردو، از صهیونیستهای معروف، معتقد بود که ما فرهنگ اروپایی را... همچنان حفظ خواهیم کرد... ما به این فکر که باید آسیایی شویم، میخندیم. پیشتر نیز یک کشیش مسیحی پیشنهاد کرده بود که برای حفاظت از هندوستان زیر سلطه انگلیس، لازم است یهودیان در فلسطین ساکن شوند. به هر حال، صهیونیستها خود را مشعلدار تمدن غرب می دانند؛ تمدنی که در تلاش است تا دموکراسی را در خاورمیانه و قلب آن حاکم کند.
نتیجه این که نیازهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب، به ویژه انگلیس، موجب پدید آمدن جریان فکری صهیونیسم و اسکان یهودیان در فلسطین گردید؛ جریانی که با غیر دینی (سیاسی) کردن یهودیت، در پی تحقق و حفظ منافع استعماری در خاورمیانه برآمد؛ در حالی که یهودیت دیندار ممکن بود برای غرب خطرآفرین باشد.
استغاثه به امام زمان عجَّ اللّه تعالى فرجه
سیّد علیخان در کلم طیّب فرموده این استغاثه ایست بحضرت صاحب الزّمان صلوات الله علیه هر جا که باشى دو رکعت نماز بحمد و هر سوره که خواهى بگذار پس رو بقبله زیر آسمان بایست و بگو:
سَلامُ اللّهِ الْکامِلُ التّاَّمُّ
سلام خدا بطور کامل
الشّامِلُ الْعاَّمُّ وَصَلَواتُهُ الدّاَّئِمَةُ وَبَرَکاتُهُ الْقاَّئِمَةُ التّاَّمَّةُ عَلى حُجَّةِ
و تمام و همه جانبه و عمومى و درودهاى ممتد و پیوسته و برکتهاى پابرجا و تام و تمامش بر حجت
اللّهِ وَوَلِیِّهِ فى اَرْضِهِ وَبِلادِهِ وَخَلیفَتِهِ عَلى خَلْقِهِ وَعِبادِهِ وَسُلالَةِ
خدا و ولى او در زمین و سایر کشورهایش و جانشین او بر خلق و بندگانش و نژاد پاک
النُّبُوَّةِ وَبَقِیَّةِ الْعِتْرَةِ وَالصَّفْوَةِ صاحِبِ الزَّمانِ وَمُظْهِرِ الاْ یمانِ
نبوت و باقیمانده عترت و (آن سرور) برگزیده یعنى حضرت صاحب الزمان و آشکارکننده ایمان
وَمُلَقِّنِ اَحْکامِ الْقُرْآنِ وَمُطَهِّرِ الاْرْضِ وَناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ
و یاددهنده احکام قرآن و پاک کننده زمین و گسترنده عدالت در درازا و پهناى
وَالْعَرْضِ وَالْحُجِّةِ الْقاَّئِمِ الْمَهْدِىِّ الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِىِّ وَابْنِ
زمین و حجت قائم مهدى آن امام منتظر پسندیده و فرزند
الاْئِمَّةِ الطّاهِرینَ الْوَصِىِّ بْنِ الاْوْصِیاَّءِ الْمَرْضِیّینَ الْهادِى
امامان پاکیزه و وصى فرزند اوصیاء پسندیده آن راهنماى
الْمَعْصُومِ ابْنِ الاْئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُعِزَّ
معصوم فرزند امامان راهنماى معصوم سلام بر تو اى عزت بخش مردم
الْمُؤْمِنینَ الْمُسْتَضْعَفینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مُذِلَّ الْکافِرینَ
مؤ منى که ناتوان و خوارشان شمرند سلام بر تو اى خوارکننده کافران
الْمُتَکَبِّرینَ الظّالِمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
سرکش و ستمکار سلام بر تو اى مولاى من اى صاحب الزمان
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ
سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند امیرمؤ منان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ سَیِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ
سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهرا بانوى زنان جهانیان سلام
عَلَیْکَ یَا بْنَ الاْئِمَّةِ الْحُجَجِ الْمَعْصُومینَ وَالاِْمامِ عَلَى الْخَلْقِ
بر تو اى فرزند پیشوایان و حجتهاى معصوم و پیشواى بر خلق
اَجْمَعینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَکَ فِى الْوَِلایَةِ
همگى سلام بر تو اى سرور من سلام مخلصانه من به تو در ولایت و پیرویت
اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ قَوْلاً وَفِعْلاً وَاَنْتَ الَّذى تَمْلاَُ الاْرْضَ
گواهى دهم که تویى آن پیشواى راه یافته چه در گفتار و چه در کردار و تویى آن بزرگوارى که زمین را پر از
قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً فَعَجَّلَ اللّهُ فَرَجَکَ وَسَهَّلَ
عدل و داد کنى پس آنکه پر از ستم و بیدادگرى شده باشد پس از خدا خواهم که شتاب کند در فرج تو و راه آمدنت را هموار
مَخْرَجَکَ وَقَرَّبَ زَمانَکَ وَکَثَّرَ اَنْصارَکَ وَاَعْوانَکَ وَاَنْجَزَ لَکَ ما
و زمان ظهورت را نزدیک و یار و یاورت را بسیار گرداند و آنچه
وَعَدَکَ فَهُوَ اَصْدَقُ الْقاَّئِلینَ وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا
به تو وعده فرموده درباره ات وفا کند زیرا که او راستگوترین گویندگان است که فرموده ((و ما خواستیم بر کسانى که
فِى الاْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ
در زمین زبون شمرده مى شدند منت نهیم و ایشان را پیشوایانى کنیم و وارثانشان گردانیم )) اى سرور من اى صاحب
الزَّمانِ یَابْنَ رَسُولِاللّهِ حاجَتى کَذاوَکَذا (وبجاى کَذاوَکَذاحاجات خودراذکرکند (
الزمان اى فرزند رسول خدا حاجتم این و این است
فَاشْفَعْ لى فى نَجاحِها فَقَدْ تَوَجَّهْتُ اِلَیْکَ بِحاجَتى لِعِلْمى اَنَّ لَکَ
پس شفاعت کن برایم در برآمدنش زیرا که من با حاجت خویش به تو متوجه شده ام زیرا مى دانم که
عِنْدَ اللّهِ شَفاعَةً مَقْبُولَةً وَمَقاماً مَحْمُوداً فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّکُمْ بِاَمْرِهِ
شفاعت تو به درگاه خدا پذیرفته و مقامت پسندیده است پس به حق همان خدایى که شما را در کار خود مخصوص کرده
وَارْتَضاکُمْ لِسِرِّهِ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَ اللّهِ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ سَلِ اللّهَ
و براى راز و سِرّش پسندیده و بدان مقامى که شما در نزد خدا میان خود و او دارید که از خداى
تَعالى فى نُجْحِ طَلِبَتى وَاِجابَةِ دَعْوَتى وَکَشْفِ کُرْبَتى
تعالى بخواهى من به خواسته ام برسم و دعایم اجابت شود و اندوهم برطرف گردد
و بخواه هر چه خواهى که برآورده مى شود انشاء الله تعالى مؤ لف گوید: که بهتر آنست که در رکعت اوّل نماز این استغاثه بعد از حمد سوره اِنّا فَتَحْنا بخواند و در رکعت دویّم اذا جآءَ نَصْرُ اللّهِ .
سخنان ایشان
زمان و علامت ظهور
برای ظهور امام زمان(عج) وقت خاصی تعیین نشده و همواره در سخنان پیامبراکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام از گمانه زنی در این زمینه نهی شده است؛ چرا که مشیت الهی آن است که زمان دقیق این واقعه مبارک، برای مصلحتی که در آن هست؛ از همگان مخفی باشد. البته برای ظهور علامت های بسیاری در روایات ذکر شده است ولی هیچ کدام از آنها وقت خاص ظهور را مشخص نمی سازد. در توقیعی که از سوی امام زمان(عج) خطاب به علی بن محمد سمری، آخرین نایب خاص دوره غیبت صغری، صادر شده آمده است: دوره ی غیبت کبری آغاز شد و ظهور واقع نخواهد شد مگر وقتی که خداوند متعال اجازه دهد و این کار هم بعد از زمانی بسیار طولانی ـ آن وقت که قلب ها قساوت پیدا کرد و زمین از ستم پر شد ـ به وقوع خواهد پیوست.
راه نجات
بی شک در طول زمان، برخی شبهات فکری و اعتقادی رخ می نماید که بر اثر نبود دقت و تأمل لازم عده ای را به بیراهه می کشاند در چنین هنگامی وجود معیاری که انسان را از انحراف باز دارد بسیار ضروری است. زمانی در بین گروهی از اندیشمندان شیعه در بحث های کلامی اختلاف پدید آمد. از ناحیه امام عصر(عج) توقیعی صادر شد که در بخشی از آن چنین توصیه شده بود: از راه راست منحرف نشوید و مقصد و جهت گیری خودتان را از طریق دوستی ما اهل بیت به سوی سنت و سیره روشن قرار دهید. تقوای الهی پیشه کنید و از رهنمودهای ما پیروی کنید.
مطرود ائمه اطهار علیهم السلام
در بسیار از دعاها و زیارات از ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان صراط و میزان یاد می شود. از این رو رضایت ائمه اطهار حکایت از رضایت خداوند دارد. همچنان که اگر عملکرد کسی مورد تأیید آن بزرگواران نباشد بی شک مورد پسند خدا و رسول نیز نخواهد بود. در یکی از سخنان حضرت بقیة الله(عج) در این باره آمده است: هر که ما از او بیزاری بجوییم خدا و فرشتگان او و همه پیامبران الهی و اولیایش نیز از او بیزاری می جویید.
شکوه از مردم
امام زمان(عج) در شکوه از مردمی که بر اثر سستی و بی توجهی به دین از مسیر هدایت منحرف و دچار فتنه ها می شوند چنین می فرمایند: چگونه این مردم در فتنه افتاده، در وادی سرگردانی گام بر می دارند و گاهی به چپ و گاهی به راست می روند؟ از دین خود دست بر می دارند یا دچار تردید می شوند یا گاهی حتی با حقّ به دشمنی می پردازند. اینان یا آنچه در روایات و اخبار صحیح آمده درک نکرده اند، یا اگر درک کرده اند خود را به فراموشی می زنند...
سفارش به استغفار
گناهان همچون سم سلامت روح انسان را به خطر می اندازند. هرگاه انسان در نتیجه فریب نفس اماره یا وسوسه های شیطان و غفلت هایی که بر اثر مشغول شدن به دنیا و زینت های آن پیش می آید دچار گناه شود، لازم است هرچه زودتر از طریق توبه و استغفار نسبت به تدارک گذشته و برطرف ساختن آثار سوء گناه اقدام کند؛ به امید آن که مشمول رحمت و غفران الهی قرار گیرد. امام عصر(عج) در پاسخ به حسن بن فضل یمانی که مرتکب خطایی شده بود و با ارسال نامه ای از آن حضرت عذرخواهی کرده بود، نوشتند: هرگاه از گناه و اشتباهی که مرتکب شده ای به درگاه خداوند متعال استغفار کنی، خداوند آن را می بخشد.
آثار بخل و یاری نکردن نیازمندان
حضرت مهدی(عج) درباره کسانی که به رغم برخورداری از نعمت های الهی، از رسیدگی به وضع محرومان خودداری می کنند فرموده است: هرکس که خداوند به او نعمت هایی عنایت کرده و از رسیدگی به وضع آن دسته از افراد که درباره آنها سفارش شده بخل ورزد، در دنیا و آخرت در زمره زیانکاران قرار خواهد گرفت.
راه عاقبت به خیری
از آرزوهای مهم تک تک افراد آن است که در زندگی به گونه ای رفتار کنند که عاقبت نیکی داشته باشند. در این زمینه رهنمودهای بسیاری از اولیای الهی نقل شده است که بی شک رعایت آنها انسان را به سعادت واقعی و عاقبت بخیری موفق می سازد. حضرت مهدی(عج) در این باره می فرمایند: شیعیان ما وقتی به فرجام نیک دست می یابند که از گناهانی که خداوند نهی کرده به طور کامل دوری کنند و هیچ یک از آنها را مرتکب نشوند.
اوّلین سخن امام زمان علیه السلام در زمان ظهور
مرحوم شیخ صدوق نقل می کنند وقتی که امام زمان(عج) ظهور کنند در حالی که به دیوار کعبه تکیه کرده اند ابتدا این آیه را قرائت خواهند کرد:بَقیة اللّه خیر لَکُمْ اِنْ کُنْتم مؤمنین؛ بقیة اللّه برای شما بهتر است اگر اهل ایمان باشید.
آن گاه خواهند فرمود منم بقیّة الله و حجت خدا و خلیفه و جانشین او برای شما. نقل شده است از آن زمان به بعد هرکس که خدمت حضرت مهدی(عج) می رسد به آن حضرت با عبارت: السّلام علیک یا بقیّة الله؛ سلام بر تو ای بقیّة اللّه؛ سلام خواهد داد.
زمامداران معاصر :
امام زمان(ع) از زمان تولد (سال ??? هجرى) تا زمان ظهور و تشکیل حکومت جهانى، با تمام حاکمان و زمامداران کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى که در ایام غیبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حکومت راندند، عبارتند از:
?? مهتدى عباسى (??? – ???ق.).
?? معتمد عباسى (??? – ???ق.).
?? معتضد عباسى (??? – ???ق.).
?? مکتفى عباسى (??? – ???ق.).
?? مقتدر عباسى (??? – ???ق.).
?? قاهر عباسى (??? – ???ق.).
?? راضى عباسى (??? – ???ق.).
?? متقى عباسى (??? – ???ق.).
هنگامى که حضرت مهدى(ع) ظهور کند و قیام آزادى بخش وى فراگیر شود، برخى از سلاطین و حاکمان کشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسلیم فرود مىآورند و برخى دیگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مىخیزند و پس از درگیرى، متحمل شکست و اضمحلال خواهند شد و حکومت آن حضرت، از شرق تا غرب کره زمین را فرا خواهد گرفت. در این باره، روایات فراوانى از معصومین(ع)نقل شده است که براى نمونه، حدیثى را از امام محمد باقر(ع) بیان مىکنیم:
عَن أبی جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤیّدٌ بالنَّصر، تُطوى له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الکنوزُ ویبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ویُظِهرُ اللَّهُ دینهُ على الدّینِ کُلّه ولو کَرِهَ المُشرکون فلا یَبقى على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وینزلُ روحُاللَّهِ عیسى بن مریم فیُصلّی خلفه.(?)
قیام کننده از ما منصور به رعب و مؤیّد به نصر است. زمین از براى او در نوردیده شود و گنجهاى پنهان را براى او آشکار کند. سلطنت و حکومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دین خود را بر همه دینها غالب گرداند، اگر چه مشرکان را خوش نیاید. در روى زمین هیچ خرابى باقى نماند، مگر این که آبادش کند و روح اللَّه، عیسى بن مریم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا کند و پشت سرش نماز بخواند.
تاریخ و سبب شهادت :
امام زمان(عج) هم اکنون زنده است و به خواست خداى متعال تا زمانى که قیام کند و جهان را از عدالت بهرهمند سازد، زندهخواهد بود. سپس چند سال حاکم علىالاطلاق روى زمین خواهد گردید که مدت آن، در روایات، به طور مختلف، هفت، هشت، نه، ده و نوزده سال تعیین شده است که هر سال آن برابر با ده سال فعلىِ ما است. بنابراین اگر حکومتش هفت سال باشد، برابر با هفتاد سال ما خواهد بود.
پس از شهادت آن حضرت، به مدت چهل روز هرج و مرج وفتنه و فساد درجهان حاکم مىگردد و سپس عمر این جهان به پایان مىرسد و عالم قیامت آغاز مىگردد.
اصحاب و یاران :
?? عثمان بن سعید عمروى (متوفاى سال ???ق.).
?? محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال ???ق.).
?? حسین بن روح نوبختى (متوفاى سال ???ق.).
?? على بن محمد سمرى (متوفاى سال ???ق.).
این چهار تن نماینده بلافصل امام زمان(ع) بودند که در ایام غیبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسکرى(ع)، از سال ??? تا ???، به مدت ?? سال به ترتیب، واسطه میان امام(ع) وشیعیان ایشان بودند. این چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، ???نفر از یارانش به او پیوسته و نخستین هسته لشکریان امام(ع) را تشکیل مىدهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ایام غیبت آن حضرت به این مقام ارجمند نایل شدهاند که بر دیگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنین افراد بسیارى در ایام غیبت به محضرش شرفیاب گشته و از عنایاتش بهرهمند شدهاند که در این جا به نام برخى از آنان اشاره مىگردد:
?? اسماعیل بن حسن هرقلى.
?? سید محمد بن عباس جبل عاملى.
?? سید عطوه علوى حسنى.
?? امیراسحاق استرآبادى.
?? ابوالحسین بن ابى بغل.
?? شریف عمر بن حمزه.
?? ابوراجح حمامى.
?? شیخ حر عاملى.
?? مقدس اردبیلى.
??? محمد تقى مجلسى.
??? میرزا محمد استرآبادى.
??? علامه بحر العلوم.
??? شیخ حسین آل رحیم.
??? ابوالقاسم بن ابى جلیس.
??? ابو عبداللَّه کندى.
??? ابو عبداللَّه جنیدى.
??? محمد بن محمد کلینى.
??? محمد بن ابراهیم بن مهزیار.
??? محمد بن اسحاق قمى.
??? محمد بن شاذان نیشابورى.
رویدادهاى مهم :
از آغاز تولد نوید بخش حضرت مهدى(ع) (در سال ??? هجرى) تا زمان قیام آن حضرت و تشکیل حکومت جهانى، رویدادهاى مهم و فراوانى رخ داده و خواهد داد که قابل شمارش نیستند و هیچ دفتر و دیوانى گنجایش ثبت و ضبط آنها را ندارد؛ اما در این جا به برخى از رویدادهاى مهمى که در زمان ظهور آن حضرت اتفاق خواهد افتاد و در روایات و منابع اسلامى به عنوان علامات ظهور حضرت مهدى(ع) از آنها یاد شده است، اشاره مىشود:
?? خروج دجّالِ یک چشم و ادعاى الوهیت و خون ریزى و فتنههاى فراوان او در زمین و جنگ با حضرت مهدى(ع) و شکست و نابودىاش به دست امام زمان(ع) یا حضرت عیسى(ع).
?? نداى آسمانى براى معرفىِ حضرت مهدى(ع) و شنیدن همه مردم، آن را به زبان رایج خودشان و استقبال آنان از امام زمان(ع).
?? خروج سفیانى (عثمان بن عنبسه از اولاد یزید بن معاویه) از وادىِ یابس، در سرزمین میان مکه و شام، و تصرف بسیارى از شهرها و خون ریزى و فتنه در بین مردم، و نبرد او با لشکریان امام زمان(ع) و کشته شدنش در صخره بیت المقدس به دست یاران حضرت مهدى(ع).
?? خروج سیّد حسنى از شمال ایران (حدود دیلم و قزوین) و دعوت او به مذهب امامیه، و رفع ظلم از مردم و نبردهاى پیروزمندانه او با ستمکاران و فاسقان و پیوستن او به حضرت مهدى(ع) در کوفه.
?? خروج شصت کذّاب که به دروغ ادعاى پیامبرى مىکنند.
?? ادعاى دروغین مقام امامت توسط دوازده نفر از آل ابىطالب(ع).
?? کشته شدن نفس زکیّه، پسرى از آل محمد(ص)، در مسجد الحرام، ما بین رکن و مقام.
?? ظاهر شدن صورت و سینه و یاکف دست، در چشمه خورشید.
?? وقوع کسوف در نیمه ماه رمضان و خسوف در آخر رمضان.
??? برخاستن نداهاى متعدد از آسمان در ماه رجب و شنیدن همه مردم.
??? گسترش سیاهىِ کفر، فسق و معصیت در سراسر جهان.
??? ظهور حضرت مهدى(ع) (به هیأت مردى سىسال) از کنار کعبه، در مکه معظّمه، و دعوت مردم به اسلام راستین.
صلوات بر پیامبر و آل پیامبر (ص)
درپایان زندگی نامه معصومین (ع) شایسته است صلوات ویژه آنان را از یکی از امامان معصوم (ع) دراین جا بیان کرده واز این طریق ارادت مخصوص خود را به سرور و سالارمان حضرت حجت بن الحسن (ع) ابراز و اظهار نماییم:
از امام زین العابدین(ع) روایت شده است که در صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت آن حضرت، خوانده شود:
اللّهمَّ صَلِّ عَلى محمدٍّ وَالِ مُحمّدٍ، شَجرَةِ النّبوّةِ ، وَموضِع الرِّسالةِ ، ومختلفِ الملائِکةِ ، ومعدِنِ العِلمِ، واهلِ بیتِ الوَحی ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى محمّدٍ وَآلِ محمّدٍ، الفُلکِ الجاریةِ فی اللُّجَجِ الغامِرةِ ، یأمَنُ من رَکِبها ویغرقُ من ترکَها، المُتقدِّمُ لَهُم مارِقٌ ، والمتأخّرُ عنهم زاهقٌ ، وَاللازِمُ لهُم لاحقٌ ،اللّهُمَّ صَلِّ على محمّدٍ وآلِ محمّدٍ ، اَلْکَهفِ الحصین ، وغیاثِ المُضطرِّ المُستکین ، وَمَلْجَأِ الهاربین ، وَعِصمة الْمُعْتَصِمین….
خدایا! بر محمد وآلش درود فرست که درخت نبوّتند و جایگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و معدن علم و حکمت و خاندان وحى. خدایا! بر محمد و آلش درود فرست که آنان کِشتى دریاى معرفتند و روان در اَعماق آن دریا، هر کس بر آن کِشتى در آید از غرق ایمن است، و هرکس در نیاید به دریاى هلاکت غرق خواهد شد. هرکس بر آنان پیشى گیرد از دین خارج گردد، و هر کس از آنان عقب ماند سعىاش باطل و نابود گردد، و هر کس همراه آنان باشد ملحق به آنان خواهد شد. خدایا! بر محمد و آلش درود فرست که حصار محکم امتند و فریادرس بیچارگان و نگهبان عصمت طلبان..(?)
?? کمال الدین و تمام النعمة، ص????
?? اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج?، ص???؛ منتهى الآمال فى تاریخ النبى و الآل، ج?، ص????
?? مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ص???، در بخش اعمال مشترک ماه شعبان.
برگرفته شده از کتاب ” خاندان عصمت علیهم السلام “
دعای عظم البلا
این دعاء حضرت صاحب الا مرعلیه السلام است که تعلیم فرمود آنرا به شخصى که محبوس بود پس خلاص شد
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَف اَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِط اَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّج اَّءُ
خدایا بلاء عظیم گشته و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و امید قطع شد
وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ
و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شد و تویى یاور و شکوه بسوى تو است
الْمُشْتَکى وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
و اعتماد و تکیه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است خدایا درود فرست بر
مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ
محمد و آل محمد آن زمامدارانى که پیرویشان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام
وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ
و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیک مانند
الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى
چشم بر هم زدن یا نزدیکتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا کفایت کنید
فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ
که شمایید کفایت کننده ام و مرا یارى کنید که شمایید یاور من اى سرور ما اى صاحب
الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ
الزمان فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا همین ساعت
السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ
همین ساعت هم اکنون زود زود زود اى خدا اى مهربانترین مهربانان به حق
مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ
محمد و آل پاکیزه اش
دعاى امام زمان عجَّ اللّه تعالى فرجه
کفعمى در مصباح فرموده این دعاء حضرت مهدى صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ است
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطّاعَةِ وَبُعْدَ الْمَعْصِیَةِ
خدایا روزى ما کن توفیق اطاعت و دورى از گناه
وَصِدْقَ النِّیَّةِ وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ وَاَکْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِْسْتِقامَةِ وَسَدِّدْ
و صدق و صفاى در نیت و شناختن آنچه حرمتش لازم است و گرامى دار ما را بوسیله هدایت شدن و استقامت و استوار کن
اَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِکْمَةِ وَامْلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ وَطَهِّرْ
زبانهاى ما را به درستگویى و حکمت و لبریز کن دلهاى ما را از دانش و معرفت و پاک کن
بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ وَاکْفُفْ اَیْدِیَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ
اندرون ما را از غذاهاى حرام و شبهه ناک و بازدار دستهاى ما را از ستم و دزدى
وَاغْضُضْ اَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِیانَةِ وَاسْدُدْ اَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ
و بپوشان چشمان ما را از هرزگى و خیانت و ببند گوشهاى ما را از شنیدن سخنان بیهوده
وَالْغیبَةِ وَتَفَضَّلْ عَلى عُلَماَّئِنا بِالزُّهْدِ وَالنَّصیحَةِ وَعَلَى الْمُتَعَلِّمینَ
و غیبت و تفضل فرما بر علماى ما به پارسایى و خیرخواهى کردن و بر دانش آموزان
بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ وَعَلَى الْمُسْتَمِعینَ بِالاِْتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ وَعَلى
به کوشش داشتن و شوق و بر شنوندگان به پیروى کردن و پند گرفتن و بر
مَرْضَى الْمُسْلِمینَ بِالشِّفاَّءِ وَالرّاحَةِ وَعَلى مَوْتاهُمْ بِالرَّاْفَةِ
بیماران مسلمان به بهبودى یافتن و آسودگى و بر مردگان آنها به عطوفت
وَالرَّحْمَةِ وَعَلى مَشایِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّکینَةِ وَعَلَى الشَّبابِ
و مهربانى کردن و بر پیرانمان به وقار و سنگینى و بر جوانان
بِالاِْنابَةِ وَالتَّوْبَةِ وَعَلَى النِّساَّءِ بِالْحَیاَّءِ وَالْعِفَّةِ وَعَلَى الاْغْنِیاَّءِ
به بازگشت و توبه و بر زنان به شرم و عفت و بر توانگران
بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ وَعَلَى الْفُقَراَّءِ بِالصَّبْرِ وَالْقَناعَةِ وَعَلَى الْغُزاةِ
به فروتنى و بخشش کردن و بر مستمندان به شکیبائى و قناعت و بر پیکار کنندگان
بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ وَعَلَى الاُْسَراَّءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ وَعَلَى الاُْمَراَّءِ
به یارى و پیروزى و بر اسیران به رهایى یافتن و آسودگى و بر زمامداران
بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ وَعَلَى الرَّعِیَّةِ بِالاِْنْصافِ وَحُسْنِ السّیرَةِ وَبارِکْ
به عدالت داشتن و دلسوزى و بر ملت به انصاف و خوش رفتارى و برکت ده
لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِى الزّادِ وَالنَّفَقَةِ وَاقْضِ ما اَوْجَبْتَ عَلَیْهِمْ مِنَ
براى حاجیان و زائران در توشه و خرجى و به انجام رسان آنچه را بر ایشان واجب کردى از
الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ بِفَضْلِکَ وَرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَالرّاحِمینَ
اعمال حج و عمرة بوسیله فضل و رحمت خودت اى مهربانترین مهربانان
دعاى الهِى بِحَقِّ مَنْ نَاجَاکَ
درمهج ذکر شده که این دعاء حضرت حجّة علیه السلام است
اِلهى بِحَقِّ مَنْ ناجاکَ وَبِحَقِّ مَنْ
خدایا به حق هرکه با تو راز گوید و به حق هر که
دَعاکَ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلى فُقَراَّءِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ
تو را در صحرا و دریا بخواند تفضل فرما بر فقیران مؤ منین و مؤ منات
باِلْغَناَّءِ وَالثَّرْوَةِ وَعَلى مَرْضَى الْمُؤْمِنینَ والْمُؤْمِناتِ بِالشِّفاَّءِ
به توانگرى و ثروت و بر بیماران مؤ منین و مؤ منات به بهبودى یافتن
وَالصِّحَةِ وَعَلى اَحْیاَّءِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِاللُّطْفِ وَالْکَرامَةِ
و تندرستى و بر زندگان مؤ منین و مؤ منات به لطف و بزرگوارى
وَعَلى اَمْواتُ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَالرَّحْمَةِ وَعَلى
و بر مردگان مؤ منین و مؤ منات به آمرزش و مهربانى و بر
غُرَباَّءِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ بِالرَّدِّ اِلى اَوْطانِهِمْ سالِمینَ غانِمینَ
غریبان مؤ منین و مؤ منات به بازگرداندن آنها به وطنشان بسلامتى و بهره مندى به حق
بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَجْمَعینَ
محمد و آل او همگى
زندگینامه حضرت مهدی(ع)
ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نیمه شعبان سال 255یا 256هجری بود پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید ، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار ، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی تولد خواهد یافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احادیثی که بخصوص از پیغمبر ( ص ) رسیده بود ، این مطلب زیاد گفته شده و به گوش زمامداران رسیده بود در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی ، هشتمین خلیفه عباسی ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی قرار داد این اندیشه - که ظهور مصلحی پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می نماید و باید از تولد نوزادان جلوگیری کرد ، و حتی مادران بیگناه را کشت ، و یا قابله هایی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاریخ نظایری دارد . در زمان حضرت ابراهیم ( ع ) نمرود چنین کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نیز به همین روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران می خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل می کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نیز داستان تاریخ به گونه ای شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد امام دهم بیست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام یازدهم ( ع ) نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می برد به هنگامی که ولادت ، این اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزدیک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند ، و اگر پدید آمد و بدین جهان پای نهاد ، او را از میان بردارند بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته می شد ، جز چند تن معدود از نزدیکان ، یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمی دید . آنان نیز مهدی را گاه بگاه می دیدند ، نه همیشه و به صورت عادی.
محل تولد: سامرا (در سرزمین عراق کنونى).
نسب پدرى: ابو محمد، حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب(ع).
نام مادر: نرجس. نام اصلىِ وى ملیکه، دختر یشوعاى، فرزند قیصر روم است. برخى گفتهاند که نام وى صیقل مىباشد.
مدت امامت: امامت آن حضرت در دو مرحله است که به «غیبت صغرى» و «غیبت کبرى» شهرت یافته است.
مدت «غیبت صغرى» از هنگام ولادت آن حضرت، در سال ??? تا سال ??? هجرى، به مدت ?? سال بوده است. و «غیبت کبرى» از سال ??? هجرى آغاز و تاکنون ادامه یافته است. این غیبت همچنان ادامه دارد تا خواست خداوند منان بر ظهور آن حضرت تعلق گیرد. در آن زمان، غیبتش به پایان مىرسد وحکومت اسلامى، در سراسر جهان، به رهبرى آن حضرت محقق مىگردد
شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی که پدر بزرگوارش حیات داشت ، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع) می رسیدند از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد آنان پسری را دیدند که بیرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبیه به پدر خویش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، این پسر امام شماست ، و خلیفه من است در میان شما ، امراو را اطاعت کنید ، از گرد رهبری او پراکنده نگردید ، که هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد . این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید ، تا اینکه زمانی دراز بگذرد . بنابراین از نایب او ، عثمان بن سعید ، اطاعت کنید " . و بدین گونه ، امام یازدهم ، ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شیعیان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولایت را اعلام داشت .یکی از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است ، ابو سهل نوبختی می باشد باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان می زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری دیده از جهان فرو بست . در این روز بنا به سنت اسلامی ، می بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و یا بد خواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند . بدین سان ، مردم دیدند کودکی همچون خورشید تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پیکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد
ضرورت غیبت آخرین امام
بیرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند ، و در چنین شرایطی بود که برای بقای حجت حق تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن " خلیفه خدا درزمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان بود و قتلش همان . پس مشیت و حکمت الهی بر این تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند . بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ، اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد . ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر المؤمنین علی ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب شد در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای اینکه خوانندگان به اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می پردازیم :" به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت راکه همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند . رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقیقتی است زنده که هرگز نظ ر علمی نمی تواند او ر ا از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی با اعتقاد به امام حی غایب
شمشیر ایشان
شمشیر مهدی ، سیف الله و سیف الله المنتقم است . شمشیری است خدائی ،شمشیری است انتقام گیرنده از ستمگران و مستکبران . شمشیر مهدی شمشیر انتقام از همه جانیان در طول تاریخ است . درندگان متمدن آدمکش را می کشد ، اما بر سر ضعیفان و مستضعفان رحمت می بارد و آنها را می نوازد .
روزگار موعظه و نصیحت در زمان او دیگر نیست . پیامبران و امامان و اولیاء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجای آوردند . بسیاری از مردم نشنیدند و راه باطل خود را رفتند و حتی اولیاء حق را زهر خوراندند و کشتند . اما در زمان حضرت مهدی باید از آنها انتقام گرفته شود . مهدی ع آن قدر از ستمگران را بکشد که بعضی گویند : این مرد از آل محمد ص نیست . اما او از آل محمد ( ص ) است یعنی از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانیت است . از روایات شگفت انگیزی که در مورد حضرت مهدی ع آمده است ، خبری است که از حضرت امام محمد باقر ع نقل شده و مربوط است به 1290 سال قبل . در این روایت
حضرت باقر ع می گویند : " مهدی ، بر مرکبهای پر صدایی ، که آتش و نور در آنها تعبیه شده است ، سوار می شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر می کند " . و نیز در روایت امام محمد باقر ع گفته شده است که بیشتر آسمانها ، آباد و محل سکونت است . البته این آسمان شناسی اسلامی ، که از مکتب ائمه طاهرین ع استفاده می شود ، ربطی به آسمان شناسی یونانی و هیئت بطلمیوسی ندارد ... و هر چه در آسمان شناسی یونانی ، محدود بودن فلک ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسی اسلامی ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بیشمار و قمرها و منظومه های فراوان . و گفتن چنین مطالبی از طرف پیامبر اکرم ص و امام باقر ع جز از راه ارتباط با عالم غیب و علم خدائی امکان نداشته است
غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
مدت غیبت صغری بیش از هفتاد سال بطول نینجامید از سال 260ه. تا سال 329ه که در این مدت نایبان خاص ، به محضر حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم می رساندند . نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن می باشند که به " نواب خاص " یا " نایبان ویژه " معروفند . نخستین نایب خاص مهدی ( ع ) عثمان بن سعید اسدی است . که ظاهرا بعد از سال 260 هجری وفات کرد ، و در بغداد به خاک سپرده شد . عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود . محمد بن عثمان : دومین سفیر و نایب امام ع محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد .نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال بطول انجامید . حسین بن روح نوبختی : سومین سفیر ، حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326هجری فوت کرد . علی بن محمد سمری : چهارمین سفیر و نایب امام حجه بن الحسن ( ع ) است که در سال 329هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است .همین بزرگان و عالمان و روحانیون برجسته و پرهیزگار و زاهد و آگاه در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی ع بودند .
غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
این دوره بعد از زمان غیبت صغری آغاز شد ، و تاکنون ادامه دارد .این مدت دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است . در زمان نیابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده ای به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصی که آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق کند ، نایب عام امام ع باشد و به نیابت از سوی امام ، ولی جامعه باشد در امر دین و دنیا . بنابراین ، در هیچ دوره ای پیوند امام ( ع ) با مردم گسیخته نشده و نبوده است . اکنون نیز ، که دوران نیابت عامه است ، عالم بزرگی که دارای همه شرایط فقیه و دانای دین بوده است و نیز شرایط رهبری را دارد ، در راس جامعه قرار می گیرد و مردم به او مراجعه می کنند و او صاحب " ولایت شرعیه " است به نیابت از حضرت مهدی ( ع ) . بنابراین ، اگر نایب امام ( ع ) در این دوره ، حکومتی را درست و صالح نداند آن حکومت طاغوتی است ، زیرا رابطه ای با خدا و دین خدا و امامت و نظارت شرعی اسلامی ندارد . بنابر راهنمایی امام زمان عجل الله فرجه برای حفظ انتقال موجودیت تشیع و دین خدا ، باید همیشه عالم و فقیهی در راس جامعه شیعه قرار گیرد که شایسته و اهل باشد ، و چون کسی - با اعلمیت و اولویت - در راس جامعه دینی و اسلامی قرار گرفت باید مجتهدان و علمای دیگر مقام او را پاس دارند ، و برای نگهداری وحدت اسلامی و تمرکز قدرت دینی او را کمک رسانند ، تا قدرتهای فاسد نتوانند آن را متلاشی و متزلزل کنند . گر چه دوری ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدی ( ع ) - بسیار درد آور است ، ولی بهر حال - در این دوره آزمایش - اعتقاد ما اینست که حضرت مهدی ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگی می کند ، روزی که " اقتضای تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابی پر شور و حرکتی خونین و پردامنه ، بشریت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحید و آیین اسلامی را عزت دوباره خواهد بخشید .
اعتقاد به مهدویت در دوره های گذشته
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی در دینهای دیگر مانند : یهودی ، زردشتی ، مسیحی و مدعیان نبوت عموما ، و دین مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان یک اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .
اعتقاد به حضرت مهدی ( ع ) منحصر به شیعه نیست
عقیده به ظهور حضرت مهدی ( ع ) فقط مربوط به شیعیان و عالم تشیع نیست ،بلکه بسیاری از مذاهب اهل سنت( مالکی ، حنفی ، شافعی و حنبلی و ... ) به این اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها ، این موضوع را در کتابهای فراوان خود آورده اند و احادیث پیغمبر ( ص ) را درباره مهدی ( ع ) از حدیثهای متواتر و صحیح می دانند.
ایشان در نگاه اهل سنت
ابن اثیر
ابن اثیر، صاحب کتاب مهم النّهایة فی غریب الحدیث و متوفای سال 606، درباره مهدی قائم آل محمد(ص) می نویسد: مهدی یعنی کسی که خداوند راه حق را به او نشان داده است و همین کلمه مهدی نام آن کسی است که پیامبر اکرم(ص) مژده داده است که در آخرالزمان خواهد آمد. در حدیث آمده است که در روزگار مهدی گذشت زمان بسیار سریع به نظر خواهد رسید و یک سال همچون یک ماه به نظر خواهد آمد.
ابن کثیر دمشقی
حافظ عمادالدین ابن کثیر، عالم بزرگ اهل سنت و متوفای سال 774 ق، در کتاب نهایة البدایة فی الفتن والملاحم می نویسد: دوران مهدی روزگار فراوانی نعمت ها خواهد بود. در آن زمان میوه ها زیاد و کشتزارها پربار می شوند. ثروت و دارایی افراد فزونی می گیرد و دین استواری خود را باز می یابد و حکومت پایدار و دشمنان سرکوب و نعمت ها ماندنی می شوند.
ابن خلدون
ابن خلدون از بزرگان حکما و مورخان اهل سنت است. وی علاوه بر مقدمه معروف تاریخ، یک کتاب مهم تاریخی به نام کتاب العِبَر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر را از خود به یادگار گذاشته است. وی درباره حضرت مهدی(عج) چنین می نویسد: در بین مسلمانان در همه عصرها مشهور این است که به یقین در آخرالزمان فردی از خاندان نبوّت ظهور می کند و دین را مدد می رساند و عدل را در سرتاسر عالم گسترش می دهد و مسلمانان از او پیروی می کنند. به کمک آنها همه کشورهای اسلامی را تحت سلطه حکومت خود در می آورد و این شخصیت بزرگ مهدی نام دارد.
ابوالحسن رازی
عالم بزرگ اهل سنت ابوالحسن رازی، از منجّمان قرن چهارم و متوفای 376 ق و صاحب کتاب های الکواکب الثابتة، مرآت الاسرار و کتاب التذکرة در توصیف حضرت مهدی(عج) می نویسد: ذکر آن آفتاب دین و دولت، آن هادی ملت و دولت، آن قائم پاک احمدی، امام بر حق ابوالقاسم م ـ ح ـ م ـ د بن الحسن المهدی(رضی الله عنه): وی امام دوازدهم از ائمه اهل بیت است. مادرش نرجس نام داشت. ولادتش در شب جمعه پانزدهم شعبان واقع شد. او در کنیت و نام با حضرت رسالت پناهی موافقت دارد و القاب شریفش مهدی و حجّت و قائم و منتظر و صاحب الزمان و خاتم اثناعشر است. صاحب الزمان در وقت وفات پدر خود امام عسکری پنج ساله بودند.
محمد سفارینی
عالم بزرگ اهل سنت، محمد سفارینی، متوفای 1188 در کتاب لوامع الانوار البهیه و سواطع الاسرار الاثریة می نویسد: سخن درباره مهدی فراوان است. برخی مهدی را کسی جز عیسی علیه السلام ندانسته اند. ولی این سخن نادرست است؛ زیرا درباره قیام مهدی روایات در حدّ متواتر معنوی است. از مجموع روایات، نسبت به ظهور مهدی علم قطعی حاصل می شود و بر این اساس ایمان و اعتقاد به ظهور مهدی از اعتقادات خدشه ناپذیر اهل سنت و جماعت به حساب می آید.
صدیق حسن قنوجی
عالم بزرگ اهل تسنن صدیق حسن قنوجی در کتاب الاذاعة لما کان و ما یکون بین یدی الساعة می نویسد: تردیدی نیست که مهدی در آخرالزمان قیام می کند؛ بی آن که ماه و سال خروج او معین باشد. مردم نسل اندر نسل بر این امر اتّفاق نظر دارند و نظر کسان اندکی که مسئله مهدی را باور ندارند، در این میان بی ارزش و اعتنا نکردنی است؛ زیرا شک در این فاطمی نسب و موعود منتظر ـ که با دلایل استوار به اثبات رسیده است ـ معنا ندارد و انکار آن با وجود نصوص فراوان و مشهور گستاخی بزرگی می نماید.
عبدالرزاق کاشانی
عبدالرزاق بن احمد کاشانی، از عرفای بنام اهل تسنن و متوفای 730 ق و صاحب آثاری چون شرح فصوص الحکم ابن عربی و تحفة الاخوان فی خصائص الفتیان ، درباره مهدی قائم آل محمد(عج) چنین می نویسد: چنان که مبدأ و مظهر آن آدم صفی اللّه است و قطب آن ابراهیم خلیل و خاتم آن محمد(ص) حبیب اللّه است، مبدا فتوّت هم ابراهیم و قطب آن امیرالمؤمنین علیه السلام علی و خاتم آن محمد مهدی(عج) می باشد که خاتم ولایت است.
قرمانی دمشقی
دمشقی در کتاب اخبار الدول و آثار الأُوَل می نویسد: دانشمندان بر این عقیده اتفاق دارند که مهدی همان قیام کننده در آخر زمان است و اخبارظهور وی را تأیید می کند. ظلمت و تاریکیِ روزگاران با ظهور او به روشنایی بدل خواهد شد و با دیدن رویش ظلمت های شب تاریک جای خود را به صبح راستین خواهد داد و پرتو عدالتش سراسر جهان را تابناک تر از ماه تمام نورافشانی خواهد نمود.
ابوالحسن السمهودی
عالم بزرگ اهل سنت، سمهودی، متوفای 911 ق می گوید: از اخبار به اثبات رسیده چنین برداشت می شود که او ـ یعنی مهدی ـ از فرزندان فاطمه است. «ابوداود» می گوید: او از فرزندان امام حسن است و راز آن این است که امام حسن به ملاحظه حال امت از جانشینی و امامت صرف نظر کرد. از این رو قائم ـ در هنگام شدت نیاز و آکندگی زمین از بیداد ـ از فرزندان او انتخاب شد و این سنت خداوند در میان بندگانش است که به آن کس که برای رضای الهی از خواسته ای صرف نظر کند یا به فرزندانش، چیزی بهتر از آنچه صرف نظر کرده ارزانی می دارد و حسن بن علی در صرف نظر کردن از خلافت اصرار ورزید و خداوند این نعمت را به او عطا فرمود.
شیخ عامر بصری
عارف معروف، شیخ عامر بصری، از بزرگان اهل تسنن، قصیده ای مشتمل بر دوازده بند درباره معارف و اسرار و حکم سروده است. در بند نهم که راجع به شناخت صاحب الزمان است چنین می گوید:
ای پیشوای هدایت، تا کی غائب خواهی بود؟ ای پدر ما، با بازگشت خود بر ما منت بگذار. ما چشم به پرچم های تو داریم که می آید و بوی مشک آن به مشام ما می وزد. جهان از این مژده غرق شادی می شود و دهان ها از مسرّت آن باز می ماند. خسته شدیم و انتظار به درازا کشید. پس ای قطب وجود، تو را به خدا سعی کن بتوانیم به لقایت نائل شویم... در آمدنت شتاب کن تا بتوانیم تو را ببینیم، که دیدن محبوب پس از غیبت لذت خاصی دارد.
سیّد احمد زینی دحلان
یکی دیگر از بزرگان اهل سنت بنام سیداحمد زینی دحلان در ردّ آن دسته از افراد که معتقد بودند مهدی عباسی همان منتظر است گفته است: آنچه از روایات و احادیث گوناگون به دست می آید و علمای زیادی نیز برآن تصریح دارند این است که مهدی منتظر تا این تاریخ (زمان حیات دحلال) ظهور نکرده است و علاماتی را برای زمان ظهور او ذکر کرده اند که بعضی از آنها گذشته و برخی دیگر هنوز تحقق پیدا نکرده است و از جمله روشن ترین علامات او این است که خداوند متعال در عرض یک شب کار او را به سامان خواهد رساند و او از اولاد فاطمه است... بدون شک روزی باید ظهور کند.
تاریخ و سبب شهادت :
امام زمان(عج) هم اکنون زنده است و به خواست خداى متعال تا زمانى که قیام کند و جهان را از عدالت بهرهمند سازد، زندهخواهد بود. سپس چند سال حاکم علىالاطلاق روى زمین خواهد گردید که مدت آن، در روایات، به طور مختلف، هفت، هشت، نه، ده و نوزده سال تعیین شده است که هر سال آن برابر با ده سال فعلىِ ما است. بنابراین اگر حکومتش هفت سال باشد، برابر با هفتاد سال ما خواهد بود.
پس از شهادت آن حضرت، به مدت چهل روز هرج و مرج وفتنه و فساد درجهان حاکم مىگردد و سپس عمر این جهان به پایان مىرسد و عالم قیامت آغاز مىگردد.
زندگینامه امام موسی کاظم(ع)
ولادت، کنیه و القاب
هفتمین امام شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در هفتم ماه صفر سال 128 هجری قمری در ابواء متولد گردید.
پدر بزرگوارش حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و مادر گرامیش حمیده است.
میلادش برای امام صادق علیه السلام چنان شادیبخش بود که آن حضرت بههمین مناسبت سه روز جشن گرفت و مردم مدینه را اطعام نمود.
نام مبارکش موسی و القاب و کنیه هایش متعدد است؛ مشهورترین لقبش کاظم و صابر و معروفترین کنیهاش ابوالحسن است. نقش نگین انگشتریاش جمله حسبی الله بوده است.
امامت
او که براساس تقدیر الهی قرار بود پس از پدر بزرگوارش امامت امت را به عهده بگیرد،
تحت تربیت فوقالعاده امام صادق مراحل رشد و کمال را پشت سر گذاشت و مرحله نوجوانی و جوانی را طی نمود، به گونه ای که تا آخر عمر، جلال و جمال الهی در صورت و سیرتش مشهود بود.
از حوادث مهم دوران جوانی آن امام، مرگ نابهنگام برادر بزرگترش، اسماعیل، بود که از الطاف خفیّه الهیّه محسوب میشد و زمینهساز تثبیت امامت وی شد. تلاش امام جعفر صادق علیه السلام نیز در این راستا و به منظور جلوگیری از انحراف جریان امامت بود. هر چند بعدها نیز گروهی پیدا شدند و پس از امام صادق علیه السلام معتقد به امامت اسماعیل گشتند و مرگ او را انکار نمودند.
سرانجام پس از شهادت جانگداز امام صادق، موسی بن جعفر علیه السلام در سن بیست سالگی مسؤولیت بزرگ امامت و هدایت امّت را در یکی از بحرانیترین دورانها به دوش گرفت.
دوران امامت
از مشکلات روزهای نخستین امامت موسی بن جعفر علیه السلام، ادّعای امامت دروغین برادر بزرگتر حضرت، عبدالله افطح ،بود که گروهی را به دنبال خود کشید و فرقه “فطحیه” به همین ترتیب شکل گرفت. هر چند با برخورد روشنگرانهی امام، عبدالله با شکست روبرو گردید.
دوران سی و پنج ساله امامت موسی بن جعفر مصادف بود با اوج قدرت حکومت بنی عباس و همزمان با چهار تن از حاکمان عیّاش و خونآشام عباسی بهنامهای منصور دوانیقی ، مهدی عباسی ، هادی عباسی و هارون الرشید که حضرت نیز به فراخور شرایط زمانیِ حساسِ هر یک، وظیفه سنگین امامت و هدایت امّت را به بهترین شکل ممکن به دوش کشید، و اگر چه با حوادث سهمگین و خونینی همچون واقعه فخ و شهادت مظلومانه گروهی از آل علی علیه السلام روبرو گردید، ولی لحظهای از وظیفه خطیر خود کوتاهی ننمود و تلاش مستمر خویش را عمدتا در محورهای زیر متمرکز ساخت:
اول - تبلیغ دین خداوند و گسترش فرهنگ اسلام، تبیین و تشریح معارف و احکام الهی در قالب احادیث بلند و کوتاه و پاسخ به سوالات شفاهی و کتبی و. . .
دوم- پرورش انسانهای مستعد و تربیت شاگردان والامقام و شاخص در میدان علم و عمل و حفظ و حراست آنان.
سوم- مبارزه بیامان با حاکمان جور و ستم و غاصبان خلافت و شکستن صولت شیطانی آنان در میدانهای مختلف و تشریح مبانی حق.
چهارم- تربیت یاران مدیر و مدبّر و خودساخته و نفوذ دادن آنان در مراکز حساس حکومتی، تا مرز وزارت و استانداری، به منظور خنثیسازی نقشههای مخرب و دینسوز دشمنان، کمک به مظلومان و محرومان و دفاع از حریم شیعیان .
پنجم- ساماندهی شیعیان با شیوههای مختلف تربیتی، عملی، مناظرههای سیاسی و. . .
امام علیهالسلام در این مسیر، نهایت تلاش خویش را مبذول داشت و در مواقع لازم از اهرمهای فوقالعادهای همچون استفاده از معجزه، دعای مستجاب و بهکارگیری علم امامت امام کاظم علیه السلام بهره برد.
درایت امام
روش امام آنچنان دقیق و حساس بود که تلاش چشمگیر و جاسوسیهای مداوم حاکمان عباسی برای بهدست آوردن سرنخی از اقدامات امام علیه السلام بینتیجه بود، و امام همچنان در همه زمینهها موفق و کارآمد به پیش میرفت و در اوج اقتدار معنوی و اجتماعی قرار داشت، به گونهای که نگاه کل جهان اسلام متوجّه ایشان بود.
سرانجام هارون الرشید برای دستگیری امام شخصاً به صحنه آمد و طی صحنهسازی در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به جوسازی علیه امام پرداخت و او را در یک جلالت ظاهری ولی در پردهای از ابهام با تشکیل دو کاروان مختلف از مدینه تبعید کرد و بارها به زندان انداخت. هارون چندین بار به ترور حضرت اقدام نمود و در بعضی موارد شخصاً وارد شد که هر بار ناموفّق بود.
ترور شخصیت امام
از این رو هارون در یک حرکت جدید، اقدام به ترور شخصیت امام کرد که آن هم ناکام ماند و وی از صحنهسازی و اقرار و اعترافگیری هم طرفی نیست. رفتار حضرت در زندان در زمینههای مختلف عبادی، تربیتی، ارتباط با دیگران، و تأثیرگذاری بر دوست و دشمن و . . . چنان عمیق و موثر بود که هارون نهایتاً دستور داد سندی بن شاهک ، امام علیه السلام را در بیست و پنجم رجب سال 183 هجری قمری در پنجاه و پنج سالگی با خرمای زهرآلوده به شهادت برساند.
شهادت امام
سعی فراوان دستگاه حکومتی هارون برای مخفی نگهداشتن شهادت امام علیه السلام و تلاش گسترده آنان برای عادی جلوهدادن مرگ حضرت، نشانهی پایگاه رفیع اجتماعی امام و وحشت عباسیان از اوست.
پیکر مطهرش پس از تحمّل سالها زندان بهطور معجزهآسایی توسط فرزندش علی بن موسی الرضا علیه االسلام غسل داده شد و در مقابر قریش در مدینه السلام ـ در حاشیه بغداد ـ مدفون گردید. مزار شریفش مورد توجه عموم قرار گرفت و سالها بعد نوه بزرگوارش حضرت امام جواد علیه السلام در کنارش دفن شد و شیعیان دلباختهی آنها شهر کاظمین را در کنار تربت پاکشان تأسیس نمودند.
از امام موسی بن جعفر دریای بیکرانی از معارف اسلام در توحید و نبوت و امامت و معاد، و احکام و آداب تربیتی ـ اخلاقی در قالب هزاران حدیث کوتاه و بلند، و شاگردان عالم عامل، و سیره عملی ارزشمند در میدانهای مختلف، و نسلی پاک و بابرکت به یادگار مانده است.
چند حدیث از ایشان
قال الامام موسی بن جعفر (ع) :
1- اَوّلُها أن تَعرِفَ رَبَّکَ
2-وَالثّانیةُ أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بکَ
3- وَ الثّالثَةُ أن تَعـرِفَ ما أرادَ مِـنکَ
4- وَ الرّابعَةُ أن تَعرفَ ما َیخرُجُکَ مِن دینِکَ .
امام موسی بن جعفر (ع) فرمودند :
1- اول اینکه خدای خودت را بشناسی .
2- بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است .
3- بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می خواهد .
4- و بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج می کند . »
دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد، دعا برای برادر دینی است در پشت سر او.
4. مقصود دکتر احتمالا این کلمات باشد: "پوران عزیزم این عکس را که چند لحظه پس از شنیدن خبر تولد احسان در یک کافه برداشته¬ام به رسم یادگار به تو تقدیم می کنم آثار پیری و "بابا" شدن به همین زودی در چهره ام نمایان است آن را به یادگار نگه دار تا بیست سال دیگر این خط شعر را که از زبان فردوسی به تو می نویسم بخواند و بداند که میراث اجدادی خویش را که جز کتاب و فقر و آزادگی نیست چگونه باید حفظ کند و او نیز جز رنج و علم و شرف در حیات خویش چیزی نیندوزد
چنین گفت مر جفت را نره شیر
که فرزند ما گر نباشد دلیر
ببریم از او مهر و پیوند پاک
پدرش آب دریا و مادرش خاک
1338 پاریس علی شریعتی
آن هم کی ها می¬سازند؟! رهبران روشنفکر ِزنان ِامروز ِاجتماع ما! آن¬ها که مدل نوین زن بودن شده¬اند! "هفده دی¬ای ها"! آزادزنان! این تنها صفتی است که آن¬ها موصوفات راستین آنند؛ آزاد از ... عفت کلام اجازه نمی¬دهد. این چادر های سیاه را، نه فرهنگ و تمدن جدید، و نه رشد فکری، و نه شخصیت یافتن واقعی، و نه آشنایی با روح و بینش و مدنیت اروپا، بلکه آجان و قیچی از سر اینان برداشت، بر اندام اینان درید، و آنگاه نتیجه این شد که همان "شاباجی خانم" شد که بود، منتها به جای حنا بستن، گلمو می¬زند و به جای خانه نشستن و غیبت کردن، شب نشینی می¬کند و پاسور می¬زند. یک "ملا باجی" اگر ناگهان تنبانش را در آورد و یا به زور درآوردند چه تغییراتی در نگاه و احساس و تفکر و شخصیتش رخ خواهد داد؟
اما مسأله به همین سادگی¬ها نیست. "زن روز" آمار داده¬است که از 1956 تا 66 (ده سال) موسسات آرایش و مصرف لوازم آرایش در تهران پانصد برابر شده است. و این تنها منحنی تصاعدی مصرف در دنیا و در تاریخ اقتصاد است و نیز تنها علت غایی همه این تجدد بازی ها و مبارزه با خرافات و آزاد شدن نیمی از اندام اجتماع که تا کنون فلج بود و زندانی بود و از این حرف¬ها ... اما این¬ها باز یک فضیلت را دارایند. یعنی یک امتیاز بر رقبای املشان. .... چه گرفتاری عجیبی در قضاوت میان این دو صفِ متجانس ِمتخاصم پیدا کرده¬ام. هر وقت آن "ملاباجی گشنیز خانم¬ها" را می¬بینم می¬گویم؛ باز هم آن¬ها. و هر وقت آن "جیگی جیگی ننه خانم¬ها" را می¬بینم، می¬گویم باز هم همین¬ها.
و اما تو همسرم. چه سفارشی می¬توانم به تو داشت؟ تو که با از دست دادن من هیچکسی را در زندگی کردن از دست نداده¬ای. نه در زندگی، در زندگی کردن. به خصوص بدان گونه که مرا می¬شناسی و بدان صفات که مرا می¬خوانی. نبودن من خلائی در میان داشتن¬های تو پدید نمی¬آورد. و با این حال که چنان تصویری از روح من در ذهن خود رسم کرده¬ای وفای محکم و دوستی استوار و خدشه ناپذیرت به این چنین منی، نشانه روح پر از صداقت و پاکی و انسانیت توست.
به هر حال اگر در شناختن صفات اخلاقی و خصایل شخصیت انسانی من اشتباه کرده باشی در این اصل هر دو هم عقیده¬ایم که: اگر من هم انسان خوبی بوده¬ام همسر خوبی نبوده¬ام. و من به هر حال آن قدر خوب هستم که بدی¬های خویش را اعتراف کنم و آنقدر قدرت دارم که ضعف¬هایم را کتمان نکنم و در شایستگیم همین بس که خداوند با دادن تو آنچه را به من نداده است جبران کرده است و این است که اکنون در حالی که همچون یک محتضر وصیت می¬کنم ، احساس محتضر ندارم. که با بودن تو، می¬دانم که نبودن ِمن، هیچ کمبودی را در زندگی کودکانم پدید نمی¬آورد و تنها احساسی که دارم همان است که در این شعر توللی آمده¬است که:
برو ای مرد، برو چون سگ آواره بمیر/ که وجود تو به جز لعن خداوند نبود// سایه شوم تو جز سایه ناکامی و یأس/ بر سر همسر و گهواره فرزند نبود
از طرف مالی، تنها یادآوری این است که به حساب خودم آنچه را از پول خود در هنگام زلزله خرج کردم از حساب 2 بانک تعاونی و توزیع برداشت کرده¬ام، و البته دلم از این کار چرکین بود و قصد داشتم در عید امسال که قرضی می¬کنم یا چیزی می¬فروشم، برای پول منزل آن را مجددا باز گردانم و امیدوارم تو این کار را بکنی.
آرزوی دیگرم این بود که یک سهم آب و زمین از "کاهه" بخرم به نام مادرم وقف کنم و درآمدش صرف هزینه تحصیل شاگردان ممتاز مدرسه این ده شود که در سبزوار تحصیلاتشان را تا سیکل یا دیپلم ادامه دهند (ماهی جهارصد و پنجاه تومان برای هر فرد و بنا بر این سالی سه محصل می¬توانند از این بابت درس بخوانند البته با کمک¬های اضافی من و خانواده خودش)
کار سوم این که جمعی از شاگردان آشنایم همه حرف¬ها و درس¬های چهار سال دانشکده را جمع و تدوین کنند و منتشر سازند که بهترین حرف¬های من در لابلای همین درس¬های شفاهی و گفت و شنود¬های متفرقه نهفته است. ... و نیز کنفرانس¬های دانشکاهیم جداگانه، و نوشته¬های ادبیم در سبک کویر، جدا؛ و نوشته¬های پراکنده فکری و تحقیقیم جدا، و آنچه در اروپا نوشته¬ام جمع آوری شود و نگهداری، تا بعد¬ها که انشاءالله چاپ شود. . شعرهایم همه به دقت جمع آوری شود و سوزانده شود که نماند، مگر "قوی سپید" و "غریب راه" و "در کشور" و "شمع زندان" و درس¬های اسلام شناسی، از "سقیفه به بعد"، با "امت و امامت" در ارشاد و کنفرانس¬های مربوط به حضرت علی و علت تشیع ایرانیان و دیالکتیک پیدایش فرق در اسلام و هر چه به این زمینه¬ها می¬آید از جمله "بیعت" در کانون مهندسین و "علی حقیقتی بر گونه اساطیر" و ... همه در یک جلد به نام جلد دوم اسلام شناسی تحت عنوان "امت و امامت" تدوین شود.
اگر مترجمی شایسته پیدا شد متن مصاحبه مرا با "گیوز" به فارسی ترجمه کند. در باره این آثار بخصوص کتاب DESALIENATION DES SOCIETES MUSULMANS مرا و همچنین مقاله SOCIOLOGIE D’INITIATION مرا که با چهار جامعه شناس خارجی تحقیق کرده¬ایم و "اوت زتود" چاپ کرده است. کتاب L’ANGE SOLITAIRE مرا دلم نمی¬خواهد ترجمه کنند. کار گذشته¬ای و رفته¬ای است.
همه التماس¬هایت را از قول من نثار ... عزیزم کن که آنچه را از من جمع کرده و در باره¬ام نوشته از چاپش منصرف شود که خیلی رنج می¬برم.
از دوستانم که در سال¬های اخیر به علت انزوایی که داشتم و خود معلول حالت روحی و فشار طاقت شکن فکری و عصبی بود، از من آزرده شده¬اند، پوزش می¬طلبم.و امیدوارم بدانند که دوری از آن¬ها نبود، گریز به خودم بود و این دو، یکی نیست.
کتاب "کویر" را با اتمام آخرین مقاله و افزودن "داستان خلقت" یا "دردبودن" پس از پاکنویس تمام کنید و منتشر سازید. مقدمه¬اش تنها نوشته عین القضاة است. و در اولین صفحه¬اش این جمله "توماس ولف": "نوشتن برای فراموش کردن است نه برای به یاد آوردن"
در پایان این حرف¬ها بر خلاف همیشه احساس لذت و رضایت می¬کنم که عمرم به خوبی گذشت. هیچوقت ستم نکردم. هیچوقت خیانت نکردم و اگر هم به خاطر این بود که امکانش نبود، باز خود سعادتی است. تنها گناهی که مرتکب شده¬ام، یک بار در زندگیم بود که به اغوای نصیحتگران ِبزرگتر، و به فن کلاهگذاری سر خدا ... ، در هیجده سالگی، اولین پولی که پس از هفت هشت ماه کار، یکجا حقوقم را دادند و پولی که از مقاله نویسی جمع کرده بودم، پنج هزار تومان شد. و چون خرجی نداشتم، گفتند به بیع وشرط بده. من هم از معنی این کثافتکاری بیخبر، خانه کسی را گرو کردم به پنج هزار تومان، و به خودش اجاره دادم ماهی صد تومان. و تا پنج شش ماه، ماهی صد تومان ربح پولم را به این عنوان می¬گرفتم . و بعد فهمیدم که بر خلاف عقیده علما و مصلحین دنیا، این یک کار پلیدی است و قطعش کردم و اصل پولم را هم به هم زدم. اما لکه چرکش هنوز بر زلال قلبم هست و خاطره اش بوی عفونت را از عمق جانم بلند می¬کند و کاش قیامت باشد و آتش و آن شعله¬ها که بسوزاندش و پاکش کند. و گناه دیگرم که به خاطر ثوابی مرتکب شدم و آن مرگ دوستی بود که شاید می¬توانستم مانعش شوم، کاری کنم که رخ ندهد، نکردم. گر چه نمی¬دانستم که به چنین سرنوشتی می¬کشد و نمی¬دانم چه باید می¬کردم. در این کار احساس پلیدی نمی¬کنم. اما ده سال تمام گداخته¬ام و هر روز هم بدتر می¬شود و سخت¬تر. و اگر جرمی بوده است آتش مکافاتش را دیده¬ام و شاید بیش از جرم. و جز این، اگر انجام ندادن خدمتی یا دست نزدن به فداکاری گناه نباشد، دیگر گناهی سراغ ندارم.
و خدا را سپاس می¬گزارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترین"شغل" را در زندگی مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم می¬دانستم و اگر این دست نداد بهترین شغل یک آدم خوب، معلمی است و نویسندگی و من از هیجده سالگی کارم، این هر دو. و عزیزترین و گران¬ترین ثروتی که می¬توان به دست آورد، محبوب بودن و محبتی زاده ایمان، و من تنها اندوخته¬ام این، و نسبت به کارم و شایستگیم، ثروتمند، و جز این، هیچ ندارم. و امیدوارم این میراث را فرزندانم نگاه دارند و این پول را به ربح دهند و ربای آن را بخورند که حلال¬ترین لقمه است.
و حماسه¬ام این که کارم گفتن و نوشتن بود و یک کلمه را در پای خوکان نریختم. یک جمله را برای مصلحتی حرام نکردم و قلمم همیشه میان من و مردم در کار بود و جز دلم یا دماغم کسی را و چیزی را نمی¬شناخت و فخرم این که در برابر هر مقتدر تر از خودم متکبرترین بودم و در برابر هر ضعیف تر از خودم متواضعترین.
و آخرین وصیتم، به نسل جوانی که وابسته آنم. و از آن میان به خصوص روشنفکران، و از این میان بالاخص شاگردانم که هیچوقت جوانان روشنفکر همچون امروز نمی¬توانسته¬اند به سادگی مقامات حساس و موفقیت¬های سنگین به دست آورند اما آنچه را در این معامله از دست می¬دهند بسیار گرانبها تر از آن چیزی است که به دست می¬آورند.
و دیگر این سخن یک لا ادری فرنگی که در ماندن من سخت سهیم بوده¬است که "شرافت مرد همچون بکارت یک زن است. اگر یک بار لکه دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش را نمی¬تواند".
و دیگر این که نخستین رسالت ما کشف بزرگ¬ترین مجهول غامضی است که از آن کمترین خبری نداریم و آن "متن مردم" است و پیش از آن که به هر مکتبی بگرویم باید زبانی برای حرف زدن با مردم بیاموزیم و اکنون گنگیم. ما از آغاز پیدایشمان زبان آنها را از یاد برده¬ایم و این بیگانگی، قبرستان همه آرزوهای ما و عبث کننده همه تلاش¬های ماست.
و آخرین سخنم به آن¬ها که به نام روشنفکری، گرایش مذهبی مرا ناشناخته و قالبی می¬کوبیدند، این که:
دین چو منی گزاف و آسان نبود / روشن تر از ایمان من ایمان نبود // در دهر چو من یکی و آن هم کافر! / پس در همه دهر یک مسلمان نبود
ایمان در دل من، عبارت از آن سیر صعودی¬ای است که پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی _ به معنای علمی کلمه _ و آزادی انسانی _ به معنای غیر بورژوازی اصطلاح _ در زندگی آدمی آغاز می¬شود.»
5.بوعلی سینا
وصیت شرعی دکتر علی شریعتی به استاد محمد رضا حکیمی
وصیت شرعی
مشهد – آذرماه 1355
برادرم، مرد آگاهی و ایمان و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمد رضا حکیمی. در این فصل بد که هر خبری می رسد شوم است و هرچه روی میدهد فاجعه و «هردم از نو غمی آید به مبارک بادم»، نام شما بر این دو «یادنامه» برای یاد آورد آن آرزوی دیرینه و شیرینی بود که همچون صدها هزار آرزوی دیگری که طوقی کرده بودم و به گردن فردا بسته بودم، در این ترکتاز زمانه گسست و به یغما رفت و آن آرزو، در یک کلمه بازگشت شما به میدان بود، میدانی که اینچنین خالی مانده است و در پیرامون، نسلی عاشق و تشنه نگران ایستاده و چشم انتظار تا مگر در برابر این «غوغا» رویاروی این دن کیشوت ها و شومن های شبه هنری و شبه سیاسی و سبه مذهبی و این همه خیمه شب بازی ها که در مسجد و میخانه برپاست و کارگردان همه یکی است، سواری بیرون آید و شمشیر علی در دست و زبان علی در کام و دلی گدازان از عشق و سری بیدار از حکمت و سپر گرفته از تقوی و برگذشته از احد و خندق و صفین و صحرای تف (طف) و چمنزار سرخ عذرا و با ابوذر در ربذه به سربرده و با هزارها قربانی خلافت اموی و عباسی و سلطنت غز و مغول و سلجوقی و غزنوی و تیموری ایلخانی ... در سیاه چال های دارالاماره های وحشت شکنجه ها دیده و در آوردگاه های خون و خیانت صلیبی ها شمشیر زده و خط کبود شلاق استعمار تاتارهای مسیحی و آدم خوارهای متمدن را در این قرن های غارت و خواب برجان و تن خویش رتجربه کرده و پرچم رسالت خون خواهی هابیل بر سر دست و کوله بار آگاهی و رنج انسان بر پشت، راه سرخ شهادت را در طول این تاریخ طی کرده و داغ فلسطین و بیت المقدس سینا و لبنان بر جگرش صدها زخم تازه نهاده و اینک، بر سیمای وارث آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و علی و حسن و حسین و... به مثابه یک «امت» - چون ابراهیم – قلم را تبر کند و بت های نمرودی این عصر، عصر جاهلیت جدید را بشکند و از عزیز ترین ارزش هایی که بی دفاع مانده اند و آن همه یادهای قدسی که دارد فراموش می شود و این میراث گران و گرامی که دست رنج نبوغ ها و جهادها و شهادت های تمامی تاریخ ماست، بر باد می رود، قهرمانانه دفاع کند، به یاد آورد و نگاه دارد.
علیرغم «این سموم که بر بوستان ما می گذرد» هنوز بوی گل و رنگ نسترن هست. هنوز نسل جوان – که همه این توطئه های استعمار فرهنگی برای پوچ و پلید و بیگانه کردن وی به کار می رود – تب و تاب حق پرستی را دارد و برای مقابله با این سموم – که از همه سو وزیدن گرفته و یادآور هم داستانی احزاب است و داستان خندق – در جستجوی پایگاه اسلام راستین خویش اند و ایستادن بر روی دوپای خویش و هنوز حوزه ما – که سیصد سال است از درون، بیمار خواب و خرافه اش کرده اند و پنجاه سال است که از بیرون محاصره اش کرده اند و در همش می کوبند – استعداد معجزه آسای خویش را در خلق انسان های بزرگ و نیرومند وخلاق و چهره های تابان و تابناک انسانی – حتی در عصر انحطاط و سقوط و رواج بی شخصیتی و تولید و تکثیر ماسک های مصخره و آدمک های مقوایی و تکراری و همه پوک و دروغ و بی روح – نشان می دهد و نقش انقلابی و انسانی ویژه خویش را – که جذب روح های عاشق و نبوغ های پنهان، از اعماق محروم ترین توده های شهری و بیش تر روستایی است و سپس پیرایش و پرورش آن ها در چهره بزرگ ترین مراجع علمی و فکری مردم و والاترین رهبران و مسئولان جامعه و درخشان ترین حجت های زمان و آن گاه سپردن زمام سرنوشت عصر خویش به دست آنان – همچنان به دست دارد. در چنین یأس و با چنین مایه های امید، خاموش ماندن کسی چون شما پیداست که تا کجا یأس آور است؟ درست به همان اندازه که اکنون شکست سکوتتان و شنیدن سخنتان امید بخش است.
قدرت قلم، روشنی اندیشه، رقت روح، اخلاص نیت، آشنایی با رنج مردم و زبان زمان و جبهه بندی های جهان و داشتن فرهنگ انسانی اسلامی شیعی و زیستن با آن «روح» که ویژه «حوزه» بود و یادگار «صومعه خالی آن روزها» و سرچشمه زاینده آن همه نبوغ ها و جهادها و اجتهادها و میراث آن تمدنی که با علم و عشق و تقوی بنا شده بود، همگی در شما جمع است و می دانید که این صفات، بسیار کم با هم جمع می شود و این «ویژگی» آن چه را امروز «مسئولیت» می نامند، بر دوش شما سنگین تر می سازد و سکوت و انزوا را – به هر دلیل – بر شما نه خدا می بخشاید و نه خلق.
و اما ... برادر! من به اندازه ای که در توان داشتم و توانستم در این را رفتم و با این که هر چه داشتم فدا کردم، از حقارت خویش و کار خویش شرم دارم و در برابر خیلی از «بچه ها» احساس حقارت می کنم در عین حال، لطف خداوند به کار ناچیز من ارزش و انعکاسی بخشبده است که هرگز بدان نمی ارزم و میبینم که « کم من ثناء جمیل لست اهلاٌ له نشرته» و اکنون بدترین شرایطی را که یک انسان ممکن است بدان دچار شود، می گذرانم و سرنوشتی جز مرگ یا بدتر از مرگ ندارم. با این همه، تنها رنجم این است که چرا نتوانست کارم را تمام کنم و بهتر بگویم، ادامه دهم، این دریغی است که برایم خواهد ماند، اما رنج دیگرم این است که بسیاری از کارهای اصلی ام به همان علت همیشه، زنداغنی زمانه شده است و به نابودی تهدید می شود، آن چه از من نشر یافته، به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت، خام و عجولانه و پرغلط و بد چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی تحقیقی، که فریادهایی از سر درد، نشانه هایی از یک راه، نگاه هایی برای بیداری، ارایه طریق، طرح هایی کلی از یک مکتب، یک دعوت، جهات و ایده ها و بالاخره، نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد، آن هم در شرایطی تبعیدی، فشار، توطئه، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای می رفت.
آن ها همه باید تجدید نظر شود، از نظر علمی غنی شود و خورشت بخورد، غلط گیری معنوی و لفظی و چاپی شود.
اینک، من همه این ها را که ثمره عمر من و عشق من است و تمام هستی ام و همه اندوخته ام و میراثم را با این وصیت شرعی یک جا به دست شما می سپارم و با آن ها هر کاری که می خواهی بکن.
فقط بپذیر تا سرنوشت سختی را که در پیش دارم بتوانم با فراقت دل بپذیرم و مطمئن باشم که خصومت ها و خباثت ها در محو یا مسخ ایمان و آثار من کاری از پیش نخواهد برد و ودیعه ام را به کسی می سپارم که از خودم شایسته تر است. لطف خدا و سوز علی، تو را در این سکوت سیاه، به سخن آورد که دارد همه چیز از دست می رود، ملت ما مسخ می شود و غدیر ما می خشکد و برج های بلند افتخار در هجوم این غوغا و غارت بی دفاع مانده است. بغض هزار ها درد، مجال سخنم نمی دهد و سرپرستی و تربیت همه این عزیز تر از کودکانم را به تو می سپارم و تو را به خدا و ... خود در انتظار هرچه خدا بخواهد.
علی
مشهد آذر55
- وصیت شرعی دکتر علی شریعتی به استاد محمد رضا حکیمی
مجموعه آثار
- با مخاطبهای آشنا - خود سازی انقلابی - ابوذر - ما و اقبال - تحلیلی از مناسک حج - شیعه - نیایش - تشیع علوی و تشیع صفوی - تاریخ تمدن (جلد?-?) - هبوط در کویر - حسین وارث آدم - چه باید کرد ؟ - زن - مذهب، علیه مذهب - جهانبینی و ایدئولوژی - انسان - انسان بی خود - علی - روش شناخت اسلام - میعاد با ابراهیم - اسلام شناسی - ویژگیهای قرون جدید - هنر - گفتگوهای تنهایی - نامهها - آثار گوناگون (دو بخش) - بازگشت به خویش، بازگشت به کدام خویش - باز شناسی هویت ایرانی ـ اسلامی - جهت گیریهای طبقاتی در اسلام - درسهای حسینیه ارشاد (?جلد)
سخن آخر
ای نسل اسیر وطنم،
تو میدانی که من هرگز به خود نیندیشیدم، تو میدانی و همه میدانند که من حیاتم، هوایم، همه خواستههایم به خاطر تو و سرنوشت تو و آزادی تو بوده است. تو میدانی و همه میدانند که هرگز به خاطر سود خود گامی برنداشتهام، از ترس خلافت تشیعم را از یاد نبردهام. تو میدانی و همه میدانند که نه ترسویم نه سودجو! تو میدانی و همه میدانند که من سراپایم مملو از عشق به تو و آزادی تو و سلامت تو بوده است، و هست و خواهد بود. تو میدانی و همه میدانند که دلم غرق دوست داشتن تو و ایمان داشتن تو است. تو میدانی و همه میدانند که من خودم را فدای تو کرده ام و فدای تو میکنم که ایمانم تویی و عشقم تویی و امیدم تویی و معنی حیاتم تویی و جز تو زندگی برایم رنگ و بویی ندارد. طمعی ندارد. تو میدانی و همه میدانند که شکنجه دیدن به خاطر تو، زندان کشیدن برای تو و رنج کشیدن به پای تو تنها لذت بزرگ من است. از شادی تو است که من در دل میخندم. از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خستهام میدرخشد، و از خوشبختی تو است که هوای پاک سعادت را در ریههایم احساس میکنم. واسلام
آخرین زندان
از آبان ماه ?? تا تیر ماه ??، دکتر به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود. از تعطیلی به بعد، متن سخنرانیهای دکتر با اسم مستعار به چاپ میرسید. در تیر ماه ??، دکتر در نیمه شب به خانهاش مراجعه کرد. بعد از جمعآوری لوازم شخصیش و وداع با خانواده و چهار فرزندش دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت ?? ماه به انفرادی رفت. شکنجههای او بیشتر روانی بود تا جسمی. در اوائل ملاقات در اتاقی خصوصی انجام میشد و بیشتر مواقع فردی ناظر بر این ملاقات ها بود. دکتر اجازه استفاده از سیگار را داشت ولی کتاب نه!! بعد از مدتی هم حکم بازنشستگی از وزارت فرهنگ به دستش رسید. در تمام مدت ساواک سعی میکرد دکتر را جلوی دوربین بیاورد و با او مصاحبه کند. ولی موفق نشد. دکتر در این مدت بسیار صبور بود و از صلابت و سلامت جسم نیز برخوردار. او با نیروی ایمان بالایی که داشت، توانست روزهای سخت را در آن سلول تنگ و تاریک تحمل کند. در این مدت خیلی از چهره های جهانی خواستار آزادی دکتر از زندان شدند. به هر حال دکتر بعد از ?? ماه انفرادی در شب عید سال??، به خانه برگشت و عید را در کنار خانواده جشن گرفت. بعد از آزادی یک سره تحت کنترل و نظارت ساواک بود. در واقع در پایان سال ??، که آزادی دکتر در آن رخ داد، پایان مهم ترین فصل زندگی اجتماعی-سیاسی وی و آغاز فصلی نو در زندگی او بود. در تهران دکتر مکرر به سازمان امنیت احضار میشد، یا به در منزل اومیرفتند و با به هم زدن آرامش زندگیش قصد گرفتن همکاری از او را داشتند. با این همه، او به کار فکری خود ادامه میداد. به طور کلی، مطالبی برای نشریات دانشجویی خارج از کشور مینوشت. در همان دوران بود که کتابهایی برای کودکان نظیر کدو تنبل، نوشت.
در دوران خانهنشینی (دو سال آخر زندگی) فرصت یافت تا بیشتر به فرزندانش برسد. در اواخر، بر شرکت فرزندانش در جلسات تاکید میکرد. بر روی فراگیری زبان خارجی اصرار زیادی میورزید. در سال??، با هم فکری دوستانش قرار شد، فرزند بزرگش، احسان، را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد. بعد از رفتن فرزندش، خود نیز بر آن شد که نزد او برود و در آنجا به فعالیتها ادامه دهد. راههای زیادی برای خروج دکتر از مرزها وجود داشت. تدریس در دانشگاه الجزایر، خروج مخفی و گذرنامه با اسم مستعار و …
بعد از مدتی با کوشش فراوان، همسرش با ضمانت نامه توانست پاسپورت را بگیرد. در شناسنامه اسم دکتر، علی مزینانی بود، در حالی که تمام مدارک موجود در ساواک به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی ثبت شده بود. چند روز بعد برای بلژیک بلیط گرفت. چون کشوری بود که نیاز به ویزا نداشت. از خانواده خداحافظی کرد و قرار به ملاقت دوباره آنها در لندن شد. در روز حرکت بسیار نگران بود. سر را به زیر میانداخت تا کسی او را نشناسد. اگر کسی او را میشناخت، مانع خروج او میشدند. و به هر ترتیبی بود از کشور خارج شد. دکتر نامهای به احسان از بلژیک نوشت و برنامه سفرش را به او در اطلاع داد و خواست پیرامون اخذ ویزا ازامریکا تحقیق کند.
ساواک در تهران از طریق نامهیی که دکتر برای پدرش فرستاده بود، متوجه خروج او از کشور شده بود و دنبال رد او بود. دکتر بعد از مدتی به لندن، نزد یکی از اقوام همسرش رفت و در خانه او اقامت کرد. بدین ترتیب کسی از اقامت دوهفتهیی او در لندن با خبر نشد. پس از یک هفته، دکتر تصمیم گرفت با ماشینی که خریده بود از طریق دریا به فرانسه برود. در فرانسه به دلیل جوابهای گنگ و نامفهوم دکتر، که می خواست محل اقامتش لو نرود، اداره مهاجرت به او مشکوک میشود. ولی به دلیل اصرارهای دکتر حرف او را مبنی بر اقامت در لندن در نزد یکی از اقوام قبول میکند. این خطر هم رد میشود. بعد از این ماجرا، دکتر در روز ?? خرداد، متوجه میشود که از خروج همسرش و فرزند کوچکش در ایران جلوگیری شده. بسیار خسته و ناباورانه به فرودگاه لندن میرود و دو فرزند دیگرش، سوسن و سارا را به خانه میآورد. دکتر در آن شب اعتراف میکند که جلوگیری از خروج پوران و دخترش مونا میتواند او را به وطن بازگرداند، او می گوید که فصلی نو در زندگیش آغاز شده است. در آن شب، دکتر به گفته دخترانش بسیار ناآرام بود و عصبی … شب را همه در خانه میگذرانند و فردا صبح زمانی که نسرین، خواهر علی فکوهی، مهماندار دکتر، برای باز کردن در خانه به طبقه پایین میآید، با جسد به پشت افتاده دکتر در آستانه در اتاقش روبهرو میشود. بینیاش به نحوی غیر عادی سیاه شده بود و نبضش از کار افتاده بود. چند ساعت بعد، از سفارت با فکوهی تماس میگیرند و خواستار جسد میشوند، در حالی که هنوز هیچ کس از مرگ دکتر با خبر نشده بود.
پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، بدون انجام کالبد شکافی و علت مرگ را ظاهراً انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام کردند. و بالاخره در کنار مزار حضرت زینب آرام گرفت!…
وصیت نامه
وصیت نامه دکتر علی شریعتی از ویکینبشته Jump to : گشتن, search ... به هر حال پس از بر طرف شدن موانع خروج از کشور به قصد حج خود را آماده کرد و به عنوان یک مسلمان وصیت خود را نوشت. زمستان سال 1348 « امروز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره های بیهوده تر شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد از ظهر در فرودگاه حاضر شوید که هشت بعد از ظهر احتمال پرواز هست (نشانه¬ای از تحمیل مدرنیزم قرن بیستم بر گروهی که به قرن بوق تعلق دارند).
گر چه هنوز تا مرز احتمالات ارضی و سماوی فراوان است اما به حکم ظاهر امور، عازم سفرم و به حکم شرع، در این سفر باید وصیت کنم.
وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است چه خواهد بود؟ جز این که همه قرضهایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بی دریغی، تماما واگذار میکنم به همسرم که از حقوقم (اگر پس از فوت قطع نکردند) و حقوقش و فروش کتاب¬هایم و نوشته¬هایم و آن چه دارم و ندارم بپردازد؛ که چون خود می¬داند، صورت ریزَش ضرورتی ندارد.
همه امیدم به "احسان" است در درجه اول، و به دو دخترم در درجه دوم. و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آن¬ها و امل بودن من است ــ به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما، دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است، که دو راه بیشتر ندارد و به تعبیر درست؛ دو بیراهه:
یکی؛ همچون کلاغ ِ شوم در خانه ماندن و به قار قار کردن¬های زشت و نفرت بار، احمقانه زیستن که یعنی زن نجیب متدین. و یا تمام شخصیت انسانی و ایده¬آل و معنویش در ماتحتش جمع شدن، و تمام ارزش¬های متعالیش در اسافل اعضایش خلاصه شدن و عروسکی برای بازی ابله¬ها و یا کالایی برای کسبه مدرن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایه¬داری فرنگ شدن که یعنی زن روشنفکر متجدد. و این هر دو یکی است. گرچه دو وجهه متناقض ِ هم، اما وقتی از انسان بودن خارج شود، دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چُغوک ، یک آفتابه شود یا یک کاغذ مستراح؟ مستراح شرقی گردد یا مستراح فرنگی؟ و آنگاه در برابر این تنها دو بیراهه¬ای که پیش پای دختران است سرنوشت دخترانی که از پدر محرومند تا چه حد می¬تواند معجزآسا و زمانه شکن باشد؟ و کودکی تنها، در این تند موج ِ این سیل کثیفی که چنین پر قدرت به سراشیب باتلاق فرو می¬رود تا کجا می¬تواند بر خلاف جریان شنا کند و مسیری دیگر را برگزیند؟
1. به لهجه خراسانی یعنی گنجشک
گر چه امیدوار هستم؛ که گاه در روح¬های خارق¬العاده چنین اعجازی سر زده است. پروین اعتصامی از همین دبیرستان¬های دخترانه بیرون آمده، و مهندس بازرگان از همین دانشگاه¬ها و دکتر سحابی از میان همین فرنگ رفته¬ها و مصدق از میان همین "دوله" ها و "سلطنه" های "صلصال کالفخار من حماء مسنون"، و "اینشتین" از همین نژاد پلید و "شوایتزر" از همین اروپای قسی آدمخوار و "لومومبا" از همین نژاد برده و "مهراوه" پاک از همین نجس¬های هند و پدرم از همین مدرسه¬های آخوند ریزو ... به هر حال "آدم" از لجن و "ابراهیم" از "آزر" بت تراش و "محمد" از خاندان بتخانه دار ، به دل من امید می¬دهند که حساب¬های علمی مغز را نادیده انگارد و به سر نوشت کودکانم در این لجنزار بت پرستی و بت تراشی که همه پرده دار بت خانه می¬پرورد امیدوار باشم.
دوست می¬داشتم که "احسان" متفکر، معنوی، پراحساس، متواضع، مغرور و مستقل بار آید. خیلی می¬ترسم از پوکی و پوچی موج نوی¬ها و ارزان فروشی و حرص و نوکر مآبی این خواجه تاشان نسل جوان معاصر؛ و عقده¬ها و حسد¬ها و باد و بروت¬ها ی بیخودی ِ این روشنفکران سیاسی. که تا نیمه¬های شب منزل رفقا یا پشت میز آبجو فروشی¬ها، از کسانی که به هر حال کاری می¬کنند بد می¬گویند و آنها را با فیدل کاسترو مائوتسه تونگ و چه گوارا می¬سنجند و طبعا محکوم می¬کنند، و پس از هفت هشت ساعت در گوشی¬های انقلابی و کارتند[؟] و عقده گشایی¬های سیاسی با دلی پر از رضایت از خوب تحلیل کردن ِ قضایای اجتماعی که قرن حاضر با آن در گیر است و طرح درستِ مسایل ــ آنچنان که به عقل هیچکس دیگر نمی¬رسد ــ به منزل برمی¬گردند و با حالتی شبیه به چه گوارا و در قالبی شبیه لنین زیر کرسی می¬خوابند.
و نیز می¬ترسم از این فضلای افواه¬الرجالی شود:
از روی مجلات ماهیانه، اگزیستانسیالیست و مارکسیست و غیره شود.
و از روی اخبار خارجی رادیو و روزنامه، مفسر سیاسی،
و از روی فیلم¬های دوبله شده به فارسی، امروزی و اروپایی،
و از روی مقالات و عکس¬های خبری مجلات هفتگی و نیز دیدن توریست¬های فرنگی که از خیابان¬های شهر می¬گذرند، نیهیلیست و هیپی و آنارشیست،
و یا [ از روی] نشخوار حرف¬های بیست سال پیش حوزه¬های کارگری حزب توده، ماتریالیست و سوسیالیست چپ،
و از روی کتاب¬های طرح نو ، "اسلام و ازدواج" ، "اسلام و اجتماع"، "اسلام و جماع"، اسلام و فلان و بهمان ... اسلام شناس،
و از روی مرده ریگ انجمن پرورش افکار بیست ساله، روشنفکر مخالف خرافات،
و از روی کتاب چه می¬دانم، در باب کشور¬های در حال عقب رفتن، متخصص کشور¬های در حال رشد،
و از روی ترجمه های غلط و بی¬معنی از شعر و ادب و موزیک و تئاتر و هنر امروز، صاحبنظر ِ وراج ِ لفاظِ ضد بشرِ هذیان گوی ِ مریض ِ هروئین گرای ِ خنگ، که یعنی: ناقد و شاعر نوپرداز و ...
خلاصه من به او "چه شدن" را تحمیل نمی¬کنم. او آزاد است. او خود باید خود را انتخاب کند. من یک اگزیستانسیالیست هستم. البته اگزیستانسیالیستم ویژه خودم؛ نه تکرار و تقلید و ترجمه. که از این سه تا ی منفور همیشه بیزارم. به همان اندازه که از آن دو تای دیگر؛ تقی زاده و تاریخ، از نصیحت نیز هم، از هیچکس هیچوقت نپذیرفته¬ام. و به هیچکس، هیچوقت نصیحت نکرده¬ام. هر رشته¬ای را بخواهد می¬تواند انتخاب کند. اما در انتخاب آن، ارزش فکری و معنوی باید ملاک انتخاب باشد، نه بازار داشتن و گران خریدنش. من می¬دانستم که به جای کار در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ، اگر آرایش می¬خواندم یا بانکداری و یا گاوداری و حتا جامعه شناسی به درد بخور، آنچنانکه جامعه شناسان نوظهور ما برانند که فلان ده یا موسسه یا پروژه را اتود می¬کنند و تصادفا به همان نتایج علمی می¬رسند که صاحبکار سفارش داده، امروز وصیتنامه¬ام، به جای یک انشاء ادبی، شده بود صورتی مبسوط از سهام و املاک و منازل و مغازه¬ها و شرکت¬ها و دم و دستگاه¬ها که تکلیفش را باید معلوم می¬کردم و مثل حال، به جای اقلام، الفاظ ردیف نمی¬کردم.
اما بیرون از همه حرف¬های دیگر اگر ملاک را لذت جستن تعیین کنیم، مگر لذت اندیشیدن، لذت یک سخن خلاقه، یک شعر هیجان آور، لذت زیبایی¬های احساس و فهم و مگر ارزش برخی کلمه¬ها از لذت موجودی حساب جاری یا لذت فلان قباله محضری کمتر است؟
چه موش آدمیانی که فقط از بازی با سکه در عمر لذت می¬برند! و چه گاوانسان¬هایی که فقط از آخورآباد و زیر سایه درخت چاق می¬شوند. من اگر خودم بودم و خودم، فلسفه می¬خواندم و هنر. تنها این دو است که دنیا برای من دارد. خوراکم فلسفه، و شرابم هنر، و دیگر بس. اما من از آغاز متأهل بودم، ناچار باید برای خانواده¬ام کار می¬کردم و برای زندگی آنها زندگی می¬کردم. ناچار جامعه شناسی مذهبی و جامعه شناسی جامعه مسلمانان که به استطاعت اندکم شاید برای مردمم کاری کرده باشم، برای خانواده گرسنه و تشنه و محتاج و بی کسم، کوزه آبی آورده باشم.
او آزاد است که خود را انتخاب کند و یا مردم را، اما هرگز نه چیز دیگری را، که جز این دو هیچ چیز در این جهان به انتخاب کردن نمی¬ارزد، پلید است، پلید.
فرزندم! تو می¬توانی هر گونه "بودن" را که بخواهی باشی، انتخاب کنی. اما آزادی انتخاب تو در چارچوب حدود انسان بودن محصور است. با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی معنی است، که این کلمات ویژه خداست و انسان و دیگر هیچکس، هیچ چیز.
انسان یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد ( به خود و جهان) و می¬آفریند (خود را و جهان را) و تعصب می¬ورزد و می¬پرستد و انتظار می¬کشد و همیشه جویای مطلق است؛ جویای مطلق. این خیلی معنی دارد. رفاه، خوشبختی، موفقیت¬های روزمره زندگی و خیلی چیز¬های دیگر به آن صدمه می¬زند. اگر این صفات را جزء ذات آدمی بدانیم، چه وحشتناک است که می¬بینیم در این زندگی مصرفی و این تمدن رقابت و حرص و برخورداری، همه دارد پایمال می¬شود. انسان در زیر بار سنگین موفقیت¬هایش دارد مسخ می¬شود، علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرتمند بدل می¬کند. تو هر چه می¬خواهی باشی باش اما ... آدم باش.
2. مقصود او در اینجا از خانواده اجتماع است و مقصود از تأهل، تعهد به مردم.
اگر پیاده هم شده است سفر کن. در ماندن، می¬پوسی. هجرت کلمه بزرگی در تاریخ "شدن" انسان¬ها و تمدن¬ها است. اروپا را ببین. اما وقتی ایران را دیده باشی، وگرنه کور رفته¬ای، کر باز گشته¬ای. افریقا مصراع دوم بیتی است که مصراع اولش اروپا است. در اروپا مثل غالب شرقی¬ها بین رستوران و خانه و کتابخانه محبوس ممان. این مثلث بدی است. این زندان سه گوش همه فرنگ رفته¬های ماست. از آن اکثریتی که وقتی از این زندان روزنه¬ای به بیرون می¬گشایند و پا به درون اروپا می¬گذارند، سر از فاضلاب شهر بیرون می¬آورند حرفی نمی¬زنم که حیف از حرف زدن است. این¬ها غالبا پیرزنان و پیر مردان خارجی دوش و دختران خارجی گز فرنگی را با متن راستین اروپا عوضی گرفته¬اند. چقدر آدم¬هایی را دیده¬ام که بیست سال در فرانسه زندگی کرده¬اند و با یک فرانسوی آشنا نشده¬اند. فلان آمریکایی که به تهران می¬آید و از طرف مموش¬های شمال شهر و خانواده¬های قرتی ِ لوس ِاشرافی ِکثیفِ عنتر ِفرنگی احاطه می¬شود، تا چه حد جو خانواده ایرانی و روح جاده [ساده؟] شرقی و هزاران پیوند نامرئی و ظریف انسانی خاص قوم را لمس کرده¬است؟
اگر به اروپا رفتی اولین کارت این باشد که در خانواده¬ای اتاق بگیری که به خارجی¬ها اتاق اجاره نمی¬دهند. در محله¬ای که خارجی¬ها سکونت ندارند. از این حاشیه مصنوعی ِبیمغز ِآلوده دور باش. با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو. در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش. "کن مع الناس و لا تکن مع الناس" واقعا سخن پیغمبرانه است.
واقعیت، خوبی، و زیبایی؛ در این دنیا جز این سه، هیچ چیز دیگر به جستجو نمی¬ارزد.. نخستین، با اندیشیدن، علم. دومین، با اخلاق، مذهب. و سومین، با هنر، عشق.
[عشق] می¬تواند تو را از این هر سه محروم کند. یک احساساتی لوس سطحی هذیان گوی خنگ. چیزی شبیه "جواد فاضل"، یا متین¬ترَش؛ "نظام وفا"، یا لطیف تـَرَش؛ "لامارتین"، یا احمق تـَرَش؛ "دشتی"، یا کثیف تـَرَش؛"بلیتیس"! و نیز می¬تواند تو را از زندان تنگ زیستن، به این هر سه دنیای بزرگ پنجره¬ای بگشاید و شاید هم دری ... و من نخستینش را تجربه کرده¬ام و این است که آن را "دوست داشتن" نام کرده¬ام. که هم، همچون علم و بهتر از علم آگاهی می¬بخشد و هم همچون اخلاق، روح را به خوب بودن می¬کشاند و خوب شدن. و هم زیبایی و زیبایی¬ها (که کشف می¬کند،که می¬آفریند) چقدر در این دنیا بهشت¬ها و بهشتی¬ها نهفته است. اما نگاه¬ها و دل¬ها همه دوزخی است. همه برزخی است که نمی¬بیند و نمی¬شناسد. کورند و کرند. چه آوازهای ملکوتی که در سکوت عظیم این زمین هست و نمی¬شنوند. همه جیغ و داد و غرغرو نق نق و قیل و قال و وراجی و چرت و پرت و بافندگی و محاوره.
وای، که چقدر این دنیای خالی و نفرت بار برای فهمیدن و حس کردن سرمایه دار است! لبریز است! چقدر مایه¬های خدایی که در این سرزمین ابلیس نهفته¬است! زندگی کردن وقتی معنی می¬یابد که فن استخراج این معادن
3. با مردم باش و با مردم مباش
ناپیدا را بیاموزی و تو می¬دانی که چقدر این حرف با حرف¬های "ژید" به "ناتانائل"ش شبیه است، با آن متناقض است! تنها نعمتی که برای تو در مسیر این راهی که عمر نام دارد آرزو می¬کنم، تصادف با یکی دو روح فوق¬العاده است، با یکی دو دل بزرگ، با یکی دو فهم عظیم و خوب و زیبا است. چرا نمی¬گویم بیشتر؟ بیشتر نیست. " یکی" بیشترین عدد ممکن است. "دو" را برای وزن کلام آوردم و، نیست. گرچه من به اعجاز حادثه¬ای، این کلام موزون را در واقعیت ِ ناموزون زندگیم، به حقیقت، داشتم."برخوردم" (به هر دو معنی کلمه.
"کویر" را برای لمس کردن روحی که به میراث گرفته¬ام و به میراثت می¬دهم بخوان و آن دستخط پشت عکسم را که در پاسخ خبر تولدت فرستادم برای تنها و تنها "نصیحت" که در زندگی مرتکب شده¬ام حفظ کن( به هر دو معنی کلمه)
اما تو "سوسن" ساده مهربان ِاحساساتی ِزیباشناس ِ منظم ِدقیق و تو "سارا"ی رندِ عمیق ِ عصیانگرِ مستقل. برای شما هیچ توصیه¬ای ندارم. در برابر این تند بادی که بر آینده پیش ساخته شما می¬وزد، کلمات که تنها امکاناتی است که اکنون در اختیار دارم چه کاری می¬توانند کرد؟ اگر بتوانید در این طوفان کاری کنید، تنها به نیروی اعجاز گری است که از اعماق روح شما سر زند، جوش کند و اراده¬ای شود مسلح به آگاهی¬ای مسلط بر همه چیز و نقاد هر چه پیش می¬آورند و دور افکننده هر لقمه¬ای که می¬سازند. چه سخت و چه شکوهمند است که آدمی طباخ غذاهای خویش باشد. مردم همه نشخوار کنندگانند و همه خورندگان آنچه برایشان پخته¬اند. دعوای امروز بر سر این است که لقمه کدام طباخی را بخورند . هیچکس به فکر لقمه ساختن نیست. آنچه می¬خورند غذاهایی است که دیگران هضم کرده¬اند. و چه مهوع!
آن هم کی ها می¬سازند؟! رهبران روشنفکر ِزنان ِامروز ِاجتماع ما! آن¬ها که مدل نوین زن بودن شده¬اند! "هفده دی¬ای ها"! آزادزنان! این تنها صفتی است که آن¬ها موصوفات راستین آنند؛ آزاد از ... عفت کلام اجازه نمی¬دهد. این چادر های سیاه را، نه فرهنگ و تمدن جدید، و نه رشد فکری، و نه شخصیت یافتن واقعی، و نه آشنایی با روح و بینش و مدنیت اروپا، بلکه آجان و قیچی از سر اینان برداشت، بر اندام اینان درید، و آنگاه نتیجه این شد که همان "شاباجی خانم" شد که بود، منتها به جای حنا بستن، گلمو می¬زند و به جای خانه نشستن و غیبت کردن، شب
زندگینامه دکتر علی شریعتی
افوض امری الی الله
و می سپارم کارم رو به خدا
دکتر شریعتی در سال 1312 در مزینان متولد شد. شریعتی در سال 1337 برای ادامه تحصیل در رشته دکترای جامعه شناسی به فرانسه رفت. شریعتی در سال 1343 بهایران بازگشت و ابتدا بهعنوان دبیر دبیرستان و سپس بهعنوان استادیار دانشگاه مشهد شروع به فعالیت کرد. دکتر شریعتی در سال 1348 به حسینیه ارشاد در تهران دعوت شد و از آن زمان با سلسله سخنرانیهای معروف خود به مبارزه ضد حکومت شاه پرداخت. وی بر اثر همین سخنرانیها در سال 52 بهزندان افتاد. از دکتر شریعتی دهها جلد کتاب و مقالهتحقیقی و متون سخنرانی برجای مانده است. علی شریعتی روز 29 خرداد سال 1356 درگذشت. آرامگاه وی در سوریه است.
بیو گرافی و شرح حال دکتر علی شریعتی
نگاهی به زندگی دکتر علی شریعتی با بازخوانی کتاب «طرحی از یک زندگی» نوشته پوران شریعت رضوی(همسردکتر)
در فاصله سال های تدریسش، سخنرانیهایی در دانشگاهای دیگر ایراد میکرد، از قبیل دانشگاه آریامهر (صنعتیشریف)، دانش سرای عالی سپاه، پلیتکنیکتهران و دانشکده نفت آبادان. مجموعه این فعالیتها سبب شد که مسئولین دانشگاه درصدد برآیند تا ارتباط او را با دانشجویان قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات سیاسی-فرهنگی، بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند.سال شمار زندگی دکتر : ????: تولد ? آذر ماه ????: ورود به دبستان «ابن یمین» ????: ورود به دبیرستان «فردوسی مشهد» ????: عضویت در کانون نشر حقایق اسلامی ????: ورود به دانش سرای مقدماتی مشهد ????: اشتغال در اداره ی فرهنگ به عنوان آموزگار. شرکت در تظاهرات خیابانی علیه حکومت موقت قوام السلطنه و دستگیری کوتاه. اتمام دوره دانش سرا. بنیانگذاری انجمن اسلامی دانش آموزان. ????: عضویت در نهضت مقاومت ملی ????: گرفتن دیپلم کامل ادبی ????: ورود به دانشکده ادبیات مشهد و ترجمه کتاب ابوذر غفاری ????: دستگیری به همراه ?? نفر از اعضاء نهضت مقاومت ????: فارقالتحصیلی از دانشکده ادبیات با رتبه اول ????: اعزام به فرانسه با بورس دولتی ????: همکاری با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، جبهه ملی، نشریه ایران آزاد ????: اتمام تحصیلات و اخذ مدرک دکترا در رشته تاریخ و گذراندن کلاسهای جامعهشناسی ????: بازگشت به ایران و دستگیری در مرز ????: استادیاری تاریخ در دانشگاه مشهد ????: آغاز سخنرانیها در حسینیه ارشاد ????: تعطیلی حسینیه ارشاد و ممنوعیت سخنرانی ????: دستگیری و ?? ماه زندان انفرادی ????: خانه نشینی و آغاز زندگی سخت در تهران و مشهد ????: هجرت به اروپا و شهادت.
سال های کودکی و نوجوانی
دکتر در کاهک متولد شد. مادرش زنی روستایی و پدرش مردی اهل قلم و مذهبی بود. سال های کودکی را در کاهک گذراند. افراد خاصی در این دوران بر او تاثیر داشتند، از جمله: مادر، پدر، مادر بزرگ مادری و پدری و ملا زهرا (مکتب دار ده کاهک).
دکتر در سال ???? -در سن هفت سالگی- در دبستان ابنیمین در مشهد، ثبت نام کرد اما به دلیل اوضاع سیاسی و تبعید رضاخان و اشغال کشور توسط متفقین، استاد (پدر دکتر)، خانواده را بار دیگر به کاهک فرستاد. دکتر پس از برقراری صلح نسبی در مشهد به ابنیمین برمیگردد. در اواخر دوره دبستان و اوائل دوره دبیرستان رفت و آمد او و خانواده به ده به دلیل مشغولیتهای استاد کم میشود. در این دوران تمام سرگرمی دکتر مطالعه و گذراندن اوقات خود در کتاب خانه پدر بود. دکتر در ?? سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانش سرای مقدماتی شد. او قصد داشت تحصیلاتش را ادامه دهد.
در سال ??، اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. این بازداشت طولانی نبود ولی تاثیرات زیادی در زندگی آینده او گذاشت. در این زمان فصلی نو در زندگی او آغاز شد، فصلی که به تدریج از او روشنفکری مسئول و حساس نسبت به سرنوشت ملتش ساخت.
آغاز کار آموزی
با گرفتن دیپلم از دانش سرای مقدماتی، دکتر در ادارهی فرهنگ استخدام شد. ضمن کار، در دبستان کاتبپور در کلاس های شبانه به تحصیل ادامه داد و دیپلم کامل ادبی گرفت. در همان ایام در کنکور حقوق نیز شرکت کرد. دکتر به تحصیل در رشته فیزیک هم ابراز علاقه میکرد، اما مخالفت پدر، او را از پرداختن بدان بازداشت. دکتر در این مدت به نوشتن چهار جلد کتاب دوره ابتدایی پرداخت. این کتابها در سال ??، توسط انتشارات و کتابفروشی باستان مشهد منتشر و چند بار تجدید چاپ شد و تا چند سال در مقطع ابتدایی آن زمان تدریس شد. در سال ??، با باز شدن دانشگاه علوم و ادبیاتانسانی در مشهد، دکتر و چند نفر از دوستانشان برای ثبت نام در این دانشگاه اقدام کردند. ولی به دلیل شاغل بودن و کمبود جا تقاضای آنان رد شد. دکتر و دوستانشان همچنان به شرکت در این کلاسها به صورت آزاد ادامه دادند. تا در آخر با ثبت نام آنان موافقت شد و توانستند در امتحانات آخر ترم شرکت کنند. در این دوران دکتر به جز تدریس در دانشگاه طبع شعر نوی خود را میآزمود. هفته ای یک بار نیز در رادیو برنامه ادبی داشت و گهگاه مقالاتی نیز در روزنامه خراسان چاپ میکرد. در این دوران فعالیتهای او همچنان در نهضت مقاومت ادامه داشت ولی شکل ایدئولوژیک به خود نگرفته بود.
ازدواج
در تاریخ ?? تیرماه سال ?? با پوران شریعت رضوی، یکی از همکلاسیهایش ازداوج کرد. دکتر در این دوران روزها تدریس میکرد و شب ها را روی پایاننامهاش کار میکرد. زیرا میبایست سریعتر آن را به دانشکده تحویل میداد. موضوع تز او، ترجمه کتاب «در نقد و ادب» نوشته مندور (نویسنده مصری) بود. به هر حال دکتر سر موقع رسالهاش را تحویل داد و در موعد مقرر از آن دفاع کرد و مورد تایید اساتید دانشکده قرار گرفت. بعد از مدتی به او اطلاع داده شد بورس دولتی شامل حال او شده است. پس به دلیل شناخت نسبی با زبان فرانسه و توصیه اساتید به فرانسه برای ادامه تحصیل مهاجرت کرد.
دوران اروپا
عطش دکتر به دانستن و ضرورتهای تردید ناپذیری که وی برای هر یک از شاخههای علوم انسانی قائل بود، وی را در انتخاب رشته مردد میکرد. ورود به فرانسه نه تنها این عطش را کم نکرد، بلکه بر آن افزود. ولی قبل از هر کاری باید جایی برای سکونت مییافت و زبان را به طور کامل میآموخت. به این ترتیب بعد از جست و جوی بسیار توانست اتاقی اجاره کند و در موسسه آموزش زبان فرانسه به خارجیان (آلیس) ثبت نام کند. پس روزها در آلیس زبان میخواند و شبها در اتاقش مطالعه می کرد و از دیدار با فارسیزبانان نیز خودداری می نمود. با این وجود تحصیل او در آلیس دیری نپایید. زیرا وی نمیتوانست خود را در چارچوب خاصی مقید کند، پس با یک کتاب فرانسه و یک دیکشنری فرانسه به فارسی به کنج اتاقش پناه میبرد. وی کتاب «نیایش» نوشته الکسیس کارل را ترجمه میکرد.
فرانسه در آن سالها کشور پرآشوبی بود. بحران الجزائر از سالها قبل آغاز شده بود. دولت خواهان تسلط بر الجزائر بود و روشنفکران خواهان پایان بخشیدن به آن. این بحران به دیگر کشورها نیز نفوذ کرده بود.
تحصیلات و اساتید
دکتر در آغاز تحصیلات، یعنی سال ??، در دانشگاه سربن، بخش ادبیات و علوم انسانی ثبت نام کرد. وی به پیشنهاد دوستان و علاقه شخصی به قصد تحصیل در رشته جامعه شناسی به فرانسه رفت. ولی در آنجا متوجه شد که فقط در ادامه رشته قبلیاش میتواند دکتراییش بگیرد. پس بعد از مشورت با اساتید، موضوع رسالهاش را کتاب «تاریخ فضائل بلخ»، اثری مذهبی، نوشته صفیالدین قرار داد.
بعد از این ساعتها روی رسالهاش کار میکرد. دامنه مطالعاتش بسیار گسترده بود. در واقع مطالعاتش گستردهتر از سطح دکترایش بود. ولی کارهای تحقیقاتی رسالهاش کار جنبی برایش محسوب می شد. درسها و تحقیقات اصلی دکتر، بیشتر در دو مرکز علمی انجام می شد. یکی در کلژدوفرانس در زمینه جامعه شناسی و دیگر در مرکز تتبعات عالی در زمینه جامعه شناسی مذهبی.
دکتر در اروپا، به جمع جوانان نهضت آزادی پیوست و در فعالیتهای سازمانهای دانشجویی ایران در اروپا شرکت میکرد. در سالهای ??-?? در کنگرهها حضور فعال داشت. دکتر در این دوران در روزنامههای ایران آزاد، اندیشه جبهه در امریکا و نامهء پارسی حضور فعال داشت. ولی به تدریج با پیشه گرفتن سیاست صبر و انتظار از سوی رهبران جبهه، انتقادات دکتر از آنها شدت یافت و از آنان قطع امید کرد و از روزنامه استعفا داد. در سال ??، دکتر با خواندن کتاب «دوزخیان روی زمین»، نوشته فرانس فانون با اندیشه های ایننویسنده انقلابی آشنا شد و در چند سخنرانی برای دانشجویان از مقدمه آن که به قلم ژانپل سارتر بود، استفاده کرد.
دکتر در سال (????) از رساله خود در دانشگاه دفاع کرد و با درجه دکترای تاریخ فارقالتحصیل شد. از این به بعد با دانشجویان در چای خانه دیدار میکرد و با آنان در مورد مسائل بحث و گفتگو میکرد. معمولا جلسات سیاسی هم در این محلها برگزار میشد. سال ?? بعد از اتمام تحصیلات و قطع شدن منبع مالی از سوی دولت، دکتر علیرغم خواسته درونی و پیشنهادات دوستان از راه زمینی به ایران برگشت. وی با دانستن اوضاع سیاسی – فرهنگی ایران بعد از سال ?? که به کسی چون او – با آن سابقه سیاسی – امکان تدریس در دانشگاهها را نخواهند داد و نیز علیرغم اصرار دوستان هم فکرش مبنی بر تمدید اقامت در فرانسه یا آمریکا، برای تداوم جریان مبارزه در خارج از کشور، تصمیم گرفت که به ایران بازگردد. این بازگشت برای او، عمدتاً جهت کسب شناخت عینی از متن و اعماق جامعهء ایران و تودههای مردم بود، همچنین استخراج و تصفیه منابع فرهنگی، جهت تجدید ساختمان مذهب.
از بازگشت تا دانشگاه
دکترسال ?? به ایران برگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به ? سال پیش، ولی چون دکتر سال ?? از ایران از طریق مرزهای هوایی خارج و به فرانسه رفته بود، حکم معلق مانده بود. پس اینک لازمالاجرا بود. پس بعد از بازداشت به زندان غزلقلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت. بعد از مدتی با درجه چهار آموزگاری دوباره به اداره فرهنگ بازگشت. تقاضایی هم برای دانشگاه تهران فرستاد. تا مدت ها تدریس کرد، تا بالاخره در سال ??، بار دیگر، از طریق یک آگهی برای استادیاری رشته تاریخ در تهران درخواست داد. در سر راه تدریس او مشکلات و کارشکنیهای بسیاری بود. ولی در آخر به دلیل نیاز مبرم دانشگاه به استاد تاریخ، استادیاری او مورد قبول واقع شد و او در دانشگاه مشهد شروع به کار کرد. سالهای ??-?? سالهای نسبتاً آرامی برای خانوادهی او بود. دکتر بود و کلاسهای درسش و خانواده. تدریس در دانشکدهی ادبیات مشهد، نویسندگی و بقیه اوقات بودن با خانوادهاش تمام کارهای او محسوب میشد.
دوران تدریس
ازسال ??، دکتر به عنوان استادیار رشته تاریخ، در دانشکده مشهد، استخدام میشود. موضوعات اساسی تدریسش تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی بود. از همان آغاز، روش تدریسش، برخوردش با مقررات متداول دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگران متمایز میکرد. بر خلاف رسم عموم اساتید از گفتن جزوه ثابت و از پیش تنظیم شده پرهیز میکرد. دکتر، مطالب درسی خود را که قبلاً در ذهنش آماده کرده بود، بیان میکرد و شاگردانش سخنان او را ضبط میکردند. این نوارها به وسیله دانشجویان پیاده میشد و پس از تصحیح، به عنوان جزوه پخش میشد. از جمله، کتاب اسلامشناسی مشهد و کتاب تاریختمدن از همین جزوات هستند.
اغلب کلاس های او با بحث و گفتگو شروع میشد. پیش میآمد دانشجویان بعد از شنیدن پاسخهای او بیاختیار دست میزدند. با دانشجویان بسیار مانوس، صمیمی و دوست بود. اگر وقتی پیدا میکرد با آنها در تریا چای میخورد و بحث میکرد. این بحثها بیشتر بین دکتر و مخالفین اندیشههای او در میگرفت. کلاسهای او مملو از جمعیت بود. دانشجویان دیگر رشتهها درس خود را تعطیل میکردند و به کلاس او میآمدند. جمعیت کلاس آن قدر زیاد بود که صندلیها کافی نبود و دانشجویان روی زمین و طاقچههای کلاس، مینشستند. در گردشهای علمی و تفریحی دانشجویان شرکت میکرد. او با شوخیهایشان، مشکلات روحیشان و عشقهای پنهان میان دانشجویان آشنا بود. سال ??، کتاب «کویر» را چاپ کرد. حساسیت، دقت و عشقی که برای چاپ این کتاب به خرج داد، برای او، که در امور دیگر بیتوجه و بینظم بود، نشانگر اهمیت این کتاب برای او بود. (کویر نوشتههای تنهایی اوست).
در فاصله سال های تدریسش، سخنرانیهایی در دانشگاهای دیگر ایراد میکرد، از قبیل دانشگاه آریامهر (صنعتیشریف)، دانش سرای عالی سپاه، پلیتکنیکتهران و دانشکده نفت آبادان. مجموعه این فعالیتها سبب شد که مسئولین دانشگاه درصدد برآیند تا ارتباط او را با دانشجویان قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات سیاسی-فرهنگی، بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. پس دکتر، با موافقت مسئولین دانشگاه، به بخش تحقیقات وزارت علوم در تهران، منتقل شد. به دلائل اداری دکتر به عنوان مامور به تهران اعزام شد و موضوعی برای تحقیق به او داده شد، تا روی آن کار کند. به هر حال عمر کوتاه تدریس دانشگاهی دکتر، به این شکل به پایان میرسد.
حسینیه ارشاد
این دوره از زندگی دکتر، بدون هیچ گفتگویی پربارترین و درعین حال پر دغدغهترین دوران حیات اوست. او در این دوران، با سخنرانیها و تدریس در دانشگاه، تحولی عظیم در جامعه به وجود آورد. این دوره از زندگی دکتر به دوران حسینیه ارشاد معروف است. حسینیه ارشاد در سال ??، توسط عدهای از شخصیتهای ملی و مذهبی، بنیان گذاشته شده بود. هدف ارشاد طبق اساسنامهی آن عبارت بود از تحقیق، تبلیغ و تعلیم مبانی اسلام.
از بدو تاسیس حسینیه ارشاد در تهران، از شخصیتهایی چون آیتلله مطهری دعوت میشد تا با آنان همکاری کنند. بعد از مدتی از طریق استاد شریعتی (پدر دکتر) که با ارشاد همکاری داشت، از دکتر دعوت شد تا با آنان همکاری داشته باشد. در سالهای اول همکاری دکتر با ارشاد، به علت اشتغال در دانشکده ادبیات مشهد، ایراد سخنرانیهای او مشروط به اجازه دانشکده بود، برای همین بیشتر سخنرانیها در شبجمعه انجام میشد، تا دکتر بتواند روز شنبه سر کلاس درس حاضر باشد. پس از چندی همفکر نبودن دکتر و بعضی از مبلغین، باعث بروز اختلافات جدی میان مبلغین و مسئولین ارشاد شد. در اوائل سال ??، این اختلافات علنی شد و از هیئت امنا خواسته شد که دکتر دیگر در ارشاد سخنرانی نکند. اما بعد از تشکیل جلسات و و نشستهایی، دکتر باز هم در حسینیه سخنرانی کرد. هدف دکتر از همکاری با ارشاد، تلاش برای پیش برد اهداف اسلامی بود. سخنرانیهای او، خود گواهی آشکار بر این نکته است. در سخنرانیها، مدیریت سیاسی کشور به شیوهای سمبلیک مورد تردید قرار میگرفت. در اواخر سال ??، حسینیه ارشاد، کاروان حجی به مکه اعزام میکند تا در پوشش اعزام این کاروان به مکه، با دانشجویان مبارز مقیم در اروپا، ارتباط برقرار کنند.
دکتر با وجود ممنوعالخروج بودن، با تلاشهای بسیار، با کاروان همراه می شود. تا سال ??دکتر همراه با کاروان حسینیه، سه سفر به مکه رفت که نتیجه آن مجموعه سخنرانیهای میعاد با ابراهیم و مجموعه سخنرانیها تحت عنوان حج در مکه بود، که بعدها به عنوان کتابی مستقل منتشر شد. پس از بازگشت از آخرین سفر در راه برگشت به مصر رفت، که این سفر رهآورد زیادی داشت، از جمله کتاب آری این چنین بود برادر.
در سالهای ??-??، دکتر بسیار پر کار بود. او میکوشید، ارشاد را از یک موسسه مذهبی به یک دانشگاه تبدیل کند. از سال ??، شب و روزش را وقف این کار میکند، در حالی که در این ایام در وزارت علوم هم مشغول بود. به مرور زمان، حضور دکتر در ارشاد، باعث رفتن برخی از اعضا شد، که باعث به وجود آمدن جوی یکدستتر و همفکرتر شد. با رفتن این افراد، پیشنهادهای جدید دکتر، قابل اجرا شد. دانشجویان دختر و پسر، مذهبی و غیر مذهبی و از هر تیپی در کلاسهای دکتر شرکت میکردند. در ارشاد، کمیتهیی مسئول ساماندهی جلسات و سخنرانیها شد. به دکتر امکان داده شد که به کمیتههای نقاشی و تحقیقات نیز بپردازد. انتقادات پیرامون مقالات دکتر و استفاده از متون اهل تسنن در تدوین تاریخ اسلام و همچنین حضور زنان در جلسات، گذاشتن جلسات درسی برای دانشجویان دختر و مبلمان سالن و از این قبیل مسائل بود. این انتقادات از سویی و تهدیدهای ساواک از سوی دیگر هر روز او را بیحوصله تر میکرد و رنجش میداد. دیگر حوصله معاشرت با کسی را نداشت. در این زمان به غیر از درگیریهای فکری، درگیریهای شغلی هم داشت. عملاً حکم تدریس او در دانشکده لغو شده بود و او کارمند وزارت علوم محسوب میشد. وزارت علوم هم، یک کار مشخص تحقیقاتی به او داده بود تا در خانه انجام دهد. از اواخر سال?? تا??، کار ارشاد سرعت غریبی پیدا کرده بود. دکتر در این دوران به فعال شدن بخشهای هنری حساسیت خاصی نشان میداد. دانشجویان هنر دوست را تشویق میکرد تا نمایشنامه ابوذر را که در دانشکده مشهد اجرا شده بود، بار دیگر اجرا کنند. بالاخره نمایش ابوذر در سال ??، درست یکی دوماه قبل از تعطیلی حسینیه، در زیر زمین ارشاد برگزار شد. این نمایش باعث ترس ساواک شد، تا حدی که در زمان اجرای نمایش بعد به نام «سربداران» در ارشاد، حسینیه برای همیشه بسته و تعطیل شد، درست در تاریخ ??/?/??.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ